چاق و چلّه شدنِ «کلان بورس بازان یانکی» در پی گسترش شتابنده
ی ویروس «کرونا» در کم و بیش سرتاسر جهان،۱ تنها یکی از شمار چشمگیری پیامدهای دردناک برای
کارگران و زحمتکشان همه ی کشورها و از دید من، نشانه ای بر سیاسی بودنِ ویروس
«کرونا»ست؛ گویی دَم و دستگاه دیوانسالاریِ تبهکارترین کشور امپریالیستی جهان، نه
برای رویارویی با این ویروس مرگبار که بیش ترین شمار کشته شدگان در جهان را در
«ایالات متحد» در پی داشته و همچنان جان مردم را می ستاند که برای انجام از پیش
برنامه ریزی شده و خوب سمتگیری شده ی پارو کردن پول و سرمایه از هر گوشه و کنار
جهان به انگلی ترین شیوه ی پُرکاربرد («بورس بازی»)، آمادگی درخوری داشته و چشم
براه این ویروس بوده است! ویروسی که به شوندهای گوناگون دانشورانه، اقتصادی ـ
اجتماعی، سیاسی و نیز تاریخی،۲ چون نمونه های پیشین و باید افزود: بیش از آن
ها، ویروسی دستکاری شده با آماج نابود کردن توده های انبوهی از آدمیانی است که «بورژوازی ... نمی تواند ... حتا گذران برده
وار[شان
را] تامین کند و مجبور است بگذارد تا برده اش به چنان وضعی تنزل کند که
به جای آنکه بورژوازی از قِبَل او تغذیه کند، خودش او را غذا دهد.»۳
آیا پس از دستگرمی هایی چون «ایدز»، «سارس» و اینک
«کرونا»، در آینده گواه ویروسی باز هم مرگبارتر خواهیم بود؟ از دید من، آری! و تا
هنگامیکه گزینه ای سوسیالیستی و این بار، دربرگیرنده تر از «اتحاد جمهوری های
شوروی سوسیالیستی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستیِ» به تاریخ پیوسته، بر بنیاد
شوراهایی راستین و پویا، بی هیچ سرِ خری در آن بالا که بجای همه بیندیشد و به
این کار شایست یا ناشایست دست بزند، کالبد نیابد، باید چشم براه رخدادهای
مرگبارتری از سوی سرمایه داری زمینگیر شده و رو به مرگ بود که شاید در بازه ای از
زمان از توان براندازی دودمان آدمی نیز برخوردار شود. در چارچوبی دربرگیرنده تر،
سخن تنها بر سر یا سوسیالیسم یا سرمایه داری نیست؛ سخن بر سر مرگ و زندگی است.
ب. الف. بزرگمهر
۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۹
پی نوشت:
۱ ـ در پی گسترش شتابنده ی ویروس «کرونا» در
جهان و کاهش بهای نفت خام که با انجام بی پیشینه ی پشتیبانی های اقتصادیِ دستگاه
دیوانسالاری «یانکی» همزمان شد، «بورس» نیویورک در «ایالات متحد» در پایان داد و
ستدهای ششم فروردین ماه ۱۳۹۹به بالاترین اندازه ی کنشگری خود از سال ۱۹۳۳ ترسایی به این سو دست
یافت.
بنیاد داده ها برگرفته از گزارشی بسیار شلخته و دست و پا
شکسته از تارنگاشت «اسپوتنیک» به تاریخ ششم فروردین ماه ۱۳۹۹ است که ناچار به ویرایش و بازنویسی بنیادین آن
شده ام. ب. الف. بزرگمهر
۲ ـ
شوربختانه نه از چنان بختی برای نوشتن در این باره برخوردارم و نه کششی چندان به
انجام آن دارم؛ وگرنه، در پاسخ به چند نوشته ی ناگواهمند در این باره از آن میان،
برگردانی سفسطه آمیز از «لوموند» که برخی شان بوی مزدوری نیز می دهند، چیزی
گواهمند از سویه های گوناگون می نوشتم. نمودها و نشانه های بسیاری از آن میان
بویژه در زمینه ی دانشورانه ـ تاریخی، گواهِ ساخته و پرداخته شدن این ویروسِ سیاسی
از سوی امپریالیست ها بویژه امپریالیست های «یانکی»ست.
۳ ـ بنیانگزاران «سوسیالیسم علمی» در اثر
درخشان خود: «مانیفست» چنین آورده اند:
«بورژوازی نمی تواند به هستی
خویش ادامه دهد، مگر آن که افزارهای تولید و بنابراین مجموع مناسبات اجتماعی را پی
در پی انقلابی کند و حال آن که برعکس، نخستین شرط هستی تمام طبقات صنعتی پیشین بی
تغییر نگاه داشتن شیوه تولید کهنه بود. دگرگونی های پیاپی تولید، آشفتگی لاینقطع
مجموعه اوضاع اجتماعی، فقدان دائمی امنیت، جنب و جوش مداوم ـ وجه تمایز دوران
بورژوازی با کلیه ادوار پیشین است.» (مانیفست حزب کمونیست، کارل مارکس و فردریش انگلس، برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ دوم ۱۳۵۸،
انتشارات حزب توده ایران)
و در جای دیگر
افزوده اند:
«بورژوازی توان فرمانروایی
ندارد، زیرا نمی تواند برای برده خویش حتا گذران برده وار تامین کند و مجبور است
بگذارد تا برده اش به چنان وضعی تنزل کند که به جای آنکه بورژوازی از قِبَل او
تغذیه کند، خودش او را غذا دهد. جامعه دیگر نمی تواند زیر فرمان بورژوازی زندگی
کند، بدین معنی که زندگی بورژوازی دیگر با جامعه همساز نیست.» (همانجا)
از دید من و برپایه ی پیشرفت
های علمی و فنی بدست آمده از آن هنگام تاکنون، نمی توان بی درنگ چنین نتیجه
گرفت که «جامعه دیگر نمی تواند زیر فرمان بورژوازی زندگی کند ... ». تنها می توان
گفت که بر اثر پیشرفت های فن آورانه، بخش سترگی از آدمیزادگان در شرایط هستی
سامانه ی سرمایه داری، به عنصرهای افزون بر نیاز در فرآوری (تولید به معنای گسترده
ی آن) دگردیسه شده و بیکار می شوند. از آنجا که هیچگونه خودپویگی و روند خودکاری (اتو
دینامیسم) برای رویش سوسیالیسم از درون سامانه سرمایه داری وجود ندارد، با روند
پرشتاب و بالارونده ی فن آوری و علمی می توان بازهم نتیجه گیری نمود که در آینده
ای نه چندان دور، آمیزه هایی از «آدم ـ ابزارها» و «ابزار های هوشمند» جایگزین
طبقه کارگر بگونه ای ویژه و نژاد کنونی آدمیزادگان بگونه ای عام شود. در چنان
شرایطی، دیگر «طبقه کارگر» نخواهد بود که با نابودی سامانه ی سرمایه داری، خود و
نیز «طبقه سرمایه دار» را از میان برداشته و جامعه ای آدموار که در آن کسی «گرگ»
دیگری نیست، بسازد که در روندی واژگون، سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی و
«طبقه سرمایه دار»، آنهم در شرایطی که هر روز زمینگیرتر
می شود و به کوشش نظریه پردازان و رفوگران خود با دشواری بسیار بر صندلی چرخدار
نشسته، خود، «طبقه کارگر» و نژاد آدم را از پهنه ی جهان و روزگار خواهد زدود.
با آنچه گفته شد، سوسیالیسم نمی
تواند گونه ای بازگشت به گذشته و سوسیالیسمی خمود، نه چندان پویا و دیوانسالار باشد.
به کوشش همه ی کمونیست ها و نیروهای پیشروی جهان باید توانست الگوهای سوسیالیستی
درخور ـ دربرگیرنده ی الگوهایی با سمتگیری سوسیالیستی ـ دارای دورنما و چشم انداز
روشن برای طبقه ی کارگر و زحمتکشان ساخت و پرداخت؛ الگوهایی که کاربرد داشته
باشند. همچنانکه بورژوازی با «دگرگونی های پی در پی تولید»، «مجموع مناسبات
اجتماعی را پی در پی انقلابی می کند»، سامانه سوسیالیستی نیز در پیکر الگوهای خود
باید بتواند بیش از سامانه ی سرمایه داری یا دستکم به اندازه ی آن، دگرگونی های پی
در پی تولید و مناسبات اجتماعی را در پی داشته باشد؟ گفتگو بر سر این الگوها بیرون
از چارچوب این نوشتار است؛ ولی تنها به نکته ای مهم اشاره می کنم که می تواند
جُستار خوبی برای پژوهش باشد: جامعه سوسیالیستی باید راه حلی برای چگونگی جایگزینی
«جبر اقتصادی» در سامانه ی سرمایه داری با گونه ای خودپویی در پیکر الگوهای
سوسیالیستی بیابد. این جایگزینی نمی تواند، آنگونه که تا اندازه ای بسیار
در نخستین کشور سوسیالیستی جهان چهره نمود، درآمیزی «جبر اقتصادی» با «جبر غیر
اقتصادی» یا بدتر از آن جایگزینی این به جای آن باشد.
برگرفته از نوشتارِ «سمتگیری
سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!» ب. الف. بزرگمهر ۲۰
بهمن ۱۳۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر