نوید که هشت سالش بود تا کمر در سطل آشغال خم شد
کمان نشد
آرش نشد
ابروی یار نشد تا که محراب به فریاد آید
فقط خم شد و نیم کیلو موز گندیده و دو جفت جوراب بو گندو
پیدا کرد
رییسجمهور می خندد!
غلامحسین که چهار انگشتش زیر دستگاه پرس له و لورده شد،
خندید
نه چون صبح سپید
یا آفتاب سپیده دمان
یا برف زلال بر گنبد گیتی ای دماوند
که مثل سگی که زوزه می کشد از درد و دندان هایش پیداست
رییسجمهور می خندد!
فیض الله بر بساطی که بساطی نیست
می افتد
و خون جاری از چماق ماموران شهرداری را می نوشد
نه چون می صبوح و شراب دو ساله ی شیراز
و یا آب زمزم و جنات تجری من تحت الانهار
که مثل گاوی که بار و الاغی که فرمان نمی برد
رییسجمهور می خندد!
سکینه پستان های لهیده اش شیر نمی دهد
پستان های آویزان بدقواره اش
نه اینکه جنگل آمازون باشد
یا کارخانه ی پگاه
یا اینکه خانواده ی سالم در پستان سالم
این طفل معصوم پدرسگ
چقدر باید بمکد مگر
تا از نان و پنیر و سیبزمینی شیر بکشد بیرون؟
رییس جمهور می خندد!
محمد بیست ساله متولد حمیدیه ی اهواز
در خیابان به ضرب گلوله از پا در می آید
و مادرش آنقدر سرش را به دیوار می کوبد که می ترکد
بغض نبود که در گلوی عاشق رسوب کرده باشد
حباب نبود که براندازد از نشاط کلاه
یا بادکنک رنگی عزیزم «هَپی بِرث دِی»
سر بود
سری که خاک بر سرش بود
سری که خسته بود
سری که آرزو داشت
محمد داشت
رییس جمهور می خندد
رییس جمهور می خندد
رییسجمهور قاه قاه می خندد
رییس جمهور از خنده ریسه می رود
رییس جمهور دل و روده اش را می گیرد
رییس جمهور می ریند!
فریاد موسویان
برگرفته از «تلگرام»
۱۸ تیر ماه ۱۳۹۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر