«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ شهریور ۲۵, شنبه

سیاستی دانسته و آگاهانه در پی تهی کردن ایران زمین از مردم بومی آن است ـ بازپخشش

نمونه ای از خرتوخری فرمانروا بر میهن خرموش زده مان را در ویدئوی پیوست گواه خواهید بود؛ در شهری که بنا بر آمارهای رسمی، نزدیک به ۶۵ درصد مردم آن در زاغه ها روزگار بسر می آورند؛ مردمی فراموش شده که کم تر نشانی از آن ها در خبرگزاری ها و حتا رسانه های اجتماعی می توان یافت و دستِ بالا گاه اشاره ای کوتاه و بیش تر آماری مانند آنچه در بالا یادآور شده ام یا درج تصویر کَپَرِ درب و داغانی با کودکانی کون برهنه که سر در پی یکدیگر نهاده یا چون این یکی (تصویر پیوست)، دخترکی تکیده و رنجور در اندیشه ای آزاردهنده ... و روشن است آنچه بر زبان جوان پا به سن نهاده درباره ی ویروس مرگبار در ویدئو می آید، آن فراموش شدگان را چه در آنجا و چه در جاهای دیگر کشور خرموش زده مان دربرنمی گیرد. کسی نمی داند چه شماری از آن ها به این ویروس دچار شده اند و اگر مرگ و میری در کار بوده، چه شماری و در کجا بگور سپرده شده اند. بماند که هم اکنون در شهرهای بلازده ای چون رشت نیز همین روز و روزگار فرمانرواست ...

هر بار از خود می پرسم:آیا همه ی این ها از سر نادانی رخ داده و همچنان رخ می دهد؟ آیا پیگیری پروازهای «هواپیمایی ماهان» به چین۱ در هنگامه ی واگیری گسترده ی «کرونا» در آنجا از نادانی و ندانمکاری سرچشمه می گرفت؟ آیا آبخُست سازی (قرنطینه) نکردن شهرهای آلوده ی ایران و پیش از همه، شهرِ از دیرباز نامور به «شهرِ صیغه ها» از هرج و مرج سرشتیِ نظام پوشالی سگ مذهبِ فرمانروا بر میهن مان سرچشمه می گرفت؟ آیا ...

... و هر بار به این برآیند (نتیجه) می رسم که تنها این نیست و نمی تواند باشد. سیاستی دانسته و آگاهانه در پی تهی کردن ایران زمین از مردم بومی آن است. گویی این ویروس پیشکشی از آسمان رسیده۲ برای تبهکاران فرمانروا بر ایران بود تا آن نیمه جانِ برجای مانده ی مردمی هست و نیست از دست داده را نیز بگیرند و تخم های جفت شده ی خویش از ترس شورش های پی در پی را اندکی آرام بخشند... 

... و آیا سرزمینی تهی شده از مردم از هیچ آرش و مانشی درخور برخوردار خواهد بود که به عنوان نمونه ی ناگوارِ دیگری، مشتی ایرانی تبار خرپولِ تمرگیده در گران ترین شهرهای کشورهای امپریالیستی، برای آن سینه چاک کنند و در دور همی های بیمایه شان، فریاد «چو ايران نباشد، تن من مباد! بدين بوم و بر، زنده يک تن مباد!»۳ را سر دهند؟ تنگنای شگرفی است که اگر نجنبیم، سنگ روی سنگ بر جای نخواهد ماند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ اسپند ماه ۱۳۹۸

 https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/03/blog-post_51.html

 پی نوشت:

 ۱ ـ «چرا پروازهای «هواپیمایی ماهان» پی گرفته شد؟» ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ اسپند ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/03/blog-post.html

 ۲ ـ «... ما گسترش این ویروس را به فال نیک می گیریم و به آن، چون عطیه ای الهی برای کم کردن باز هم بیش ترِ عوام النّاسِ سرِ خر نظام می نگریم.» برگرفته از یادداشتِ «بیخود دنبال منشاء این ویروس نگردید!» ب. الف. بزرگمهر   دوم بهمن ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/02/blog-post_21.html

 ۳ ـ سروده ای دگردیسیده که از آنِ سراینده بزرگ ایران و زنده کننده ی زبان پارسی: ابوالقاسم فردوسی نیست.

 تصویر پیوست (تلگرام):

کپری وارفته پیرامون چابهار

ویدئوی پیوست (تلگرام):

سیاستی دانسته و آگاهانه در پی تهی کردن ایران زمین از مردم بومی آن است (نامگذاری از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!