«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

مرا می توان چون گُرازی انگاشت ... ـ بازانتشار

من، آنچنانکه می پندارید، خطرناک نیستم؛ همه ی سخنانم را هم نباید جدی گرفت! همینکه پته ی بسیاری از دیپلمات ها را روی آب ریخته و برخی حقیقت ها را رُک و پوست کنده گفته ام، برآشفته شده و می خواهند مرا کنار بگذارند. مردم هم، خوب یا بد از همین رسواگری ها خوش شان می آید. مرا می توان چون گُرازی انگاشت که در پیِ یافتن  سیبی آبدار که جایی در زمین فرو برده اند*، همه جا را با پوزه ام می کاوم و زمین را خواسته یا ناخواسته برای بهتر شخم زدن و کاهش رنج دیگران آماده می کنم. خوب! روشن است که در این میان، برخی چیزها از زیر خاک بیرون می زند. آیا گناه آن، بر پوزه** ی من است؟!

از زبان «دونالد ترومپت»:   ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۵


* این یکی از ترفندهای کشاورزان در مازندران بود و شاید هم اکنون نیز هست که با فروکردن سیب یا میوه ای دیگر که سُهش (حس) بویایی گُراز را برمی انگیخت، زمین را تا اندازه ای شخم می زدند.

** بجای گردن!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!