«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مرداد ۲۲, دوشنبه

امام جوانمرد به این می گویند! ـ بازپخشش

در روزگار متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت:
تو زن جوانی هستی و از آن هنگام سالهای بسیاری گذشته است.

آن زن گفت:
پیامبر خدا در من تصرف کرد و من هر چهل سال به چهل سال جوان می شوم.

متوکل، بزرگان و عُلما را گرد آورد و راه چاره خواست.

متوکل به آنان گفت:
آیا جز گذشت سال، دلیل دیگری برای رد سخنان او دارید؟

گفتند:
نه!

آنان به متوکل گفتند:
هادی علیه السلام را بیاور؛ شاید او بتواند ناراست بودن این زن را روشن کند.

امام علیه السلام حاضر شد و فرمود:
این دروغگوست و زینب سلام الله علیها در فلان سال مرده است.

متوکل پرسید:
آیا جز این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟

امام علیه السلام فرمود:
بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بینداز تا روشن شود که دروغ می گوید!

متوکل خواست او را در قفس بیندازد؛ زن گفت:

این آقا می خواهد مرا به کشتن بدهد؛ یک نفر دیگر را آزمایش کنید. برخی از دشمنان امام علیه السلام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام علیه السلام درون قفس برود.

متوکل به امام عرض کرد:
آیا می شود خود شما درون قفس بروید؟

نردبانی آوردند و امام علیه السلام درون قفس رفت و درون قفس شش شیر درنده بود. هنگامی که امام علیه السلام اندرون شد، شیرها آمدند و در برابر امام علیه السلام خوابیدند و امام علیه السلام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره می کرد و هر شیری به کناری می رفت.

وزیر متوکل به او گفت:
زود او را از درون قفس بیرون بیاور؛ وگرنه آبروی ما می رود.

متوکل از امام هادی علیه السلام خواست که بیرون بیاید و امام علیه السلام بیرون آمد.

امام فرمود:
هر کس می گوید فرزند فاطمه (سلام الله علیها) است، اندرون شود.

متوکل به آن زن گفت:
اندرون شو!

آن زن گفت:
من دروغ می گفتم و نیاز، مرا به این کار واداشت ...

مادر متوکل پادرمیانی کرد و آن زن از مرگ رهایی یافت.

خاستگاه:
«بحار الانوار»، ج ۵۰ ص ۱۴۹ ح ۳۵ چاپ ایران.

«منتهی الامال»، ج ۲ ص ۶۵۴ چاپ هجرت

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام و برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

مگر همه ی این دستار سیاه به سرها، فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) نیستند؟ برای آن ها نیز آزمون بدی نخواهد بود و پیش از همه با خود «سیّد علی» کار را می آغازیم. نمایش خوبی خواهد شد. همین جا و در این مورد ویژه، آمادگی خود را برای نردبان آوردن گواهی می کنم.

ب. الف. بزرگمهر   هفتم مهر ماه ۱۳۹۴

https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_52.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!