کشاورزی، زندگی ماست! اگر ما نتوانیم جو و گندم و برنج و اینا بکاریم، برای چه زنده ایم؟! ما که نفت و گاز نداریم که بفروشیم و با پولِ آن قاقالیلی و هرچیز که دلم مان خواست بخریم. اگر هم داشتیم و می فروختیم، دیگر کشاورز نبودیم. کسی هم که قرار بود پول نفت را سر سفره های مان بیاورد، دروغ گفت. تازه، اگر هم می آورد برای ما که کشاورزیم، نان و آب نمی شد؛ دستِ بالا با آن پول ها، زیارت آقا امام رضا می رفتیم و بس. کارگر و اینا که چندان سَرَت نمی شود؛ کشاورز و اینا که باید سَرَت بشود! اگر این هم سرت نمی شود، برای چه زنده ای؟! برای آسمان ریسمان بافتن؟! برای که؟ جز آن است که پیش از همه باید برای ما کشاورزان از آسمان و اینا بگویی؟ بماند که کشاورزان هم دیگر گوش شان از چنین سخنانی پر است. آن ها به زمین خشکِ کشت نشده می نگرند و در درگاه خدا خود را گناهکار می دانند؛ ولی مگر گناه از ماست که آب نداریم؟! تا آنجا که می دانیم خدا هم مهربان تر از آن است که آب را بروی ما ببندد. خوب! تو که بحمدلله آدم بابصیرتی هستی، بگو!
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/04/blog-post_31.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر