«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ آبان ۲۹, پنجشنبه

ما گام بگام می آموزیم که چشم امید به شما دشمنان طبقاتی خود نداشته باشیم ...

دنباله ی مَنتیکِ* (منطقی) رنجنامه ی کارگران ساختمانی شهریار:
ما گام بگام می آموزیم که چشم امید به شما دشمنان طبقاتی خود نداشته باشیم و با سازماندهی رستایی ـ سیاسی خود بتوانیم دوش بدوش دیگر لایه های اجتماعی زحمتکش پیرامون مان، شما را حتا چنانچه ناچار به کاربرد جنگ ابزار شویم از فرمانروایی بزیر بکشیم و خود فرمان کشور و میهن مان را بدست گیریم.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ آبان ماه ۱۳۹۹

* همیشه با خود می اندیشیدم که واژه ی «منطق» نمی تواند از آنِ تبارهای بیابانگرد (تازیان) عربستان یا بگونه ای دربرگیرنده تر، هر تبار بیابانگردی در جاهای دیگر جهان باشد؛ زیرا دریافت شان از جهان هستی بر بنیاد شیوه ی زندگی پیش پا افتاده شان، نمی توانست دستِ بالا از آنچه سردار خونریز مُنگُل (مغول): چنگیز خان در سر می پروراند، فراتر رود:
«چنگیزخان یک انگیزه ی آهومند و یک آرزوی ناپاک داشت که او را به جنگ و لشکرکشی می کشانید: او می خواست سراسر گیتی را با ددمنشی رام خود سازد و جامعه ی بشری را با سنگدلی و بدون ذره ای بخشایش تباه کند. او داو این را داشت که می خواهد همه جا را سامان بخشد؛ ولی، چه سامانی؟ نیک کرداری، شیفتگی، راستینگی والا؟ نه! او خود می گفت:
”من می خواهم همه جا خاموشی گورستان پابرجا کنم و شهرها را از پهنه ی گیتی براندازم تا کران تا کران، دشت های پرسبزه پدید آید؛ اسبان مُنگُل به آسودگی (با اندیشه ای آسوده!) در آن ها چرا کنند؛ چادرهای خاموش و آرام برپا گردد و زنان مُنگُل در آن ها کودکان فربه و شاداب با پستان های پرشیر خود بپرورانند ...“ این اندیشه که چنگیزخان با سنگدلی برای به فرجام رساندن آن کوشش می ورزید به شکستی فرجامین داد می باخت؛ زیرا با آرمان های والای جامعه ی آدمی ناسازگار بود.»

برگرفته از پیشگفتار رُمان «چنگیزخان»، نوشته ی «واسیلی یان» و برگردانِ زنده یاد محمد پورهرمزان (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

خوشبختانه، کاربری به نام مَحیا در یکی از واژه نامه های اینترنتی (آبادیس)، ریشه ی پارسی باستان (پهلوی) واژه ی «منطق» را بگونه ای گواهمند روشن نموده است. 

***

دیگر تحمل شنیدن زندان کردن همکاران و عزیزانمان را نداریم. بگوش باشید و شرایط ما را جدی بگیرید.

دلتنگیم، نگرانیم‌ و این را تعداد زیادی از کارگران ساختمانی شهریار می گوییم؛ از طرف تمام کارگران زحمتکشی که با تمام خستگی ها که شرمنده خانواده شده ایم.

ما کارگران از صبح تا شب کار می کنیم و شب خسته و کوفته با صورتی غبار آلود باتمام مشکلات موجود با قبض های آب، برق، گاز و از همه سخت تر، کرایه خانه هایی که بر دوش مان سنگینی می کند و با این نگرانی سر بر بالش گذاشته و از شدت خستگی و ناتوانی از اینکه چگونه باید به این قبض های وحشتناک جواب بدهیم، همچون جسدی از فرط خستگی چنان غرق خواب می شویم که نه می توانیم ساعتی کنار خانواده  هایمان باشیم و نه می توانیم خودمون لحظه ای آرام و قرار بگیریم و با این تورم و گرانی و دستمزدهای ناچیز که نمی تونه به ۶ روز زندگی ما جواب بده و زندگی چنان ‌به کام مان‌تلخ‌ شده که مدام مضطرب و نگران از اینکه اگر خانواده از ما خواستی داشته باشند، چه جوابی بدیم که بتونه اونها رو قانع کنه که نداریم،نمی تونیم،دستمزدمون ناچیزه و چند ماه در سال بیکاریم‌. فرزندان ما از شرایط واقعی ما بی خبرند؛ یعنی نمی خوایم از مشکلات اقتصادی ما با خبر بشوند؛ چرا که فرزندان ما حق دارند با خیال راحت زندگی کنند و عملا پاسخی نداریم بجز شرمندگی خانواده.

ما کارگران اگر به آنجا برسیم و همه تصمیم بگیریم یک روز کار نکنیم، در تمام قسمت های مختلف چرخ اقتصاد نمی چرخد و شما اقایان دیگه نمی تونید با نتیجه ی کار ما سفرهای خارجی و بریز و بپاش های آنچنانی داشته باشید. دیگه نمی تونید فرزندانتان را برای تحصیل و خوشگذرانی به کشورهای اروپایی و امریکا بفرستید. پس بیشتر از این پا رو دم ما نگذارید که بنفع شما هم نیست. ما انسان هستیم؛ ما به دنیا آمده ایم، زندگی کنیم؛ ولی در کشور ما کشوری به این ثروتمندی ما به نان شب محتاجیم. اگر سال های قبل می توانستیم چند ماه یک بار مرغ یا گوشتی بخریم، حالا دیگه نمی تونیم یکسال یه بار هم گوشت بخریم؛ میوه کلا از زندگی ما بیرون رفته و کلا از خریدنش محروم شدیم. باید بحال امروز کارگران و خودمون خون گریه کنیم که این چه بلایی است دامن مردم فقر زده ایران را گرفته؟ مگه می شه اینجور زندگی کنیم؟ ما اعتراض داریم؛ ما نمی تونیم و نمی خوایم دیگه با بدبختی زندگی کنیم؛ حال روز خانواده هامون اصلا خوب نیست. ما نمی تونیم دست رو دست بزاریم و شاهد از بین رفتن زن و بچه هامون باشیم ... این درد را حیدر قربانی هم داره و بهش اعتراض کرده و حیدر قربانی، کارگر شریف و متعهدی که زندگیش بخاطر فشار بیش از حد اقتصادی داغون شده، اونم مثل همه ما کارگران یه ماه کار داره سه ماه بیکار می شینه تو خونه. از کجا و چطور  باید زندگی کنیم؟! اعتراض به این زندگی، حق حیدر قربانی و همه ما کارگران و رنج کشیده هاست. چرا حیدر قربانی بدلیل اعتراض به این شرایط زندگی باید دستگیر و زندانی بشه؟! چرا بجای جواب دادن به زندگی های ما که خودتون بهتر می دونید چطور زندگی می کنیم و چه بلایی بسر ما آورده اید، ما کارگران را می گیرید و زندان می کنید؟ تا کی و تا کجا این وضعیت را ادامه می دید؟صدای ما به وقت خود خیلی خیلی از سرکوب شما رساتر و کوبنده تره.

آقایان مسوول! چرا صدای ما رو نمی شنوید؟ چرا حق طبیعی و قانونی ما را برای زندگی که آرامش داشته باشیم را از ما می گیرید و ما را وادار به اعتراض می کنید؟ آقایانی که اون بالا نشستید و دستور سرکوب کارگران و مزد بگیران را می دید و برایمان پرونده سازی می کنید، این شرایط مطمئن باشید برای شما هم زیاد دوامی نداره. ما سالهاست با این شرایط زندگی کرده ایم. یه کلام، دیگه نمی تونیم به این زندگی مرگبار ادامه بدیم؛ نه امنیت کاری و معیشتی داریم، نه امنیت جانی داریم، نه پشتیبانی مالی داریم، نه هزینه دکتر و دارو داریم. شما آقایان راه دیگری را به جز اعتراض و اعتصاب و تجمع برای ما نگذاشته اید. ما را به فقر و بدبختی کشانده اید و با اعتراص به فقر و بدبختی ما را بر علیه امنیت کشور می خوانید. این شمایید که بر علیه امنیت ملی کشور طی اینهمه سال این چنین کار کردید؛ نه ما و نه حیدر قربانی ها.

حیدر قربانی، مثل تمام‌کارگران و زحمتکشانی که زندگی شان به فلاکت کشیده شده به این نوع زندگی اعتراض کرده. ما همه مثل حیدر اعتراض داریم. حیدر و حیدرها گناه شان اینه که می خوان زندگی کنند تا بتونند به خانواده امکانات و آرامشی بدهند. فرق بچه های ما با شما آقایان مسوول چیست که فرزندان شما در عرش اعلا و فرزندان ما در زیر زمین و بدون هیچ امکانی زندگی می کنند؟ چرا باید حیدرها روانه زندان بشوند؟! شک‌نکنید اینهمه فشار یه جا تموم می شه و شما آقایان بانی و باعث تمام‌این مشکلات هستید و بی شرمانه ما کارگران را سرکوب و از زندگی ساقط کردید و طلبکار این فاجعه ای که بر زندگی ما تحمیل کرده اید باز همچنان‌ شما هستید؛ و این ادعا که کارگران و معلمان و دیگر مزدبگیران بر علیه امنیت ملی اقدام کرده اند، ادعایی پوچ و تهی و بی معنی است که دیگر این حنا برای شما رنگی نداره و همه مردم از آن اگاهند.

حیدرها هیچ جرمی مرتکب نشده اند؛ ما همه حیدر قربانی هستیم و دیگه ادامه اینگونه زندگی برامون امکان نداره؛ حیدرها باید آزاد زندگی کنند. بیشتر از این، ما کارگران را تحت فشار نزارید. دزدیها، اختلاسها، زمین خواریها را از ما بهترون انجام می دن و آزادهستند و دارند دزدی هاشون رو ادامه می دن و ما باید زندان بریم، حبس اون ها رو بکشیم! ادامه ی این وضعیت برای هیچ انسانی ممکن نیست؛ چون سفره ها کاملا خالیه و دیگه راه دیگری جز اعتراض، اعتصاب برامون نگذاشته اید.

ما همه حیدر قربانی هستیم و بجای اینکه برایمان پرونده سازی بکنید، باید به شرایط فلاکتبار ما جواب بدید. باید جواب بدید!

گروهی از کارگران ساختمانی شهریار

برگرفته از «تلگرام»   ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۹

این رنجنامه بویژه در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب ویرایش شده است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!