از
زبان چارلی چاپلین، کمونیستِ بازیگر و کارگردان سترگ سینما آورده :
«زمین آن اندازه بزرگ است که برای همه آدم ها جا دارد و قلب آدمی آن
اندازه بزرگ است که برای تک تک آدم ها جا دارد.» و سپس افزوده است:
بیایید
امروز مهربان باشیم!
با
خود
با
خدا
با
آدم ها!
از «گوگل پلاس» با
ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:
ب. الف. بزرگمهر
و من
ناخودآگاه یاد آن داستان جاودانه عُبید زاکانی
می افتم که نوشته بود:
«مولانا قطب الدین
در حجره ی مدرسه یكی را می گائید. ناگاه شخصی دست به در حجره نهاد؛ باز شد.
مولانا
گفت: چه می خواهی؟
گفت:
هیچ. جایی می خواستم كه دو ركعت نماز بگذارم.
گفت:
اینجا جایی هست؟ كوری نمی بینی كه ما از تنگی جا دو دو بر سر هم رفته ایم.»
و با خود می اندیشم:
نه
برای آن ها که «چون به خلوت می روند، آن کارِ دیگر می کنند»!۱ برای آن ها جهان،
جای کوچکی به اندازه ی همان حجره ی تنگ و تار یا غار کوجک و تودرتویی است که چون
شبکورهایی۲ وارونه به در و دیوارهای آن آویخته و به آسمان
کوتاه۳ و در تیرگی پنهان آن می نگرند و چون چیزی نمی
بینند از خدایی که درون آن تیرگی نشسته و کوچک ترین کردارشان را می پاید، می
ترسند.
دستِ
سرنوشت، آن ها را به روشنای روز تاراند؛ روشنایی، چشمان نابینا و خوگرفته به تیرگی
شان را سخت آزرد و خیره نمود. زیبایی های زمین و رنگ های جان گرفته در پرتو آفتاب،
نمودی از اهریمن بود که هر بار به کالبدی دیگر درمی آمد و هستی شان را از بیم می
انباشت. از خدا نیز دیگر نشانی نبود. چاره ای جز بال های سیاه به روی خویش گستردن
و چشم فروبستن نبود؛ اندکی تاریکی در میان روشنایی خیره کننده و خدایی که از ژرفای
تیرگی دوباره جان می گیرد و فرمان می دهد:
به
آنچه می بینید، باور نکنید! این ها پنداری پرنقش و نگار بیش نیست! آنچه هست و بر
همه جا چیره، تاریکی است ...
... و
آن ها که روشنایی خیره کننده، دیدگان کم و بیش کور و به تاریکی خوگرفته شان را سخت
آزرده و هنوز چیزی از هستی زمین و زیبایی های آن درنیافته اند به تاریکی پناه می
برند؛ آنجا نه از آن رنگ ها و نیرنگ ها نشانی است و نه آنچنان پیچیده که برای
دریافتنش به دشواری دچار شوی! خود هستی با خدای خود و گاه پروازِ آرام شبکوری دیگر
که چیزی زیر لب زمزمه می کند ...
ب.
الف. بزرگمهر ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۴
پی نوشت:
۱ ـ جاودانه حافظ شیرین سخن شیراز
۲ ـ شبکور واژه ی پارسی «خُفّاش» است.
۳ ـ باید می نوشتم: «آسمانه» که واژه ی پارسی «سقف» از ریشه ی
عربی است.
جاودانه حافظ شیرین سخن شیراز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر