چه کسی باید به داد کارگران هفت تپه برسد؟
ویدئوی پیوست را
ببینید! چه کسی باید به داد کارگران هفت
تپه برسد؟ از کدام نهاد یا سازمان دولتی می توان چشم انجام کاری کارستان داشت؟ از
دولتی پوشالی که بدرستی «زهدان اجاره ای» نامگذاری شده و جز برآوردنِ خواست های
کشورهای امپریالیستی و انباشتن جیب خود، کاری بسود توده های میلیونی مردم ایران به
انجام نرسانده و در آینده نیز نخواهد رساند؟! یا از رهبری پوشالی تر که آسمان
ریسمان ساختِ پله های انقلاب اسلامی در آینده ی دور و نزدیک می بافد و «خمس» و
«زکات» از کلان سوداگران و دزدانِ هست و نیست مردم ایران می ستاند؟! و مگر تنها
کارگران هفت تپه با چنین دشواری های جانکاهی دست و پنجه نرم می کنند؟ نه! رژیم
پوشالی و ابزار دستِ امپریالیست ها در میهن مان، همه ی کارگران و زحمتکشان، همه ی
خلق های زیر ستم ایران زمین را در برابر دو گزینه ی یکی از دیگری بدتر نهاده اند:
یا دربدری و خانه
بدوشی و از چاله ای به چاله ای دیگر پا نهادن و گام بگام بسوی نیستی و نابودی
کشانده شدن در زاد و بومِ خود۱ یا تارانده شدن و کوچ به
ناکجاآبادهایی در هر سوی جهان بی هیچ فرجامی روشن و در بسیاری باره ها بیم برانگیز
و خانمان برانداز؛ سیاستی همسو با سیاست های امپریالیستی در این بخش از جهان، نه
از آنِ امروز و دیروز که در کشور خودمان، دستِکم از ده دوازده
سال پیش به این سو همچنان پی گرفته می شود؛ سیاستی که در بخشی از آن بگونه ای
چشمگیرتر، سرزمین های پیرامون چاه های نفت از هر جنبنده و سرِ خری تهی می شود تا
تبهکاران فرمانروا در سایه ی خداوندان سرمایه در دو سوی «اَبَردریای (اقیانوس)
اَتلس»، آسوده تر از گذشته، خاستگاه های درآمدهای ملی را چپاول کنند. به شَوَندِ جهانی
شدن شتابنده ی سرمایه («گلوبالیسم»)، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن، نه تنها
در کشورمان که در کم و بیش همه ی کشورهای این بخش از جهان، ناساز با (برخلاف)
گذشته ای دورتر، دیگر با کارچاق کنِ ها و پیشکاران بهره کشان جهان در کالبد
بورژوازی وابسته («کُمپرادور») ای جاافتاده و رویهمرفته پایدار روبرو نیستند؛۲ جای آن ها را دزدانی کارچاق کن و مزدورانی بی ریشه تر از پیش پر نموده
اند که بیش ترشان نیز شهروند کشورهای چپاولگر امپریالیستی اند و به پشتوانه ی همان
ها تبهکاری های خود را پی می گیرند: کارگزارانی بی بُته در کشورهای خاستگاه خود که
بسیار دشوار بتوان از آن ها چون لایه ای اجتماعی یاد نمود.
با آنچه فشرده و
تا اندازه ای نارسا در میان نهاده شد، طبقه کارگر و زحمتکشانِ پیرامونِ آن در
پیشانیِ نبرد طبقاتیِ درگیر، کم و بیش سرراست با بنگاه های اقتصادی امپریالیستی
رودررو و ناگزیر به رویارویی با گرزهای سرکوبگرشان هستند۳:
نبردی دشوار که
تنها و تنها با یگانگی هرچه گسترده تر، آماجمند و خوب سازمان یافته ی طبقه کارگر و
سپاهِ زحمتکشان پیرامون آن بر زمینه ای آشوب خیز در درون و پیرامون این یا آن کشور
از بخت پیروزی برخوردار خواهد بود؛ زمینه ای خودانگیخته («آخشیج عینی») که به
شَوَند زمینگیر شدن بیش از پیش سرمایه داری امپریالیستی از هستی رویهمرفته نیرومند
و توفنده ای برخوردار است و بنیادی درخور برای سازماندهی و پیشبردِ دانشورانه ی
دگرگونی های اجتماعی بنیادین بسود طبقه کارگر و سپاه زحمتکشان پیرامون آن («آخشیج
ذهنی») در همه جا را فراهم می کند. هر جا که این آخشیج بویژه در کالبد سازمان های
رَستایی و سیاسیِ کارگری، همسو و همگام با «آخشیج عینی»، خود را سازمان داده و به
نیازهای امروز و فردای برآمده از آن زمینه ی خودانگیخته بگونه ای آماجمند پاسخی
درخور داده، توانسته افزون بر سازماندهی سزاوار درونی، سپاه کار و رنج را نیز
سازمان دهد و همراه با آن، زنجیر هماوندی و نشانه گذاری بایسته میان دو آخشیج را
پایدار نگهدارد؛ نمونه های چندی از آن در اینجا و آنجای جهان، گواه چنین کارکردی
است؛ کارکردی که سازمان های سیاسی انقلابی راستین و کارآی کارگری ـ کمونیستی که
خوب به «سوسیالیسم دانشورانه» ساز و برگ یافته اند، نقشی کانونمند در پیشبرد آن
داشته و به آماج های راهبردی ارزنده ای نیز دست یافته اند.
در میهن مان از
چندین و چند دهه پیش به این سو با کژی ها و کاستی های «آخشیج ذهنی» و نارسایی های
چشمگیر سازمان یا سازمان های سیاسی داویده ی (مُدّعی) رهبری طبقه کارگر در انجام
کاریای تاریخی خویش روبرو بوده ایم که گسست های هر از گاهی و دامنه دارِ زنجیرِ
هماوندی میان دو آخشیج از برجسته ترین نمودهای آن است؛ سازمان هایی که بجای نزدیکی
و پیوستن به یکدیگر بر بنیاد استوار «سوسیالیسم دانشورانه»، در روندی واگرایانه هر
چه بیش تر از یکدیگر گسسته و از نشانه گذاری شان در آشوب های اجتماعی ـ اقتصادی
بسود طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، هر بار بیش از پیش کاسته شده است؛ در این
زمینه بویژه گرایش های آشکار و پنهان «سوسیال دمکراسی» در میان نیروهای سیاسی با
گرایش چپ و غلتیدن شان به دامن نیروهای امپریالیستی، نقشی بس زیانبار در جنبش
کارگری و توده ای ایرانِ چهار دهه ی گذشته بازی نموده است. با برآمدهای جنبش
کارگری و جانفشانی های گاه بیمانند کارگران، رنجبران و حتا سمتگیری توده ایِ
نمایندگانی از میان لایه های میانگین به بالای اجتماعی در ده سال کنونی با آنکه از
زیانباریِ آن تا اندازه ای کاسته شده، هنوز از خود جانسختی نشان می دهد. گفتگو در
این باره که از دامنه ای گسترده برخوردار است و در برخی نوشته های گذشته ام به آن
ها پرداخته ام، در چارچوب این یادداشت نمی گنجد؛ با این همه، برای روشن شدن بیش تر
جُستار با سود بردن از گفته های کنشگری فرانسوی به نمونه ای امروزی از آن که
دامن بسیاری از سازمان های سیاسی نامور به «کمونیست» در جهان را
گرفته و چنین سازمان هایی را در کردار به بخشی کم و بیش ناگسستنی
از سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی دگردیسانده، اشاره می کنم:
«اتحادیههای کارگری
دیگر تنها تشکلهایی نیستند که بسیج اجتماعی را سازماندهی و رهبری میکنند ... گستره عظیم و عزم محکم اعتصاباتِ مرتبط به
حقوق بازنشستگی، بازتاب بسیجهای جلیقه زردها در یک سال گذشته است ... جلیقه
زردها فرانسه را تکان دادند و آنان بودند که برای نخستین بار مکرون را واداشتند
امتیازاتی بدهد ... بازساماندهی مشاغل در فرانسه به جنبش کارگری فرانسه
آسیب سختی وارد کرده است. از ۱۹۷۵ دولتها یکی پس از دیگری رشد
بیکاری انبوه را تشویق کردهاند که اکنون بالغ بر ۸٫۵ در صد نیروی کار را در بر میگیرد. این امر، توازن قدرت در
برابر کارگران را برای همیشه دگرگون کرده است. نتیجهٔ
یورش تعرضی سرمایه خصوصی به دستاوردهای اجتماعیِ دوره پساجنگ جهانی دوم، ناپدید
شدن تمامی شاخههای صنایعی بوده است که اتحادیههای کارگری در آن قدرتمند بودند. جنبش
اتحادیههای کارگری که از پیروزیهایی مانند پیروزی ۱۹۹۵ در برابر
آخرین یورش بزرگ به حقوق بازنشستگی خوشحال و باروحیه بود، درباره انجام کارهایی که
ضروری بود بطور جدی نیندیشیده بود تا بتواند کارگران بخش خصوصی از پیش سازماندهی
نشده را به اهمیت پیوستن به سندیکاها متقاعد کند. اشکال مختلف اشتغال بویژه
مشاغلی با قراردادهایی فرعی یا دستدوم، تأثیر شیوههای سنتی سازماندهی را محدود
کرده است. کنشهای اتحادیههای کارگری در شرایط کنونی بیشتر به انجام
گفتگو منحصر شدهاند؛ مانند تلاشهایی که برای در هم کوبیدنِ تندیسهای
تجاری شرکتها که با موفقیتهایی خوب و بد همراه بودهاند. شکست دو پروژه قرن
بیستم، بهمراه تغییر سوسیال دمکراسی به لیبرالیسم و فروریزی چشماندازهای
کمونیستی با فروپاشی اتحاد شوروی، بهطور جدی آگاهی طبقاتی در بین قشرهای کار و
زحمت را در فرانسه تضعیف کرده است. این آن پسزمینهای (backdrop) بود که در
زمستان ۲۰۱۸- ۲۰۱۹ جنبش جلیقه زردها را در سراسر فرانسه به
طغیان واداشت. در آغاز، فشار دولت برای افزایش مالیات بر سوخت اتومبیل سبب شد این
جنبش راه بیفتد. سازماندهی بوسیله ی شبکههای اجتماعی، خارج از سازماندهیهای
سنتی و بیشتر بین افرادی بود که هیچ پیوند پیشین با همدیگر نداشتند ...
دولت سعی کرد جنبش
جلیقه زردها را بهعنوان جنبش راست افراطی معرفی کند؛ اما مصاحبهها و اظهارنظرها
در جریان تظاهرات بهطور کاملاً شفاف نشان داد که جنبشی برای دستیابی به عدالت
اجتماعی بود. باوجود تلاشهای فراوان دولت
برای بهرهبرداری از نقطهنظرهای خصمانه مرتبط با مهاجران و همچنین
یهودستیزی، این نقطهنظرها همچون پدیدههایی حاشیهای و استثنایی (atypical) باقی ماندند.
با این حال، برای بسیاری از رهبران سندیکایی آسان نبود از جنبشی که بر ضد افزایش مالیات طغیان کرده، پشتیبانی کنند. برخی دیگر بواسطه ی تلاشهای پیشبینیپذیر راست افراطی بهمنظور جلب این جنبش به سوی خود یا همنوا شدن با آن، حمایت خود را از جلیقه زردها دریغ کردند ... جلیقه زردها نشان دادهاند که بسیج اجتماعی دیگر تنها از سوی چپها و اتحادیههای کارگری انجام نمیشود. آری بسیج اجتماعی بدون ما هم صورت میگیرد؛ اما راست افراطی میتواند برای حضور و کنترل این عرصه از مبارزه با ما بهمصاف برخیزد. سندیکاها به شیوههای سنتی سازماندهی ادامه میدهند و حملهای گسترده از سوی راستها مانند یورش مکرون به حقوق بازنشستگان میتواند پاسخی کوبنده از جانب این سندیکاها برانگیزاند. وجود اتحادیههای کارگری هنوز برای دفاع از حقوق کارگران ضروری است. چه کسی بهتر از سندیکاها برای رهبری مبارزه کار بر ضد سرمایه در صحنه حضور دارد؟ از محیط زیست تا حقوق زنان و مقابله با نژادپرستی، سندیکاها نشان دادهاند که میتوانند کارهایی مؤثر انجام دهند. محیطهای کاری و کارگاهها میدانی است که در آن، ظلم و بیداد بسیار بیپرده و بیواسطه و مستقیم خود را نشان میدهد؛ اما اصل تئوریک ضرورت وجود و عمل سندیکاها ضمانت کننده این نیست که بازیگری مؤثر آنها همیشه ادامه خواهد یافت. نظام این را دریافته است و بهعمد ستیزهجوترین جریانهای سندیکایی مانند ՛ث ژت՝ را که از پتانسیل بیهمتای بسیج مردم فرانسه برخوردار است، هدف قرار میدهد ... آشتی میان جنبش کارگری و جلیقه زردها بخودیخود روی نخواهد داد. این نیازمند اراده سیاسیای جدی است؛ اما بدون آن، روشن نیست که ما در آینده تا چه اندازه میتوانیم مؤثر باشیم.»۴ در اینجا به شَوَندهای از دید من نارسا و نادرستی که این کنشگر از آن ها یاد کرده، نمی پردازم. بزبان آوری و پذیرش برخی از نارسایی ها و ناکارآیی ها به اندازه ای بسنده، روشنگر پدیده ای شایان درنگ، نه تنها در فرانسه که در بسیاری کشورهای دیگر است؛ دوپهلوگویی ها و بهانه تراشی های بر زبان آمده از سوی وی در همین برگرفته را نیز نه نشانه ای از نیرنگبازی و خر رنگ کنی که بیش تر، نادانی وی از دریافتِ باریکِ سرشتِ (ماهیت) پدیده هایی که از آن ها یاد نموده، می بینم و ناهماوندی در گفتار وی نیز از همینجا سرچشمه می گیرد.
به هر رو، گفته
های کنشگر رستایی ـ سیاسی یاد شده در بالا، باری دیگر سخن یکی از باریک اندیش ترین
کمونیست های دوران کنونی به نام «ایگناتسیو سیلونه» درباره ی ساختارهایِ رستایی و
سیاسی کارگری را سبز می کند:
«حزب های دمکراتیک و
بگونه ای دربرگیرنده سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح)
و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و
ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»۵ درستی این سخن باریک و
پاکیزه را در سال های کنونی و در پیکار جانفشانانه ی کارگران «نیشکر هفت تپه» برای
دستیابی به هوده های بنیادین خود در این روزها و هفته ها بخوبی گواه بوده ایم. خواست
های هوده مند (بحقّ) آشتی جویانه در برآمدهای فزاینده ی
جنبش کارگری در آنجا و بسیاری جاهای دیگر ایران از زمانی به این سو به کوبیدن به درِ بسته ای می ماند
که تنها با کاربرد نیرو و بگمان بسیار نیرومند، دستیازی طبقه کارگر و زحمتکشان
پیرامون آن به کاربرد جنگ ابزار، شکسته یا گشوده خواهد شد. اینکه به توده ی
کارگران همچنان ناآگاه به بهره وری های طبقاتی خویش که خوشبختانه از دامنه ی آن هر
روز بیش تر کاسته می شود، بخت آزمون راه های نادرست داده شود، یک چیز است و
آماجمندانه بر برخورد طبقاتیِ آگاهانه و سازماندهی شایسته و بایسته پای فشردن،
چیزی دیگر. «آنچه دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست ...»۶ دستگیری و بزندان افکندن یا باریک تر بگویم: شکارِ آماجمندانه ی رهبران کارگری
و دیگر گروه های اجتماعی نزدیک به طبقه کارگر، چون آموزگاران، دانشجویان و روزنامه
نگاران از سوی کلان خرموش های فرمانروا بر میهن مان نیز در همین چارچوب بهتر
دریافته می شود:
کار باید از
چارچوب درخواست های آشتی جویانه که گاه به مویه و زاری نیز می کشد، بی آنکه پاسخی
درخور یابد، فراتر رفته به پرخاش سراسری و یکپارچه ی طبقه کارگر و زحمتکشان
پیرامون آن فراروید؛ و ناگفته نماند که چون گذشته ای دورتر، همراهی و همگامی
کارگران منطقه های نفتی در چنان جنبشی سراسری با سایر کارگران و زحمتکشان بگونه ای
که جلوی صادرات نفت و گاز گرفته شود، نقشی بنیادین در بزیر کشیدنِ کلان خرموش های
فرمانروا بر میهن مان خواهد داشت. «پیگیری چنان پیکار آگاهانه و برآوردن چنان نیازی، بدون برخورداری از
سازمان سیاسی طبقه کارگر که بگونه ای فراخور دوران کنونی به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝ ساز و برگ یافته و بخش سترگی از بدنه و رهبری آن را کارگران
دربرگرفته باشند، شدنی نیست.»۷
سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۹
https://www.behzadbozorgmehr.com/2020/07/blog-post_56.html
پی نوشت:
۱ ـ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!» ب. الف. بزرگمهر ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹
https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html
۲ ـ «... سرمایه داری وابسته ای که در سنجش با همتای خود، پیش از سرنگونی رژیم پادشاهی در ایران از جایگاهی بس پست تر برخوردار است؛ اگر در دوران ستمشاهی به شَوَندِ هستی اتحاد جمهوری های شوروی و اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، سرمایه داری امپریالیستی دستی آنچنان گشاده چو امروز در پهنه ی سیاست جهانی نداشت و سرمایه داری وابسته کمابیش در همه جای جهان، در جایگاه پیشکار و کارچاق کن سرمایه داری امپریالیستی نشسته بود، هم اکنون جایی بیش از نوکری فرومایه نزد خداوندان جهان سرمایه ندارد؛ نوکری فرومایه که در شرایط کنونی کشورمان، برای پاسداری از جایگاه خویش به «سگ گَردانی» و جاکشی آن کشورها نیز ناگزیر خواهد بود: نوکری همه فن حریف، بی هیچ نشانی از تبار و ملیت برباد داده ی خویش و بی هیچ پشتوانه ای برخوردار از توده های مردم. نمونه هایی پندآموز از چنین نوکرانی را در کشور همسایه و پاره تن مان افغانستان گواهیم.»
برگرفته از نوشتار «آفتابه دزدانی موی دماغ که از پهنه ی روزگار باید روفته شوند!» ب. الف. بزرگمهر ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_86.html
۳ ـ این برآیند، در ایران بیش از هر جای دیگر، چشمگیر است.
۴ ـ گفته های کارل قاضی، کنشگر فرانسوی یکی از گروهبندی های سندیکایی فرانسه در همایشی با برنامِ «مقاومت در فرانسه، رابطه میان جنبش جلیقه زردها و سندیکاهای کارگری»، برگرفته از «نامه مردم»، شماره ۱۰۹۵، ۳۰ دی ۱۳۹۸ (با ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ (برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)
۵ ـ با آنچه در سال های
زندگی در اروپای باختری از نزدیک به چشم دیده، پژوهیده و آموخته ام، کمابیش
هیچکدام از حزب های کمونیست شناخته شده در این کشورها را حزب های راستین کمونیستی
بشمار نمی آورم؛ از یکی دو حزب، چون «حزب کمونیست یونان» و شاید «حزب کمونیست
پرتغال» و حزب های کوچک و کم جان دیگری که بگذریم، سایرین با اندک دگرگونی هایی،
همان حزب های سالیان پیش از فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و
«اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» هستند و همچنان در چارچوب گونه هایی کمونیسم دگردیسه
شده، نمایشی و جاافتاده در دامن سرمایه داری امپریالیستی، نامور به «یوروکمونیسم»،
می گنجند. چنین حزب هایی، همواره نوشته ی ژرف اندیشانه ی «ایگناتسیو سیلونه»،
نویسنده ای که بسیار از نوشته هایش آموخته ام را به یادم می آورد:
«حزب های
دمکراتیک و بطور کلی سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای هنگام صلح و
برای آماج های صلح آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و
ابزار شرکت در آن را دارند، پیکارهای انتخاباتی است.»
از کتاب «مکتب
دیکتاتورها» نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» نویسنده ی تیزبین و توانای ایتالیایی (با
اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)، درج شده در نوشتار و پیوند زیر:
«ما حتا این ها
را نیز نداریم!»، هشتم خرداد ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_4457.html
برگرفته از پی نوشت نوشتار «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...» ب. الف. بزرگمهر ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html
۶ ـ «آنچه
دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست. شاید دیروز، خواستِ شناسایی انقلاب به عنوان
یک شعار دمکراتیک پیشرفته بسنده بود. امروز، دیگر این بسنده نیست ... کاریای ما هم اکنون این است که به پرولتاریا و به همه
ی مردم نارسایی شعار: ՛انقلاب՝ را نشان دهیم؛ ما باید راه بایسته برای داشتن آرشی ارزشمند، بی پوشیدگی، پایور و مشخص
از درونمایه ی انقلاب را نشان دهیم؛ و این آرش با یک شعار، نشان داده شده که از
توانایی بیان روشن یک پیروزی ՛بُرّنده ی انقلاب՝ برخوردار باشد؛ شعار: دیکتاتوری انقلابی دمکراتیک پرولتاریا و دهگانان!
...
ناهمتایی میان خودکامگی با کلِّ ساختار
روسیه ی سرمایه داری و نیاز به گسترش بورژوا دمکراتیک آن با بدیده گرفتن دوره ای دراز
که این ناهمتایی بگونه ای ساختگی پایدار بود، فروپاشی آن را در پی داشت. روبنا از
هر درزی شکافته می شود؛ کاری که به زور و فشار واگذار می شود و ناتوانی افزایش می
یابد. مردم از
راه نمایندگان گوناگون ترین طبقات وگروه
های اجتماعی باید هم اکنون به کوشش خویش، روبنای تازه ای برای خود بسازند. در پله
ای ویژه از پیشرفت، بیهودگی روبنای کهنه بر همگان آشکار می شود. انقلاب را همه
برسمیت می شناسند. کاریا هم
اکنون، روشن نمودن آن است که کدام طبقه ی اجتماعی باید روبنای تازه را بسازد و
چگونه باید ساخته شوند. چنانچه این روشن نشده باشد، انقلاب شعاری هم اکنون، پوچ و
بی آرش است.» برگردان از متن انگلیسی کتاب «دو تاکتیک سوسیال
دمکراسی در انقلاب دمکراتیک»، و. ای. لنین، ۱۹۰۵ در پیوند زیر و همسنجی آن با
برگردان همین متن از زنده
یاد رفیق محمد پورهرمزان، انتشارات حزب
توده ایران، ب. الف. بزرگمهر یکم مهر ماه ۱۳۹۴
Two Tactics of Social-Democracy in the Democratic Revolution, V. I. Lenin, Geneva July 1905
http://lenin.public-archive.net/
برگرفته از «شیوه ی برخورد لنین به استراتژی و تاکتیک» ب. الف. بزرگمهر دوم مهر ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/09/blog-post_92.html
۷ ـ برگرفته از یادداشتِ «برخورداری از سازمان سیاسی ساز و برگ یافته به ՛سوسیالیسم دانشورانه՝، نیاز روزافزون و درتگ ناپذیر طبقه کارگر میهن مان» ب. الف. بزرگمهر ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/03/blog-post_18.html
ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»؛ برنام از آنِ من است: ب. الف. بزرگمهر): آنچه تا دیروز بسنده بود، امروز بسنده نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر