چله هفتتپه
قدیمها به زنان جوانی که برای اولین بار مادر میشدند، میگفتند:
“آروم میشه؛ نُه ماه توی تاریکی بوده، عادت نمیکنه به این زودی” میگفتند:
“صبرکن. ببین بعد از آبِ چله، چطور بچهات میخوابه؛” و بچه میخوابید. بعد از چهل
روز بیتابی، بچه میخوابید. نقل است که بعد از چهل روز، آرام آرام صبر مینشیند
توی روح و روان و تخم چشمهای بازماندگانِ عزیز از دست داده. میگویند بیطاقتی
بازماندگان ربط دارد به عادت نکردن مرده به مرگ. به خاک. چهل روز که بگذرد، روح
عادت میکند به جایی که هست و دنیای ما نیست و ما صبور میشویم. آرام میگیریم. فصلها
هم چله دارند. چلهی کوچک. چلهی بزرگ. در چلهی تابستان، چِمریهای سبزِ نارسِ
جنوب خرما میشوند.
در جنوب به روزهای طاقت تمامکنِ، “خرما شدن” میگویند:
“خرماپزون”. خرماپزون، اوج پختگیِ “خارک”های زرد است. آرامش نخل … از “چهل” خیلی چیزها
می شود بافت. با “چهل” میشود نقب زد به دل ادبیات: چهل گیس، چهل کلید، چهل حدیث،
چلهنشین و حتی چهل گیاه … چهل، آخرین نقطه است. چهل اوج است؛ درست مثل کارگران
هفت تپه که حالا چهل روز است در گرمترین شهر جهان ایستادهاند کنار شعارهاشان؛ چون هیچ کس
کنار آنها نایستاده است، در این چهل روز. هیچ سردبیر روزنامهی معتبر و اسم و رسمداری
در این چهل روز در سرمقالهاش از هفت تپه ننوشته است. هیچ سیاست ورزِ مدعی عدالت و
شفافیت و مستضعفخواهی، دربارهی کارگران هفت تپه با تلویزیون دولتی مصاحبهی زنده
نکرده است. هیچ نمایندهی مجلس انقلابی، نه در پشت تریبون و نه از روی صندلی سبز،
دربارهی هفت تپه طوری حرف نزده است که صدای میکروفونش را قطع کنند؛ چون اصلا حرف
نزده است. چهل روز است که اسدبیگی و رستمی در دادگاه به انواع و اقسام اختلاسها و
پولشوییها و رشوه دادنها متهم شدهاند و هیچکس نمیپرسد چرا این اَبَرمتهم ارزی
میتواند با رسانهها (به همراه خانوادهاش) مصاحبه کند؛ در خیابانهای پایتخت
تردد کند و با وجود باز بودن یکی از حسابهایش برای پرداخت حقوق کارگران از انجام
این کار طفره برود و با پروپاگاندا در اعلام “پرداخت حقوق” از پرداخت حقوق به
کارگران فصلی و غیر نیشکری و نیبری، سر باز بزند؟ اما در عوض، روزنامهنگار و
عکاس و کارگر ۳۶ ساعت بازداشت باشند!
کارگران هفت تپه، اخراجی و غیراخراجی چهل روز است که یک
حرف را تکرار میکنند. آنها
میگویند متهم اصلیِ به زمین خوردن کارخانهی هفت تپه، بخش خصوصی است. آنها چهل
روز است که انگشت اتهام را به طرف متهمی نشانه گرفتهاند که کیف لبالب از سکهها و
پولهایش در دادگاه نشان دهندهی عمق فساد رانتی در کشور است؛ اما به نظر میرسد
که نه گوشی صدای کارگران را میشنود و نه چشمی دادگاه اسدبیگی را.
اگر بالا رفتن قیمت دلار، مسکن، افشای سند ۲۵ ساله، کرونا و
... برای رسانهها و تحلیلگران ارشدشان، سلبریتیها و پیچهای اینستاگرامیشان،
وزرا و وزارتخانههای متبوعشان خیلی مهمتر از سرنوشت کارگرانِ کارخانهی هفت تپه
است، برای وکلای خوزستانی چه چیزی یا چه چیزهایی مهمتر است؟ به نظر میرسد برای
آنها حوزههای انتخابیهشان با خواستههایی همچون فاضلاب و آسفالت و پیمانکاری …
خیلی جالبتر، مهمتر و هیجانیتر از سرنوشت کارگران هفت تپهای و کارگران شهرداریهای
کوت عبدالله و آبادان و خرمشهر و اروندکنار است؛ چون خوب میدانند (یاد گرفتهاند)
در سه سال آینده، مانور دادن روی اخبار طلا و ارز و تحریم و ... است که میتواند
به سرانجام نرسیدن فازهای ۲ و ۳ و ۵۰ و ۶۰ فاضلابها لولههای آبِ شهرهای کوچک و بزرگ خوزستان را توجیه کند اما
به هیچ عنوان نمیتوانند با اخبار کارگران لابیهای داخلی سیاستورزان تقلبی
خوزستان و شیوخ و طوایف و بنگاههای اقتصادی پُرسود را به نفع صندوقهای رایشان
تجمیع کنند.
اگر داستان کارگران هفت تپه از فرط تکرار در این پنج سال
آنقدر تکراری شده است که بعد از چهل روز تجمع آب در دل کسی تکان نمیخورد، به طور
قطع و یقین بخشی از آن متعلق به کمکاری و نادیدهانگاری و بیعملی مجمع نمایندگان
خوزستان، سکوت روزنامهنگارانِ پولی، سیاستورزان رانتی و مدیران ارشد مدعی، اما
ناکارآمد خوزی و مهمتر از همه سکوت معنادار جامعهی مدنی خوزستان است که مسوولیت
اجتماعیاش را در مقابل هماستانیهایشان به فراموشی سپردهاند.
عاقبت اینکه رد “چهل” در یک داستان دیگر هم هست: “چهل دزد
بغداد “ همانهایی که کارگران هفتتپه خیلی وقت است نام شان را در خیابانهای شوش
فریاد میزنند.
ماندانا صادقی
برگرفته از تارنگاشت «اتحادیه آزاد کارگران ایران» چهارم امرداد ماه ۱۳۹۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر