«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ مهر ۲۸, دوشنبه

همان به که فرهنگ مان را بیرون خانه نمایش بدهیم

«
سعید خطیب زاده، سخنگوی وزارت امور بیرونی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان درباره ی واپسین رایزنی ها پیرامون هواپیمای اُکرایینی سرنگون شده گفت: امروز هیأت اُکرایینی وارد ایران شد و جلسه خود را با معاون حقوقی وزارت خارجه آغاز کرد. بگفته ی وی: جبران خسارت خانواده ها و خطوط هواپیمایی در جریان است و طبق معاهداتی که ایران عضو آن است انجام خواهد شد.

خطیب زاده افزود: ادبیات سخیف و کلمات دور از ادب و رفتار غیر دیپلماتیک که از وزیر خارجه کانادا دیدید، پشت درهای بسته نبود. پست درهای بسته، مودب‌تر هستند و می دانند هیچ جایگاه حقوقی در این مسأله ندارند. خیلی متاسفم که مردم کانادا باید چنین ادبیاتی را از وزیر خارجه کانادا بشنوند. دایره ادب ما اجازه نمی دهد مانند وزیر خارجه بی ادب کانادا صحبت کنیم.»* 

دنباله ی سخنان «خرگوش نظام»:
رفتار ما درست واژگون آن هاست. از خانه** که پا بیرون می نهیم، فرهنگ (ادب) مان گُل می کند و با همه به مهربانی رفتار می کنیم؛ تا می توانیم سور و سات بر پا می کنیم و با مهمانان خود گل می گوییم و گل می شنویم؛ حتا نیایش های مان به درگاه الله، بیرونِ خانه رنگ و بویی دیگر بخود می گیرد؛ مهرورزانه تر و سرشار از یکرنگی و پاکدلی می شود؛ دایره ی آن مهرورزی و یکرنگی و پاکدلی تا بدانجا گسترده شده که بوی آن، بینی میمون ها در جنگل های آفریقایی را نیز نواخته و مِهرِ ما را بدل گرفته اند؛ یک نمونه ی آن، همین گوریل مادینه ای است که در تصویر می بینید. ما و برادران دیگر، انگشت بدهان مانده ایم چگونه با دو بچه در بغل این همه راه پیموده و خود را به ولایت مان رسانده است. بدی ماجرا در اینجاست که در خانه، شمار آدم های خودسر با آنکه در سنجش با گذشته کم تر شده، ولی هنوز کم نیست؛ نمونه اش باز هم بلایی است که گریبانگیر این گوریل شده و جناب سعید طوسی سر راهش سبز شده است. فکرش را بکنید؛ هنوز نیامده و عرقت خشک نشده، این آقا سر راهت سبز شود و بخواهد بچه هایت را برای آموزش قرآن به وی بسپاری؛ خوب! درست است که این گوریل مانند ما آدم ها از خِرَد و بصیرت برخوردار نیست؛ ولی سَهش وی بهتر از ما کار می کند؛ بدگمان شده که چرا آن  آقا به خودِ وی که مادینه ای است هیچ چشمی نداشته، ولی بچه هایش چشمش را گرفته است. خوب! از آنهمه دلبستگی که آنهمه راه، درخت به درخت، جنگل به جنگل و بیراهه خود را اینجا رسانده، دیگر چه چیزی بر جای می ماند؟ و این، تنها چشمه ای کوچک از خودسری های درون خانه از سوی کسانی است که نتوانسته اند خود را گام بگام با فرهنگ نوین اسلامی همراه کنند و خود بهترین گواه است تا در بر این پاشنه می چرخد، همان به که فرهنگ مان را بیرون خانه نمایش بدهیم. بگذارید به همین بسنده کنم و بیش تر به ماجراهای پشت درهای بسته نپردازم؛ وگرنه، تلخکام خواهید شد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۹


* برگرفته از «اسپوتنیک»  ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

** آماج سخن از «خانه» در اینجا میهنِ نگونبختِ کوچک شده مان به اندازه ی ولایت ایلخانی نابسامانی در سده های میانی است. ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!