«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ آذر ۱۴, چهارشنبه

جاده ی کامیابی و توانگری، کوشش یرای ساختن جامعه ای دادگرانه و آدموار است! ـ بازپخشش

جامعه ای که در آن بهره کشی رخت بربسته و هیچ آدمی گرگ دیگری نباشد!

گفته ای از «استیو جابز» برگرفته که گویا چنین گفته است:
«وقتی ۱۷ ساله بودم جایی خواندم اگر هر روز را طوری زندگی کنی که انگار آخرین روز زندگی توست یک روز حتما همینطور خواهد شد. چنان اثری بر من داشت که در ۳۵ سال گذشته هر روز صبح در آینه به خود می گویم:
اگر امروز روز آخر تو باشد چه کار می کنی؟

وقتی دو روز پشت سرهم جوابم نه باشد، می دانم که باید چیزی را تغییر دهم.

به یاد مرگ بودن مانع ازین می شود که فکر کنی چیزی برای از دست دادن داری. زمان تو محدود است؛ پس دنبال این نباش که بر پایه ی نظر دیگران زندگی کردن، تلفش کنی. دلاور باش و دنبال آنچه دلت می گوید برو.» (از «گوگل پلاس» مهدی گلشنی)

تصویری از وی همراه با شعاری که همه ی این داستان برای کاشتن آن در اندیشه ی آدم ها زمینه چینی شده به آن افزوده است. آن شعار، چنین است:
جاده ی کامیابی و توانگری!

برایش می نویسم:
این هم از آن تبلیغات فردگرایانه ی سامانه سرمایه داری است که بر آن پایه، آنها که موفقیت و ثروت به دست می آورند، همه به کوشش شخصی خودشان است؛ و آنها که موفقیت و ثروت به دست نمی آورند نیز گناه خودشان است؛ برپایه ی این دیدگاه که به شدت بویژه در کشورهای باختری (امپریالیستی) رواج داده شده و می شود، جامعه به دو گروه آدم های «برنده» و «بازنده» بخش شده، پیامدهای ناگوار هستیِ سامانه ای طبقاتی که بر پایه ی رشد ناموزون اقتصادی ـ اجتماعی بنا شده بر روی زندگی آدمی نادیده گرفته می شود. خوب که به بُنمایه ی چنین نگرشی باریک شوید، خودِ سامانه ی تبهکار سرمایه داری (امپریالیستی) نیز از دیده پنهان نگاه داشته شده، جامعه به عنوان کلی کیفی که فراتر از مجموعه ی شمار آدم های آن (کمّیت) است و قانون هایی جداگانه برای خود دارد، نادیده گرفته می شود. به این ترتیب، آدم ها به جانورانی فروکاسته می شوند که برای بدست آوردن و برخورداری از کالاهای بیش تر و گرانبهاتر (و منظورم از کالا در اینجا کم و بیش همه چیز است: حتا دربردارنده ی "وجدان" خودباختگان و خودفروختگان!) باید با یکدیگر در نبردی همیشگی باشند: «قانون جنگل»!

سرچشمه ی بسیاری از نظریه های ضدعلمی در زمینه های گوناگون اجتماعی و از آن میان «داروینیسم اجتماعی» نیز از همانجاست!

ب. الف. بزرگمهر    ٢٤ آذر ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_14.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!