«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ تیر ۵, پنجشنبه

اينجا يك كارخانه است

صبح‌ها 
به وقتِ قرمزِ انگور
نه آواز چکاوکان و
نه گستره‌ی انوارِ نیلوفر
در حجمِ مُسَلّطی از آهن

لبخند در تابوتی نامریی
بر دوش ِ سازه‌های فولادین 
با بتن ـ بتن فریاد و
موسیقیِ دریل و چکش

پس سلام بر کابل‌های عزیز
همخوابِ دست‌های پلنگ 
درودِ کفش‌های ایمنی
بر عالیجناب ولتاﮊ  و 
قدومِ قَدَرقدرتِ میخ 

ای چند قطره نفت در کامِ ناخوشِ بلبل!
اینجا پایان اﻛﺳﻴﮋن است و
سرود‌خوانیِ باران
یعنی در غروبانِ بی‌متانت و جادو
استراحتِ جرثقیل و انبردست
زندگانی بی‌تَعَرُّق و خاک آغاز می‌شود.

این گزارشِ من بود
جنابِ آقای مهندس چوخ‌بختیار 
ریاستِ محترمِ آچارهای چرب!

قسم به ستاره‌ی سرخ
اینجا کارگران مشغولِ کارند!

روزبه صالحی

کتاب: «چارفصلِ آچارها»

برگرفته از «تلگرام»

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!