«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ شهریور ۱۶, یکشنبه

همه ی ما در پاسداری از جان و زندگی این بهترین و برومندترین فرزندان ایران پاسخگوییم ـ بازانتشار

سپیده قلیان به شوند رفتار ناشایست و ناسزاگویی مزدوران زندان به خانواده اش در روز دیدار با وی و همچنین در پشتیبانی از امیرحسین‌محمدی‌فرد و ساناز الهیاری، در نامه‌ای به رییس زندان قرچک نوشته بود که از یکم اَمرداد ماه امسال از خوردن و آشامیدن دست خواهد کشید. وی در ششمین روز واکنش خود به چنان رفتار زننده ای، حتا از خوردن آب خودداری می‌ورزد. سپیده از همان دومین روز، دچار نارسایی و سستی شد؛ بگونه ای که به تنهایی توان جنبش از جای خود را از دست داد و در چهارمین روز، بیهوش شد. وی با سرسختی، حتا از زدن سُرُم و دیگر کارهای درمانی جلو می گیرد. شوند این سرسختی، بی هیچ گمان و گفتگو از بدرفتاری و ناسزاگویی باز هم بیش تر و بگمانم دانسته و آگاهانه ی کارمندان مزدور بهداری زندان قرچک با وی سرچشمه می گیرد.

همه این ها به یکسو، رویکردِ تبهکارانه ی رییس زندان با گرفتن دستینه ی سپیده قلیان در پذیرش پاسخگو بودن خود وی در جلوگیری از درمان و بستری شدن، شایان درنگ و واکنشی سزنده و بهنگام از سوی همه ی کسانی است که درباره ی آینده و سرنوشت میهن خود اندیشناکند. این نیز بماند که «هوده ی آدمی»، چه در چارچوب دربرگیرنده و همه جهانی آن و چه در چارچوب های حقوقی شناخته شده ی جهانی و کشوری، آن رییس زندان و دیگرانی چون وی را درباره ی پیامدهای ناگوار روندی که در جریان است، پاسخگو می شمارد. گرفتن دستینه از زندانی برای پاسخگو انگاشتنِ خودِ زندانی، پاسخگویی را از دوش آن رییس زندان و دیگر مسوولینِ جان ننه شان: یکی از دیگری پاکدست تر در رده های بالاتر وی و حتا تبهکارانی تمرگیده در بالاترین کرسی های هِرَم رژیم پوشالی از آن میان، «کیر خر نظام» برنمی دارد.

تبهکاری بزرگ خرموش ها، نه تنها خانواده ی آن دختر سرسخت و از جان گذشته را سخت نگران نموده و به این در و آن در زدن واداشته که خانواده ی بزرگ تر ایرانیان را نیز در همه جا نگران نموده است. این نگرانی، تنها سرنوشت آن دختر دلاور ایران زمین را دربرنمی گیرد. سیاست پلیدی که از آن میان با کشته شدن زندانی سیاسی، علیرضا شیرمحمدعلی بدست چاقوکشانِ به یاری فراخوانده شده از سوی رییس تبهکار و شناخته شده ی جایی نامور به «قوه قضاییه»، خود را برُخ مردم ایران کشید را باید رسوا نمود و جلوی آن از هر باره ایستاد. باید این سخن باریک و پاکیزه (نکته) را بگوش جان نیوشید که آنچه به مرگ علیرضا شیرمحمدعلی انجامید و آنچه هم اکنون با سپیده قلیان پی می گیرند، تنها دو نمونه از شمار بیش تری از چنین ترفندهای تبهکارانه ی رژیمی سزاوار سرنگونی برای از میان برداشتن کسانی است که بسیاری از آن ها خواهان سرنگونی آن رژیم نبوده و تنها زبان به پرخاش در این یا آن زمینه ی اقتصادی ـ اجتماعی یا سیاسی گشوده اند. باید کوشید تا دیگر برونزدهای چنین ترفندهای تبهکارانه ای را بهنگام شناخت و با هشیاری در برابر شان واکنشی درخورد نشان داد.

با روندِ پیشِ رو که امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها خرموش های فرمانروا بر میهن مان را هر چه بیش تر بسوی سرکوب توده های بجان آمده ی مردم برمی انگیزانند، باید این سخن باریک و پاکیزه را نیز بدیده گرفت که بیم جان زندانیان سیاسی سرفراز و پایدار ایران، پیش و بیش از همه می رود. بی آنکه بترسیم، باید با چنین روندی گذرا از دیدگاه تاریخی، هشیارانه تر و با درنگ بیش تری برخورد نماییم.

به نوبه ی خود از همه ی کنشگران اجتماعی و دیگرانی که به هر شوندی از نزدیک دستی بر آتش دارند، خواهشمندم تا سپیده قلیان و دیگرانی که اینگونه جانفشانی می کنند را از نابودی بدست خویش بازدارند. بگمانم باید به همه ی این کنشگران جوان، برجستگی کار و جنبش اجتماعی را یادآور شد و زیانبار بودنِ کنش تکروانه که شوربختانه در میهن مان ریشه دار است را شکافت و روشن نمود؛ افزون بر آنکه همه ی ما در پاسداری از جان و زندگی این بهترین و برومندترین فرزندان ایران و آموزش آنها از سوی کسانی که از دانش و بینش بسنده در این یا آن زمینه برخوردارند، پاسخگوییم.*

ب. الف. بزرگمهر   ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/07/blog-post_90.html

* بنیاد داده ها برگرفته از «تلگرام کمیته‌ی پیگیری ایجاد تشکل‌های کارگری ایران»  به تاریخ ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۸ است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!