چه خوشگوار زمانیست آنِ بیداری
اگرچه خسته ز کار و گزند بیکاری
ز ژرف چالهی جهلِ خرافه پرورِ شب
رها شوی و ز دانش، سری فراز آری
ز ساغری که مِیِ آگهی از آن لبریز
بنوشی و سرِ خود را به علم بسپاری
به زیرِ سایهی دانش به ظلم بستیزی
تمامِ همتِ خود را به رزم بگذاری
سَری ز شوقِ نَبَردی که سخت و گَه زیباست
به رویِ بالشِ آزادگی، فرود آری
چه روزنیست پسِ این امیدِ شورانگیز
که ممکن است مساواتِ آدمی، آری
بدین امید، بیاموز تا رها سازی
تمام خلق، پس از تندراه پیکاری
علی یزدانی
برگرفته از «تلگرام»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر