«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ مرداد ۱۰, جمعه

انگیزه هایی حسابگرانه! ـ بازانتشار

دو برگردان کوتاه، برگرفته از دو کتاب مذهبی به زبان عربی است که چگونگی راهپیمایی به سوی گور امام حسین را از زبان امام صادق بازگو می کند:
کردارهایی بادآور «مناسک حج» و «چرخیدن به دور خانه خدا» در کعبه!

به درستی یا نادرستی فرموده های آن امام و وعده هایی که به نمایندگی از سوی خداوند به بازدید کنندگان از گور آن امام شهید داده یا سپارش می کند، کاری ندارم. تنها دو نکته، چشمم را می گیرد:
«... پاى برهنه، بسان بنده ای خوار راه برو»؛ و
«گام هایت را کوتاه بردار؛ زیرا خداوند متعال به ازای هر گام، یک حجّ و یک عُمره برای تو می نویسد ...»

با خود می اندیشم:
چرا بسان بنده؟ و آن هم بنده ای سرافکنده؟! مگر هرکس که آن هنگام به زیارت آن امام می رفته از نوادگان مردم کوفه بوده که وی را به آمدن و بازستاندن تخت خلیفه گری دلگرم نمودند و سپس دستش را در حنا گذاشته، رهایش کردند؟! و فراموش نکنیم که میان این امام و آن امام، دستِکم ۶۰ سال فاصله باید باشد؛ و آیا آن ها که در پی آمده و می آیند، باید چوبِ گناهِ مردمِ کوفه ی آن هنگام را بخورند؟!

انگیزه ی حسابگرانه ی آن حضرت برای کوتاه گام برداشتن، ناخودآگاه، سیب زمینی سرخ کرده های مادرم را زنده می کند که به هر انگیزه ای و بگمانم بیش تر اقتصادی، دست بالا به اندازه ی یک سیب زمینی کوچک که سرخ کرده ی آن را در کودکی بسیار دوست داشتم از آنِ من می شد و هر بار می دیدم که سهمِ من، برخلاف سهم بچه های بزرگ تر خانواده به تکه های رویهمرفته ریزی بخش شده اند؛ شاید به این انگیزه که بیش تر به دیده ی کودکی خردسال بیاید! اندکی سیب زمینی سرخ کرده که ته بشقاب آن را نیز می لیسیدم و ناخودآگاه با گردنی کج ـ تا اندازه ای بسان سرافکندگی سپارش شده ی از سوی آن حضرت! ـ به سراغ بشقاب خواهر بخشایشگرم کشیده می شدم که سه سالی از من بزرگ تر است. نمی دانم؛ شاید مادرم مرا نه کودک که کودن می انگاشت!

ب. الف. بزرگمهر   ششم آذر ماه ۱۳۹۳   


***

برگردان نخست:
از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
كسى كه پياده به زيارت گورر حسين بن علی عليه السّلام برود، خداوند متعال به هر گامى كه بر مى دارد، هزار حسنه برايش ثبت و هزار گناه از وى ناپدید مى فرمايد و هزار درجه جایگاهش را بالا مى برد؛ پس فرمود:
هنگامی که به رود فرات وارد شدى، نخست غسل كن! سپس كفش هايت را بر گردنت آويزان کن و پاى برهنه، بسان بنده ای خوار راه برو.۱

برگردان دوم:
گام هایت را کوتاه بردار؛ زیرا خداوند متعال به ازای هر گام، یک حجّ و یک عُمره برای تو می نویسد و با قلب ترسیده (خاشع) و چشم گریان، راه را بپیما و این زمزمه (اذکار) را در راه بسیار بگو:
«تکبیر»، «تهلیل» (لا اله الا اﷲ گفتن)، «ستایش خداوند»، «صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله»، «صلوات بر حسین بن علی علیه السلام»، «لعن بر دشمنان حسین بن علی السلام»، و «تبرّی (دوری جستن) از کسانی که کشتن حسین بن علی علیه السلام  را بنیان نهادند.۲

هر دو از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

 پانوشت:

۱ ـ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ هُوَ يَقُولُ: مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ علیه السلام مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَةٍ؛ فَإِذَا أَتَيْتَ الْفُرَاتَ فَاغْتَسِلْ، وَ عَلِّقْ نَعْلَيْكَ وَ امْشِ حَافِياً، وَ امْشِ مَشْيَ الْعَبْدِ الذَّلِيل.
(كامل الزيارات، ص ۱۳۳)

۲ ـ وَ قَصِّرْ خُطَاكَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَكْتُبُ لَكَ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةً وَ عُمْرَةً، وَ سِرْ خَاشِعاً قَلْبُكَ، بَاكِيَةً عَيْنُكَ، وَ أَكْثِرْ مِنَ التَّكْبِيرِ وَ التَّهْلِيلِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِ صلّی الله علیه و آله، وَ الصَّلَاةِ عَلَى الْحُسَيْنِ خَاصَّةً، وَ الْعَنْ عَلَى مَنْ قَتَلَهُ، وَ الْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ ذَلِكَ عَلَيْه.
(مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۷۱۸ - ۷۱۹)

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه

اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش گورشان را زودتر گم کنند ... ـ بازانتشار

به بهانه ی شرکت تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی فوتبال

مدتی پیش، آن هنگام که آن لات بی سر و پا، مربی یکی از تیم های بزرگ فوتبال تهران، دهانش را گشوده و یاوه هایی درباره ی «کارلوس کی روش» بر زبان رانده بود، پیش نویس یادداشتی در این باره را  آماده نمودم که نیمه کاره ماند.

در آن یادداشت از آن میان، نوشته بودم که «کی روش» هنوز نمی داند به چگونه کشوری از دیدگاه مدیریت و سازماندهی پا نهاده است؛۱ کشوری که چنانچه از بخت خوب کار و بار خوب پیش برود و سر و سامان یابد، بالادستِ کسانی که کار را پیش برده و آماده نموده اند، گاه بجای یکی، سر و کله ی چندین ننه بابا پیدا می شود که هم کار را از دست آن ها درآورند و هم آن را به عنوان کاری خودکرده در رسانه های میهنی به نمایش گذارند، پز بدهند و گاه نشان «مدیر خوب» یا «کارآفرین کاردان» دریافت نمایند. نمونه ای از آن را از زبان یکی از بهترین و زحمتکش ترین مهندسین معدن ایران که چندین سال پی در پی همراه با سایر همکاران زمین شناس، مهندسین معدن، فن آوران و کارگران معدنچی، «کان نهشته»۲ ای پرارزش در یکی از گرم ترین و بدآب و هواترین منطقه های ایران مرکزی، آماده ی بهره برداری نموده۳ بودند، شنیده ام. گرچه، همه ی آنچه وی گفت را موبمو به یاد نمی آورم؛ ولی چهره ی مهربان و دست داشتنی اش که از یادآوری آن یادمانده، آزرده و درهم کشیده شده بود را بخوبی به ذهن سپرده ام:
در حالی که پیپش را چاق کرده و بوی توتونی خوشبو فضای اتاق را انباشته با زهرخندی فروخورده تعریف می کند که چگونه در روز گشایش معدن آماده ی بهره برداری، آقایان «ریش الدین ابوالمحاسن»۴ همراه با خبرنگاران رسانه ها برای گفت و گو و فیلمبرداری، آفتابی شده و جلوی دوربین ها که پس از آن فیلمش را در تلویزیون دیده بودند، چنان سخن گفته اند که گویی آن ها بوده اند که در آنجا چندین سال عرق ریخته، کار کرده اند. وی تا جایی که به یادم مانده، بویژه از این جُستار آشفته بود که چرا با هیچیک از کارکنان و مهندسین و حتا خود وی که از آغاز تا پایان کار آمایش آن «کان نهشته»، مسوولیت آن طرح بزرگ معدنی را بر دوش داشته، کوچک ترین گفتگوی رسانه ای انجام نشده بود.

کارلوس کیروش نیز اکنون کار پرباری از خود در کشورمان برجای نهاده و تیم ملی فوتبال ایران را با همه ی نابسامانی ها و ناگواری های دوران کنونی میهن مان زیر مدیریت مشتی نابخرد که بزرگ ترین و شاید تنها "هنر"شان خواندن نمازهای پرآب و تاب باشد به سطحی بالاتر از چشمداشت آن، فرارویانده است. این نکته را همه ی آن ها که چشمی برای دیدن دارند، نیک می بینند و می دانم که مردم ایران نیز قدردان کار وی خواهند بود؛ می ماند، آن گروه های همچشم درون آن فدراسیون ورزشی که تنها نامی از ورزش را یدک می کشد و گروهبندی هایی که نه تنها چشم دیدن یکدیگر را ندارند که چشم دیدن کامیابی ها و پیشرفت تیم های ملی خود را نیز ندارند و این را بارها در گفتار و رفتار و کردار زشت و کارشکنانه ی خود نشان داده اند؛ از همه بدتر و زننده تر آن یکی دو لات و پاتِ آسمان جُلی هستند که در حاکمیت ملوک الطوایفی ولایت فقیه و شلم شوربای خربگیری، دری به تخته خورده به جایگاه مربیگری این یا آن تیم بزرگ تهران رسیده و پول و پله ای نیز به جیب زده اند؛ یکی از آن ها که بی نیاز از هرگونه توصیفی است:
لاتی بی سر و پا که چند واژه ی آدموار نیز با دشواری بر زبانش جاری می شود و با این همه، بسیار پررو و پرمدعاست؛ نوبری نمونه از میان دیگر نوبران حاکمیت تبهکار فرمانروا بر میهن مان! تازه ترین شاهکارش، چنین گفته ای است:
«در شان من نیست با بازیکنان مذاکره کنم»! و آن دیگری با نان به نرخ روز خوردن، همواره ورد زبانش است که خدا خواسته تا وی پولدار شود و هربار بگونه ای زننده، آن صنّار سی شاهی که گویا به تنگدستانی نگونبخت صدقه می دهد را چاشنی سخنان بی مایه اش می کند؛ گونه ای بهره برداری ابزاری از «خدا» و «امام زمان» و دیگر "مقدسین" که از بس نام شان را به هرچیز شایست و ناشایستی آلوده اند، آدم در درستکاری آن ها نیز بدگمان می شود:
ـ خواست خدا بود که ما کامیاب شویم؛
ـ تصادف کرد و مرد! خدا آدم های خوب را زودتر نزدِ خود می برد؛
ـ خدا مرا دوست داشت که از حادثه ی رانندگی جان سالم دربردم؛ و
ـ ...

اینگونه یاوه گویی ها و مزخرفات را که در همه ی آن ها خواست خدا، پیامبر یا امامان به میان می آید و فرآورده ی مستقیم رژیمی مذهبی است، آدمی را که اندکی باریک تر به چنین بازار خربگیری و کارخانه ی کودن پروری می نگرد به این نتیجه ی منطقی می رساند که:
اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش گورشان را هرچه زودتر گم کنند، بسیار بهتر است؛ کم ترین سودمندی آن به هوش آمدنِ مردم نادان و کودن شده از پریشانگویی هایی مذهبی است تا دریابند نه آن خدا و نه آن امام زمان و نه دیگر مقدسین گذشته و کنونی، هیچکدام کاری برای آن ها به انجام نرسانده و نخواهند رساند؛ و شاید درمی یافتند که یکی از کم شمار سخنان خوبی که بر زبان رانده شده «از تو حرکت، از خدا برکت» است.

... و واپسین نکته اینکه، آقایان لات و پات بهتر است، دهان گل و گشادشان را زین پس نیز بیهوده بازنکنند و درباره ی این مربی ارزنده ی جهانی که از دید من با کار و کردار خود نشان داده بسی ایراندوست تر از بسیاری از آن سودپرستان و زراندوزان ایرانی و ایرانی تبار دوملیتی و چندملیتی است، زر زر نکنند؛ حتا اگر تیم ملی ایران از همه ی تیم های هم گروه خود نیز ببازد. روشن است که این تیم حتا با نادیده گرفتن آزمون های جهانی بسیار اندک آن ـ چیزی نزدیک به هیچ ـ در سنجش با تیم های دیگر شرکت کننده در جام جهانی، حتا در سنجش با تیم همگروه خود: نیجریه که کم و بیش همه ی بازیکنان آن در برترین دوره بازی های فصلی اروپا و بهترین تیم های رده بالای آن بازی می کنند، بخت بسیار کمی برای پیروزی بر همچشمان گروه خود و بالارفتن به دور پسین دارد. همچنین، روشن است که سخن بر سر انتقاد نکردن و نشان دادن سستی ها و نارسایی ها نیست و این نه تنها کارِ کارشناسان و ویژه کاران و خبرنگاران ورزیده است که هر کسی می تواند با نشان دادن فلان یا بهمان نارسایی و یا دادن رهنمودی خوب به پیشبرد بهتر کار کمک کند؛ به این ترتیب، کاربرد واژه ی ناخوشایند «زر زر» از سوی من دانسته و آگاهانه، بویژه برای آن هاست که باید تا اندازه ای هم که شده به زبان خودشان سخن گفت تا شیرفهم شوند.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم خرداد ماه ۱۳۹۲


پی نوشت:

۱ ـ گرچه، گفت و گپ های رسانه ای تاره ی وی نشان می دهد که این مربی کارکشته و باهوش پرتقالی، بسیار زود به ته و توی ساز و کار مدیریت در کشوری که گاه آبدارچی یک اداره از چند و چون کار، بسی بیش از مدیر «هشت من ریش» آن آگاهی دارد، پی برده و چم و خم کارها را نیک دریافته است.

۲ ـ آمیخته واژه ی «کان نهشته» به آرش «نهشته ی معدنی» است که بسته به گونه ی کانه و شیوه های بهره برداری و برخی ویژگی های دیگر، هنوز تا مرحله ی فرجامین کار، راه کم و بیش درازی باید بپیماید تا ارزش آن روشن شود!

۳ ـ بسیاری می پندارند، چنانکه در جایی کان نهشته ای یافت شد، دیگر کار به پایان رسیده و آن کانه را می توان از دل خاک برکشید و به بازار فروش برد؛ دریافتی بسیار ساده انگارانه از روندی گام بگام و گاه پیچیده که از پیمایش های زمین شناسی منطقه ای در جایی که گمان هستی این یا آن «کان نهشته» می رود (امکان بالقوه و نه بالفعل!) آغاز شده و پس از یافته شدن، بسته به گونه ی کانه، برونزد و ژرفا و ساختار و اندازه ی نهشتگی، شیوه های کانه آرایی و در پایان ارزش نسبی آن در بازار فروش، مرحله های گوناگونی از پژوهش های نخستین تا گسترده تر زمین شناسی و زمین شناسی مهندسی دربرگیرنده ی اندازه ی ذخیره و عیار آن را می پیماید ـ و تا اینجای کار که بخش عمده ی آن هنوز در چارچوب فن آوری انجام پذیرفته، هنوز معدن بشمار نمی رود! ـ تا در پایان کار، کانه آرایی (ore dressing) و پژوهش های اقتصادی «امکان سنجی» (feasibility study) روشن نماید که آیا آن کانی ارزش فروش در بازار را خواهد داشت یا نه. به این ترتیب، کان نهشته ای که همه ی مرحله های بالا را پیموده، ممکن است در شرایط آن دوره ی بازار (درون یک کشور یا جهانی) ارزش بهره برداری نداشته باشد؛ ولی در شرایطی دیگر بسته به دلیل ها و انگیزه های گوناگون سیاسی و اقتصادی و از آن میان، پیشرفت های فن اوری و ارزان تر شدن شیوه های بهره برداری از یکسو و کاهش ذخیره های همانند از سوی دیگر، ارزش بهره برداری یابد.      

۴ ـ این زبانزد را که از آنِ عُبید زاکانی است، خودم بکار برده ام!  ب. الف. بزرگمهر

۱۳۹۹ مرداد ۷, سه‌شنبه

ما رنج می‌بریم و شما کوه می خورید؟

ما رنج می‌بریم و شما کوه می خورید؟
دُشنه به‌دست و خون و رگ و روح می‌خورید؟

خاک و بهار و جنگل و دریا و آفتاب
از سفره ها ربوده و انبوه می‌خورید!

کابوس اگر شدیم میان خیال‌تان
آن‌‌روز از ذخیره‌ی اندوه می‌خورید

ایراندخت

سروده و تصویر برگرفته از «تلگرام»   ششم امرداد ماه ۱۳۹۹

سفره ها باز هم کوچک تر خواهد شد

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»)



اگر می خواهی خیر از حسن و حسین ات ببری ... ـ بازانتشار

مردی به سفر رفته پس از چند سال بازمی گردد که پسربچه ی چندساله ای را در اتاق می بیند و چون جویا می شود، زن می گوید:
حسنی خودمان است که در رفتن تو حامله اش بودم؛ و پس از دقایقی یکی کوچک تر از او به اتاق می جهد و پاسخ آن هم این می شود که حسینی مان است و هنوز مرد وجود این دو را نتوانسته بود حلاجی بکند که صدای شیرخواره ای از اتاق بغل بلند می شود و چون مرد به مواخذه برمی آید؟ زن می گوید:
اگر می خواهی خیر از حسن و حسین ات ببری، حرف مصطفی را اصلا نباید بزنی!

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف «ت»، افزوده های الف، زنده یاد احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، چاپ سوم، ۱۳۸۷


۱۳۹۹ مرداد ۶, دوشنبه

می پنداری از خدا دستور گرفتن، کار دشواری است؟! ـ بازانتشار

مصطفا پورمحمدی:
«ما افتخار می کنیم که دستور خدا در رابطه با منافقین را  اجرا کردیم و در مقابل دشمنان خدا و ملت با قدرت ایستادیم و مقابله کردیم.»

برگرفته از گزارش «افتخار می‌کنیم ‌دستور خدا را درباره ‌منافقین ‌اجرا کردیم»، «خبرگزاری تسنیم»، هفتم شهریور ماه ۱۳۹۵

مردک بی همه چیز!

خدا دستور داده بود تا بیشمار نوجوان زندانی را بزبان مارگزیده ات: «در رابطه با منافقین» به گلوله ببندی یا به دار بیاویزی؟!

آیا زندانیان توده ای و چپ که در میان شان جز گل های سرِ سبدِ دانش و فن و هنر ایران، پایدارترین زندانیان سیاسی رژیم گوربگور شده ی شاه نیز بودند و این بار صدها برابر بیش از شکنجه گاه های آن رژیم شکنجه و زجرکش شدند، بزبان کژدم گزیده ات: «منافق» بودند؟!

مردک ضعیف کُش!

آیا جز آن بود که خشمِ شکستِ همراه با سرشکستگی در پایانِ جنگ و پذیرش «قطعنامه» را با ریختن خون آن نورسانِ دست از همه جا کوتاه و آن مردان و زنان پایدار فرونشاندید؟

مردک بی پدر مادر!

در کدام کیش و آیینی، قدرت نمایی در برابر شماری زندانی زجرکش شده و غنچه هایی هنوز نشکفته در غُل و زنجیر، ایستادگی در برابر دشمنان خدا و ملت نامیده می شود؟ آیا به چنین تبهکاری بزرگی که به گلوله بستن زندانیان دست و پا بسته از سوی «داعش» می ماند و آن ها از شما این ها را آموخته اند، می توان بالید؟!

مردک بیشرم!

بگو ببینم! آیا خدا به تو یا هر کودن دیگری چنین اجازه ای داده که تعریفی دلخواه از آنچه «منافقین» نامیده ای، بدست دهید و بر بنیاد آن تعریف خودساخته، آدم بکشید؟! اگر قرآن را در این باره گواه می گیری، «طالبان»، «داعش»، رژیم عربستان زیر چکمه ی خاندان سعود و هر کون نشور دیگری که دستش بجایی بند شده و می تواند «کتاب» باز کند، هر کدام به نوبه ی خویش، آن واژه ی گوش آزار را بگونه ای دیگر تعریف می کند و از دیدگاهِ بیش از ۹۰ درصد آن ها همه ی شیعیان یا دستِکم، رژیم بلاخیزی که تو بیشرم نماینده ی آن هستی، «منافق» بشمار می روید.

آیا می خواهی همین امشب با همان خدا تماس گرفته، دستور تیرباران یا بدارآویختن تو و همه ی اسلام پیشگان دزد فرمانروا بر ایران که از کیش اسلام و آیین شیعه ی ۱۳ امامی، بس نابجا بهره برده، پول روی پول انباشته اید را بگیرم؟

می پنداری از خدا دستور گرفتن، کار دشواری است؟!

می بینی مردک گستاخ؟! راه پس و پیش نداشته ای و ناچار به جلو گریخته ای. باش تا هنگام آن برسد ...

ب. الف. بزرگمهر    هفتم شهریور ماه ۱۳۹۵

https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/08/blog-post_769.html

ما همیشه سنگ بزرگ را نشانه می گیریم ...

ما بیگمان می توانیم بجای ساخت و ساز و کاربرد چنان ناووَشی۱ در رزمایش ها که زمان و هزینه ی بسیاری نیز می بَرَد از قایق های آماده ی کوچک با همان آماج بهره ببریم؛ زیرا موشک های نقطه زن داریم و هنگامیکه یک قایق کوچک را می توانیم از راه دور نشانه بگیریم و بزنیم، ناو به آن بزرگی را نیز باید بتوانیم بزنیم؛ ولی چون کارمان نمایشی است و به این نمایش، نه برای بِرُخ کشیدنِ «استکبار جهانی» که برای خر کردن عوام النّاس نیازمندیم، دست به چنین کارهای بیهوده و بی ارزشی از دیدگاه نظامی زده و باز هم خواهیم زد. ما به پیروی از رهبر عظیم الشان مان، همیشه سنگ بزرگ۲ را نشانه می گیریم؛ ولی چه کنیم که از بد روزگار، تاکنون بد آورده و ریشخندِ این و آن شده ایم.۳

ب. الف. بزرگمهر   ششم امرداد ماه ۱۳۹۹

پی نوشت:

۱ ـ بجای کاربرد واژه ی بیگانه ی «ماکت» می توان از چیزی که بدیده گرفته شده + پسوندِ «وش» (یا با اندک چشم پوشی، پسوندِ «سان») بهره برد.

نمونه:
بجای «ایران ماکت یک ناو هواپیمابر آمریکایی را به آب‌های تنگه هرمز جابجا نموده است.» می توان بسانِ آمیخته واژه ی «مَهوش» (ماه + وَش) نوشت:
ایران ناووَشِ یک ناو هواپیمابر آمریکایی را به آب‌های تنگه هرمز جابجا نموده است.

۲ ـ سنگ بزرگ، نشانه ی نزدن است!

۳ ـ تصویرهای ماهواره‌ای که روز دوشنبه، پنجم امرداد ماه گذشته، منتشر شده‌اند، نشان می‌دهند که ایران ناووَشِ یک ناو هواپیمابر «یانکی» ها بدرازای ۲۰۰ متر و پهنای ۵۰ متر را از بندرعباس به آب‌های تنگه هرمز جابجا نموده است. حسین دهقان، مشاور نظامیِ «کیر خرِ نظام خرموش پرور»، در گفتگویی رسانه ای با «جزیره» گفته بود که آماده‌سازی این ناووَشِ، اگر از آرشی برخوردار باشد، این است که «اگر بزنید، می‌زنیم.» بگفته ی وی:
«همیشه صحنه جنگ واقعی احتمالی را به صورت غیرنظامی یا رزمایشی طراحی و روی آن عمل می‌کنند.»

چنین بدیده می آید که «سپاه پاسداران تاریک اندیشی و تیره روزی» می خواهد نمایشی همانند «رزمایش پیامبر اعظم ۹» (اسپند ماه سال ۱۳۹۳) برگزار کند که در جریان، آن ناووَشِ یک ناو «یانکی» ها آماجِ شلیک چهار موشک قرار گرفت؛ ولی هیچگونه آسیبی ندید! در پاسخ به چرایی و چگونگی آن گفته شده بود، چون قرار است از این ناووَشِ در رزمایش‌های گوناگون سود برده شود بگونه ای ساخته شده که هر چه به آن شلیک شود، «در آب فرو نمی رود»!

بنیاد داده ها برگرفته از خبرخوانِ تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» به تاریخ ششم امرداد ماه ۱۳۹۹ با ویرایش، فشرده و بازنویسی درخور از اینجانب است. ب. الف. بزرگمهر

زیرنویس تصویر:
ما خودمان هم مانند پته ای هستیم که روی آب آمده و هر کاری بکنی زیر آب نمی رود!

از زبان این جان ننه اش، مشاور نظامی:  ب. الف. بزرگمهر   ششم امرداد ماه ۱۳۹۹

بده در راه خدا! ـ بازانتشار

 خدا جانداری به یکرنگی و ساده زیستی من در جهان نیافریده است!

از زبان آن آفتاب پرست آسمانی ریسمانی:  ب. الف. بزرگمهر    ۲۶ شهریور ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_34.html


۱۳۹۹ مرداد ۵, یکشنبه

دست ها از جعفر عظیم زاده کوتاه!

یورش به جعفر عظیم زاده در زندان

امروز ساعت یازده صبح یکی از زندانیان در داخل بند ‌۸ به جعفر عظیم‌زاده حمله کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. این زندانی که به جرم فروش مواد مخدر زندانی است در یکی دیگر از سالنهای بند‌ ۸ محبوس است و به گفته جعفر عظیم زاده تا قبل از این اتفاق هیچگونه برخوردی با این فرد نداشته است. پس از این اتفاق مسئولین زندان هیچگونه ترتیب اثری به این موضوع نداده و کوچکترین برخوردی به شخص ضارب نکرده اند. پس از این اتفاق حوالی غروب نیز زندانی دیگری از بندی دیگر در محیط هواخوری به جعفر عظیم زاده حمله میکند.

این اتفاقات در‌حالی رخ داده که مسئولین کوچکترین اقدامی در راستای حفظ جان و سلامتی جعفر انجام نداده اند در‌حالیکه اگر دعوا و یا جدالی بین زندانیان اتفاق بیافتد مسئولین سریعاً مانع شده ‌و برخوردهای شدیدی به زندانیان و یا شخص ضارب میکنند.

این اتفاق عجیب که در یک روز دو بار به شخص جعفر حمله شده و مسئولین نیز کوچکترین عکس‌العملی نشان نداده اند ما را بر این باور رسانده است که این حملات مطمئناً طرحی سازمانیافته از سوی نهادهای امنیتی است تا به جعفر عظیم زاده آسیب جدی رسانده و یا حتی او را به قتل برسانند یا اینکه با چنین اقداماتی جعفر را تحریک و وادار به عکس‌العمل کرده که دوباره بتوانند بهانه ای برای اِعمال فشار بیشتر و پرونده سازیهای مجدد به دست آورند.

اساساً تداوم عدم تفکیک نگهداری زندانیان سیاسی با زندانیان جرائم خطرناک اقدامی آگاهانه از سوی نهادهای امنیتی است تا در چنین مواقعی بتوانند به جان و سلامت زندانیان سیاسی یورش ببرند.

اتحادیه آزاد کارگران ایران این حمله سازمانیافته به جعفر توسط نهادهای امنیتی را بشدت محکوم مینماید و مسئولیت حفظ جان و سلامتی جعفر و دیگر زندانیان سیاسی را متوجه مسئولین قوه قضائیه میداند. جان جعفر عظیم زاده در‌خطر است و باید به فوریت و بدون قید و شرط آزاد گردد.

اتحادیه آزاد کارگران ایران ـ پنجم امرداد ماه نود و نه

بختی برای ویرایش این گزارش نگران کننده نداشتم؛ برنام نیز از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر

خدا گاو شما را بدارد ... ـ بازانتشار

آب به اندازه ای بالا آمد که گاوهای مان در آغُل خفه شدند. خدا گاو شما را بدارد که ما را به این روز نشاند ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/04/blog-post_21.html


اگر قرار باشد حزبی سوسیال دمکرات از آب در بیاید، سر به تنش نباشد بهتر است ـ بازانتشار

گفتگویی است پندارآمیز میان رهبری از دور بیرون رفته و گوشه گیر که همچنان از دور می کوشد تا فرمان را در دست خود نگهدارد و دیپلماتی کارکشته که از سوی وی به کار گماشته شده و همراه دورقابچین هایی که پیرامون خویش گرد آورده، سیاست سوسیال دمکراسی پیشه نموده است؛ سیاستی که از سویه ی ناسازگاری آن با منافع توده های مردم و رسوایی هایی که تاکنون به بار آورده، خوشایند رهبر بازنشسته نیز نیست و گرچه راه چاره ای برای آن نمی یابد، می خواهد تا آنجا که در توان دارد، «رفیق دیپلمات»* که گرایش های لیبرال دمکراسی انگلیسی آشکاری نیز دارد را مهار کند.

رهبر بازنشسته رو به دیپلماتِ کارکشته:
رفیقی از آن حزب برادر که گفته بودم برای سخنرانی در آن همایش پیشنهاد کنی، پیشنهاد کردی؟

دیپلماتِ کارکشته:
بله! بله! همان روز پیشنهاد کردم؛ خوشبختانه دیگران هم از پیشنهاد ما خوش شان آمد و پذیرفتند. او هم آمد و سخنرانی کرد.

ـ خوب! چیزی هم از او آموختی؟

ـ آه! بله! بله! چیزهای بسیاری از وی آموختم. او گفت با اینکه شرایط عینی برای بدست گرفتن قدرت دولتی از سوی طبقه کارگر در آنجا آماده است، شرایط ذهنی چنین کاری هنوز فراهم نیست ...

ـ این ها را من هم در آن فشرده ای که نوشته بودی، خواندم؛ ولی چیزی از آن دستگیرم نشد؛ مگر او به عنوان پشنهاد سیاسی نگفته بود که گشودنِ گره کار در برقراری مالکیتِ اجتماعی، بیرون رفتن از «اتحادیه اروپا» و «ناتو»، از میان برداشتن یک‌ سویه ی بدهی ها و به قدرت رسیدن کارگران و مردم در همراهی با حزب کمونیست است؟ پس به این ترتیب، منظور آن رفیق این بود که خودِ حزب کمونیست از شرایط ذهنی برای انجام آن کارها آماده نیست؟!

ـ نمی دانم! شاید ... (رهبر بازنشسته سخنش را می بُرد!)

ـ من اگر جای تو بودم، می پرسیدم ... بیگمان، منظور آن رفیق، حزب های سیاسی دیگر هم که نبوده است! آن حزب ها که نماینده ی لایه های اجتماعی گوناگون اند، در همه ی کشورها هستند و در همه ی جنبش ها نیز با خواست های خود پا به میدان می نهند؛ بسان «کمون پاریس» و بهتر از آن، نمونه ی  انقلاب اکتبر روسیه ... مهم، آمادگی و ورزیدگی حزب کمونیست است که بتواند توده هایی که در میدان هستند را خوب و به هنگام به سوی آماج فرجامین رهبری کند ... درمی یابی که چه می گویم؟! می پندارم چندان چیزی از وی نیاموخته باشی! درست می گویم یا نه؟ یادم رفت بپرسم؛ منظور از «مالکیت اجتماعی» که نوشته بودی، چه بود؟ آیا آن رفیق، تنها به همین بسنده کرد؟! می دانی که «مالکیت اجتماعی بر زنان» را با ناجوانمردی و دروغ به مزدک بستند و درباره ی کمونیست ها هم به دروغ می گفتند که آن ها می خواهند همه ی دارایی های مردم را از دست شان بگیرند و اجتماعی کنند. اکنون از اینگونه دروغ ها دیگر نمی توانند ببافند و به خورد مردم بدهند؛ چون، بسیاری می دانند که آماج کمونیست ها «مالکیت اجتماعی ابزارهای فرآوری (تولید)» برای جلوگیری از بهره کشی سرمایه داری از این راه است؛ و نه گرفتن دارایی های خصوصی مردم در آن اندازه ای که نیازهای خودشان را تامین کند. تو هم باید این ها را بدانی!

ـ خوب! می دانید رفیق ... ما اینجا بیش تر با رفیق «گرین پیس» سر و کار داریم (گفتار «رفیق دیپلمات» که گرایشی آشکارا بهانه جویانه یافته از سوی رهبر بازنشسته که کمی هم برانگیخته شده، بُریده می شود!) ...

ـ ببین! این حزبی کمونیستی بوده ... درست تر بگویم: قرار بود برنامه ای کمونیستی سازگار با اوضاع کشورمان داشته باشد و مارکسیسم ـ لنینیسم را در برنامه ی خود گنجانده است. اگر قرار باشد حزب سوسیال دمکرات یا بدتر ار آن، لیبرال دمکرات از آب در بیاید، سر به تنش نباشد بهتر است. تو هم بجای اینکه با آن رفیق «گرین پیس» سر و کار داشته باشی، بهتر است دانش کمونیسم که خودم هم آن را خوب فرانگرفته ام، بیاموزی! ... یادم رفت بگویم به آن فشرده ای که درآورده ای هم بدگمانم! یا باید آن را خوب درآورد که چکیده ای از سخنان و گفتگوها را همانگونه که بوده، دربرداشته باشد یا بجای آن، همه ی سخنرانی ها را موبمو درج کرد تا خوانندگان گاهنامه گمراه نشوند ... می دانی؟ با چنین شیوه کاری، نخستین چیزی که از دست می رود، اعتماد مردم و پیش از همه بر و بچه های خودمان به گفته ها و نوشته های مان است ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۴ اَمرداد ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_58.html

* آن دیپلمات کارکشته را بگونه ای قراردادی، «رفیق دیپلمات» نامیده ام!

گُرته ی این گفتگوی پندارآمیز از داستان زیر الهام گرفته شده که آن را پیش تر با برنام «پس سلامِ الله عَلَی الحِسَین» در این تارنگاشت درج نموده ام؛ گرچه الهامی دور و سنجش ناپذیر با جُستارِ این نوشتار.

***

پس سلامِ الله عَلَی الحِسَین

تعریضی است به آدم های ساده دلِ زود مُجاب شو و زود فریب خور

خان عشیره که مدتی پیش از نوکر خود آب خواسته بود و با آمدن ناگهانی شماری میهمان، هر دو از یاد برده بودند با احساس دوباره ی تشنگی از او پرسید:
ـ فغفور! مه رِ او دادی ته؟۱

فغفور که بارها به سبب فراموشکاری های خود مزه ی شلاق خان را چشیده بود، دستِ پیش را گرفت که:
ـ ها، خان! به سرت همو سات او دادم ته رِ.۲

خان، شگفت زده پرسید:
ـ خنکم بید؟۳

نوکر گفت:
ـ ها والله، خان! همچی خنکِ خنکم بید.

خان گفت:
ـ پس سلامِ الله عَلَی الحِسَین! نعلت بر قاتلون امام حِسَین!

برگرفته از «کتاب کوچه»، «حرف پ، دفتر نخست»، زنده یاد احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان، تهران ۱۳۷۸ (با اندک ویرایش، پارسی نویسی و بازآرایی از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)


در ولایت مان تا دلتان بخواهد، الی ماشاء الله، دستمال یزدی داریم ـ بازانتشار

تا جناب آقای ترامپ و دار و دسته اش را داریم، بحمدلله غمی نداریم. تاکنون، بحمدلله یکی دو بار ما را از بحران های خطرناک رهانیده اند و انشاء الله در آینده نیز خواهند رهانید. هر آن، عوام النُاس پا به خیابان نهادند و اسلام را به چالش کشیدند، ایشان بودند که با هوچی بازی های بیمانندشان بدادمان رسیدند و «بیضه اسلام» که می رفت از سوی دشمنان، تکه پاره شود را از دست شان قاپیده، دوباره در جای خود پیوند زدند. البته ما می دانیم که کمی هم «پلیتیک»* بکار می برند و می خواهند ماجرای ما با دشمن که همین عوام النّاس هستند را تا آنجا کش بدهند که هم ما و هم آن ها را آنچنان بی پا کنند تا هیچکدام نتوانیم از جای خود برخیزیم و سپس به ما هجمه (یورش) بیاورند. بعله! ما می دانیم؛ ولی چه کنیم که از سویی، راهی جز توی سر دشمن زدن برای مان بر جای ننهاده اند و از سوی دیگر، چاره ای جز مالیدن بیضه (تخم) جناب آقای ترامپ و دار و دسته اش نداریم. با این همه، در ولایت مان تا دلتان بخواهد، الی ماشاء الله، دستمال یزدی داریم و بحمدلله، همه ی آن ها را موش های بلغورکش مستراح (آبریزگاه) خودمان** که انشاء الله خوار و ذلیل شوند، نربوده و با خود این ور آن ور نبرده اند. این همان راهی است که وقتی خدا همه ی درها را می بندد، دری را برای بندگان باایمانش یواشکی باز می گذارد و چگونگی گشودن گرهِ کار را نیز نشان می دهد. دستمال یزدی به ما کمک می کند تا بی هیچ اشکال شرعی، کار را انشاء الله به پیش ببریم، بی آنکه دست مان آلوده شود. این ها که گوشه ای از آموزش بصیرت شناسی است را دانسته و آگاهانه برای مدیران والارتبه و بحمدلله پاکدست نظام می گویم تا بکار گیرند و خرمان که تا نیمه ی «پُلِ وَصلت» با «شیطان بزرگ» پیش رفته را از برزخ رهانیده و سُر و مُر و گُنده به آنسوی پل برسانند؛ انشاء الله!

از زبان «کیرِ خرِ نظام»:  ب. الف. بزرگمهر  ۱۸ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸


پی نوشت:

* دریافت این مردک کودن از سیاست و «دیپلماسی» تا مدت ها پیش از این، چیزی در مایه ی ترفند و نیرنگبازی بود و آن را بشیوه ای کودنوار، «پلیتیک» می نامید؛ گرچه، بگمانم هم اکنون نیز دریافت درستی از سیاست و «دیپلماسی» ندارد.

** گروه های گوناگون نامور به «اصلاح طلب»، «اعتدالیون» و حتا «خوش چُسان خزینه ی رهبری» با همه ی درآمیختگی های رنگارنگ و ناپایدارشان با یکدیگر!

کاش این بانو شمشیر سامورایی اش را نیز همراه می آورد ... ـ بازانتشار

«این بانوی گردشگر ژاپنی هنگام بازدید از بازمانده های کاخ اردشیر بابکان، انبوهی آت آشغال پیرامون کاخ می بیند و به گردآوری و رفت و روب آن ها می پردازد ...»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:     ب. الف. بزرگمهر

کاش این بانو شمشیر سامورایی اش را نیز همراه می آورد و گرداگرد «بیت المال» نیز گشتی می زد!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۴


رخدادی بسیار کوچک که ایرانیان شاخ و برگ فراوان به آن بخشیده اند

رخدادی بسیار کوچک از دیدگاه تاریخی که ایرانیان به شَوَندهای دگرگون شده در هر بازه ای از زمان، آن را بزرگ کرده و با بهره جستن از داستان های گوناگون شاهنامه از آن میان درباره ی سیاوش، شاخ و برگ فراوان به آن بخشیده اند؛ شاید در زمانی دورتر، کاری هوشمندانه برای رهایی جستن از چیرگی تازیان عربستان بر خاک ایران زمین و سپس در دوره هایی نزدیک و نزدیک تر، هر بار بیش از پیش، ابزاری نیکو در دست اسلام پیشگان برای خر کردن و چاپیدن مردم مهربان و بینوای میهن مان؛ رخدادی که در سنجش با جنگ های ایران و روم از هر سویه که در آن باریک شوی، بیش از جنگ های «مش قاسم» با سگ های ولگرد «غیاث آباد» نبوده و بیش از آن با افسانه های کهن ایران سخت درآمیخته است.

ب. الف. بزرگمهر   پنجم امرداد ماه ۱۳۹۹

***

نگهبان (مُوَکِّل) آب فُرات بودن

سنگدل (بیرحم) و نرمش ناپذیر (غیر قابل انعطاف) بودن. آدمیت (انسانیت) و مهرورزی (عاطفه) را در کار یا کارگزاری (مأموریت) خویش راه ندادن || اشاره‌ ی بازگویی (تعبیر) به ماجرای کربلا و پیشامدِ (واقعه) جان باختن (شهادت) ابوالفضل‌ عباس است:
«... ابوالفضل علیه‌السلام عرض کرد: سینه‌ام تنگ شده و از زندگانی دنیا سیر گشته‌ام و اراده کرده‌ام که از این جماعتِ منافقین، خونخواهی خود کنم.

حضرت [امام حسین] فرمود:
پس الحال که عازم سفر آخرت گردیده‌ای، پس طلب کن از برای این کودکان کمی از آب.

پس حضرت عباس علیه‌السلام حرکت فرمود و در برابر صفوف لشکر ایستاد و هر چه توانست پند و نصیحت کرد؛ [اما] کلمات آن بزرگوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نکرد. لاجرم به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشکر دید به عرض رسانید. کودکان [که] این بدانستند، بنالیدند و ندای ՛اَلعَطَش اَلعَطَش՝ درآوردند. جناب عباس علیه‌السلام بیتابانه سوار بر اسب شده و نیزه بر دست گرفت و مشکی برداشت و آهنگ فرات نمود؛ شاید که آبی بدست آورد. پس چهارهزار تن که مُوَکِّلِ بر شریعه ‌ی فرات بودند، دور آن جناب را احاطه کردند و تیرها به جانب او انداختند. جناب عباس علیه‌السلام، چون شیرِ شَمیده بر ایشان حمله کرد تا آن که هشتاد تن را به خاک هلاک افکند؛ پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رسانید. چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود، خواست آبی به لب تشنه ‌ی خود رساند؛ دست فرا برد و کفی از آب برداشت؛ تشنگی سیدالشهدا علیه‌السلام و اهل بیت او را یاد آورد؛ آب را از کف بریخت؛ مشک را پر آب نمود و بر کتف راست افکند و از شریعه بیرون شتافت تا مگر خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند. لشکر که چنین دیدند، راه او را گرفتند و آن حضرت مانند شیر غَضبان بر آن منافقان حمله می‌کرد و راه می‌پیمود. ناگاه ՛نوفل‌اَلاَزرَق՝ و به روایتی ՛زید ین‌ وَرقا՝ از پشت نخلی بیرون آمد و ՛حکیم‌بن طُفَیل՝ او را معین گشت و تشجیع نمود؛ پس تیغی حواله‌ی آن جناب نمود. آن شمشیر بر دست راستِ آن حضرت رسید و از تن جدا گردید. حضرت ابوالفضل علیه‌السلام جَلدی کرد و مشک را به دوش چپ افکند و تیغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد تا ضعف عارض آن جناب شد. دیگرباره، آن لعین از کمین نخله بیرون تاخت و دست چپش را از بند بینداخت. جناب عباس علیه‌السلام مشک را به دندان گرفت و همت گماشت تا شاید آب را به آن لب تشنگان برساند که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آب آن بریخت و تیر دیگر بر سینه‌اش رسید و از اسب در افتاد.» (شیخ عباس قمی، منتهی‌الآمال، ج ۱، ص ۲۷۸ و ۲۷۹)

گزاره ای (شرحی) مانند (نظیر) این را فردوسی نیز در شاهنامه آورده است؛ در رزم گُشتاسب با اَرجاسب، هنگامی که جاماسبِ وزیر، سرانجامِ جنگ و چگونگیِ مرگِ گرامی فرزند خود را پیشگویی می‌کند:
... درفش فروزنده‌ی کاویان
بیفگنده باشند ایرانیان.

گرامی ــ که بیند به رزم اندرون
درفش همایون بر خاک و خون ــ

دو تا گردد از پشت باره به زیر،
بگیرد درفش و برآرد دلیر،

بر این ‌سان همی افگند دشمنان
همی برکند بیخ آهرمنان

بسی دشمنان را کُنَد ناپدید
(شگفتی‌تر از کار او کس ندید!)

پس آنگاه، دستش به شمشیر تیز
فکنده کُنَد دشمن پرستیز؛

گرامی بگیرد بدندان درفش
بدارد بدندان درفش بنفش!

سرانجام، ترکان به تیرش زنند
تن پیلوارش به خاک افگنند.*

... که بیگمان (البته) نمی‌توان گفت فردوسی پرده (صحنه) ‌ی خود را از ՛منتهی‌الآمال՝ برگرفته (اقتباس کرده)!

از «کتاب کوچه»، حرف «آ» دفتر یکم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با ویرایش و پارسی نویسی درخورِ نخستین و واپسین بند از اینجانب؛ بندهای میانیِ برگرفته شده را تنها در نشانه گذاری ها ویرایش نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

* برگرفته ی شاملو از شاهنامه ی فردوسی با همتای آن: «متن انتقادی شاهنامه ی فردوسی»، چاپ مسکو که بخشی از آن به سرپرستی دانشمند گرانمایه ی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی»: «ی. الف. برتلس» تا پیش از مرگ وی انجام پذیرفته از جداگانگی هایی برخوردار است. با آنکه شایستگی داوری درباره ی درستی ها یا نادرستی های این یا آن یکی را ندارم و دستبردهای پرشمار بدرازای تاریخ که گوناگونی بسیار متن های چاپ شده از این بزرگ ترین گنجینه ی فرهنگ پارسی زبانان را در پی داشته، بر دشواری کار ویژه کاران این رشته بس افزوده، متن انتقادی را به شَوَند همکارِی گروهی از ویژه کاران و ارزیابی سنجشی شاهنامه های گوناگون، برتر می شمارم. برگرفته ام از این متن، چنین است:
درفش فروزنده ی کاویان
بیفگنده باشند ایرانیان

گرامی بدندان درفشِ
بدندان بدارد درفشِ بنفش

به یک دست شمشیر و دیگر کلاه
بدندان درفشِ فریدون شاه

برین سان همی افگند دشمنان
همی برکَند جانِ اَهرمنان

سرانجام در جنگ کشته شود
نکو نامش اندر نوشته شود

...
...

بسی دشمنان را کند ناپدید
شگفتی تر از کار او کس ندید

چو آید سرانجام پیروز باز
ابر دشمنان دست کرده دراز

...
...

...
...

سرانجام ترکان بتیرش زنند
تن پیلوارش بخاک افگنند

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!