باری! امروز که نگاهی به تصویر
این بانوی بازمانده از راهیابی به آن مجلس افکندم، همه چیز روشن شد و همانگونه که
در دوران رُم باستان، همه ی راه ها به رُم پایان می یافت، در ایران نوین نیز همه ی
راه ها به رهبر بیش از اندازه فرزانه یا بزبان مردم کوچه و بازار که من این یکی را
بیش تر خوش دارم: «آقا بیشعور نظام» پایان می یابد؛ گونه ای واژگونگی تاریخی:
ایران نوین و «آقا بیشعور ...»
در سده ی بیست و یکم ترسایی! و برای آنکه بهتر ببینی، ناچاری پشتک وارو بزنی و با
گردن درد، روی سرت بایستی.
به هر رو، ماجرا آنچنان پیچیده
هم نیست. سرِ نخ از آن مردک مُچاله که گویا سن و سالش با حضرت آدم پهلو می زند،
آغاز شده و همین تصویر پیوست از این بانو را با چاچول بازی های ویژه ی خویش به حضرت
آقا نشان داده و زمینه ی سخن سرایی وی را فراهم نموده است. ایشان البته همانگونه
که زمانی دورتر فرموده بودند در جزییات یا همانا ریز و شپش کارها دخالت نمی کنند؛
ولی به هر رو مانند همیشه، ناچار شده اند تا روی فرموده ی خویش پا نهاده و
ایرادهایی به ترتیب بشمارند؛ ایرادهایی که از چرا نامش مینوست و جنّت نیست آغاز
شده و تا آنجا پیش می رود که می فرمایند:
چرا ابروهایش چون زنان دوره ی
قاجار قیطانی یا پاچه بزی نیست؟! بگمانم، ماجرا به همین سادگی است. بیخود کارها را
پیچیده می کنند.
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/05/blog-post_80.html
* گوش آزار در زبان پارسی! وگرنه روشن است که
در زبان عربی گوشنواز است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر