ما اهل قهوه نبودیم
پدر کارگر بود
و با یک هورت چای
در چشمهایش
قطارها دود میکردند،
کارخانه ها سوت می،کشیدند،
و نی بُرهای هفت تپه در ایستگاه
سرود فتح میخواندند
برای گرازها نقشه میکشیدند
و مزارع چای شمال
با دستهای زنان زیبا
رونق میگرفت.
سبک میشدیم
روی ابرها راه میرفتیم
و میان این همه رویا
دستهایش
میآمدند
تقویم خانه را تورق میکردند
و لابلای زمستانِ موهایش
مادرم در هیبت بهار
از دور پیدا میشد.
ما اهل قهوه نبودیم
پدر کارگر بود
و در دستهایش
قدیمیترین نقشههای نان
خوانا بود.
منوچهر کیانیان
برگرفته از «تلگرام» (برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر