حاجی میرزایی وزیر مستطاب
کرد نطقی پر زاب و پر زتاب
هرکه امضا کرد لابد راضی است
پیش غازی جای معلق بازی است؟
من خودم بی مزد و بی حق و حقوق
بی نمودن لطف خود در نای بوق
پشت میز کار خود جان می کنم
گشته فرسوده همه روح و تنم
نه مواجب نه سرای و خودرویی
نه سفر نه وام و تن پوش نویی
گرچه تدریسی نکردم هیچ وقت
لیک از لطف خدا و لطف بخت
یافتم پست وزارت از حسن
تا کنم تدبیر فرهنگ وطن
ای معلم ازچه نالانی؟ بگو
ازچه دایم شکوه بارانی؟ بگو
شغلتان چون انبیا روشنگریست
ازصفات دنیوی کامل بریست
هرکه پوشید این لباس معنوی
چشم باید پوشد از هر دنیوی
هرکه ناراضیست راهش بازِ باز
جادهِ رفتن به رویش بس دراز
حال من، گویم جوابت ای وزیر !
بیش ازین سبقت ز بی عقلان مگیر
از دو حالت نیست خارج حال تو
در دو حالت وای بر احوال تو
یا نمی دانی چه می رانی سخن
یا که می دانی، شنو این حرف من
بیش ازاین یاوه مران و شرم کن
باش ساکت، فکرکن، آزرم کن
آدمی پنهان بود زیر زبان
پوچی آن پسته را منما عیان
از معلمهای زندانی خبر
یا ز درس و مشق در زیر کپر
یا بخاری های زود آتش بگیر
ناتوان در دفع سوز زمهریر
از طویله، کاهدان و ریگزار
از کلاس پر زعقرب پر زِ مار
از تورم از گرانی از فشار
آگهی داری اگر فیشَت بیار
«درنیابد حال پخته هیچ خام»
ای وزیر بی کفایت! والسلام !
احمد حیدری آبان ماه ۹۹
برسد به دست وزیر آموزش و پرورش جناب حاجی میرزایی
برگرفته از «تلگرام» دهم آبان ماه ۱۳۹۹ (برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)
ویدئوی پیوست: آدمی پنهان بود زیر زبان