صبحها
به وقتِ قرمزِ انگور
نه آواز چکاوکان و
نه گسترهی انوارِ نیلوفر
در حجمِ مُسَلّطی از آهن
لبخند در تابوتی نامریی
بر دوش ِ سازههای فولادین
با بتن ـ بتن فریاد و
موسیقیِ دریل و چکش
پس سلام بر کابلهای عزیز
همخوابِ دستهای پلنگ
درودِ کفشهای ایمنی
بر عالیجناب ولتاﮊ
و
قدومِ قَدَرقدرتِ میخ
ای چند قطره نفت در کامِ ناخوشِ بلبل!
اینجا پایان اﻛﺳﻴﮋن است و
سرودخوانیِ باران
یعنی در غروبانِ بیمتانت و جادو
استراحتِ جرثقیل و انبردست
زندگانی بیتَعَرُّق و خاک آغاز میشود.
این گزارشِ من بود
جنابِ آقای مهندس چوخبختیار
ریاستِ محترمِ آچارهای چرب!
قسم به ستارهی سرخ
اینجا کارگران مشغولِ کارند!
روزبه صالحی
کتاب: «چارفصلِ آچارها»
برگرفته از «تلگرام»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر