«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ شهریور ۱۹, چهارشنبه

گونی های دونده!

ماشینمو پارک کرده بودم و گفتم پلک رو پلک بذارم که هلاکم. امروز بیست و پنجمین روزه که اینجام. دور از خانواده. بهشان گفتم یه ماه آزمایشی می رم پایتخت ببینم اینکه می گن پول تو خیابوناش ریخته، راسته یا نه. کارمَم که ساعت بخصوصی نداره. هر وقت خسته شدم و داد موتور ماشینم در اومد، می زنم یه گوشه و استراحت می کنم. نگرون صاحبخونه هم نیستم که بگه الان چه وقت اومدنه؟! چه موقع ماشین روشن کردنه؟!  خودم صاحبخونه ی خودمم. خونه م، ماشینمه. بارون که هیچ، سنگم از آسمون بباره، جام امنه. مث من کم نیستن. چند شب قبل یه راننده همسایه م شده بود که می گفت از کرمونشا اومده. ماشینای مسافرکش نمره شهرستان زیاد شدن. این یه ماهه که اومدم پایتخت مسافرکشی، چیزایی دیدم که تو قوطی هیچ عطاری نیس.

تو خواب و بیداری بودم که دیدمش؛ چرتم پرید. چشامو مالوندم. درست می دیدم؛ یه گونی داشت راه می رفت! به خودم گفتم، خسته ای چشات آلبالو گیلاس می بینه.* از ماشین رفتم بیرون. نم نم بارون که به سر و صورتم خورد، چشام بازتر شده بودن. یه گونی داشت از عرض خیابون رد می شد. مگه می شه؟! گفتم از خستگیه. دارم خواب می بینم. گونی که خود بخود راه نمی ره. شنیده بودم این شهر، شهر عجیب و غر یبیه، نه این قدر. در ماشینو قفل کردم و دنبال گونی دراز شدم. هوامو که گرفت، تندتر رفت. توی پیاده رو بود. دویدم. دوید. بهش نرسیده، پا سست کرد. یه بچه از پشت گونی در اومد. ترسُ تو چشاش می دیدم. دسپاچه شده بود. با گریه گفت:
ـ بخدا از محل شما جَم نکردم!

پشتم تیر کشید. زبونم بند اومده بود. برگشتم سمت ماشینم و گازشو جفت کردم. جای موندن نبود.

سهراب مهدی پور     ۵ شهریور ۱۳۹۹

برگرفته از «تلگرام»  ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۹ (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

* چِشات آلبالو گیلاس می چینه.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!