«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مرداد ۱, دوشنبه

آیا در برابر مردم و تاریخ نباید پاسخگوی تبهکاری هایشان باشند؟ ـ بازپخشش

آیا با واپسگراترین و تاریک اندیش ترین نیروهای اجتماعی در تبهکاری ها همدست یا همراه نبوده اند؟

تصویری از تاجزاده درج کرده و نوشته است:
«نگران سلامتی تو هستم قهرمان
جوانفکر باید به مرخصی یلدا بیاید و تاجزاده بعد از چهارسال بدون حکم و جدا از بقیه زندانیان نگهداری شود و اکنون هم روانه بیمارستان شود» حسین یزدی («گوگل پلاس»)

برایش نوشتم:
آقای یزدی! از اینگونه آدم ها قهرمان درست نکنید! این ها از وقتی که نونشون تا اندازه ای آجر شد، عدالتخواه شدند. یک کدام از این ها به اون همه کشتارهای سال ٦۷ واکنش نشون ندادند. حتا گنده ترهاشون. جاده صاف کن های ارتجاع بخشی شون از درون همین ها بودن. بعدش هم همین ها بودند که پیش از همه چشمک زدن به «شیطان بزرگ» (به گفته ی خودشان!) را آغاز کردند. بیش تر بگم؟

 ... و گفتگو چنین آغازید.

می نویسد:
«اولا تاجزاده برای من و نسل من که با آن ها بزرگ شدیم، آزادی خواه است؛
دوما از همه اصلاح طلب ها خواسته است از گذشته شان عذرخواهی کنند و خودش هم کرد؛
سوما الان باید همه دموکراسی خواهان دنیا متحد شوند. آینده را باید دید، نه گذشته! هیچ کسی بی خطا نبوده است. هیچ کس.» حسین یزدی («گوگل پلاس»)

برایش می نویسم:
کاش همه چیز را می شد به حساب اشتباه گذاشت؛ ولی اینگونه نیست!

دوست دیگری می نویسد:
«... با کلیات فرمایش شما موافقم . اما دوست دارم کسانی که از کرده خود یا اعمال دوران خود اظهار پشیمانی یا انزجار می کنند و رفتار آنها نیز همین را می رساند، کینه ای یا تنفری نداشته باشم و همچون سایرین باهاش رفتار کنم. انسانها آن وقت بدذات میشوند که با علم به قباحت اعمالشان باز هم در اعمال و رفتار خود تجدید نظر نکنند.»

برایش می نویسم:
با شما کاملا موافقم که به کسی کینه ی شخصی نباید داشت؛ ولی در اینجا چندین نکته است که باید در نظر گرفت:
الف. ما با جُستارهای اجتماعی ـ اقتصادی که با زندگی مردم و آینده ی فرزندانشان پیوند دارد، سر و کار داریم؛
ب. ما چه خوشایندمان باشد یا نه با اجتماعی طبقاتی سر و کار داریم که در آن دو طبقه ی با منافع آشتی ناپذیر رودرروی یکدیگرند و لایه های میانی میان آن دو برحسب جا و شرایط شان در هرم اجتماعی در سمت منافع سرمایه داران یا در سمت منافع طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان قرار دارند؛
پ. دولت و حاکمیت برخلاف آن دریافت ساده لوحانه، بچه گول زنک و غیرعلمی که می پندارد تنها دستگاهی برای رتق و فتق امور است، دستگاهی سرکوبگر به سود طبقات و لایه های بهره کش جامعه است و کارها را به سود آن طبقات و لایه ها رتق و فتق می کند. پوشش های اداری و ایدئولوژیکی و سیاسی آن هرجایی به شکلی است؛ ولی پایه و اساس آن همه جا کمابیش همین است و بدرازای تاریخ نیز از هنگامی که «دولت» به عنوان نهاد گرداننده ی امور اجتماعی پدیدار شد، همینگونه بوده است. تنها در دوره ی ٢٠٠ ساله ی کنونی، یکبار در «کمون پاریس» به مدت کمی بیش از دو ماه و سپس با پیدایش اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی و پس از آن اردوگاه کشورهای سوسیالیستی به مدتی بیش از ۷٠ سال آدمی در روی کره ی زمین از چنین امکانی برخوردار شد که بهره کشی آدم از آدم را از میان بردارد. در اینجا به آن و دشواری هایش نمی پردازم و تنها برای آنکه چیزی که گفته ام کم و بیش کامل باشد، ناچار بودم به آن اشاره کنم؛
ت. بنابر آنچه در بندهای بالا آمد، سخن بر سر عملکرد اجتماعی آدم ها در شرایط ویژه ی زمانی و مکانی شان، امکانات و محدودیت هایشان است و از این نقطه نظر به آن ها نگریست؛
ث. در انقلاب بزرگ و خلقی بهمن ۵۷ که دامنه ی گسترده ای از طبقات و لایه های زحمتکش و تهیدست جامعه در آن شرکت فعال داشتند، این امکان بزرگ و تاریخی برای دین اسلام بگونه ای کلّی و مذهب شیعه بگونه ای ویژه فراهم شد تا مانند نمونه های مسیحی آن در آمریکای لاتین در سمت و سوی زحمتکشان قرار گیرد و راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی را مانند آنچه که هم اکنون در برخی از کشورهای امریکای لاتین دنبال می شود به سود طبقات و لایه های زحمتکش که انقلاب بر دوش آن ها پیروز شد و «سند دست های پینه بسته ی آن هاست» (نقل به مضون از آقای خمینی) در پیش گیرد. چنین امکانی برخلاف آنچه که برخی نیروهای تندرو چپ، اکنون که معما به سود نیروهای راست چون حل شده، آسان شده (معما چو حل شود؛ آسان شود!) امکان آن را رد می کنند، عملا وجود داشت. به عنوان نمونه به شخصیت هایی چون زنده یاد منتظری، زنده یاد طالقانی، زنده یاد دکتر سامی و برخی دیگر از شخصیت هایی که در تاریخ جنبش های توده ای و مردمی نام «دمکرات انقلابی» بر آنها نهاده شده و حتا تا اندازه ای خود آقای خمینی، نظر افکنید، خواهید دید که واقعا در شرایطی بهتر انقلاب می توانست به سمت پیشرفت تاریخی آن پیش برود که شوربختانه چنین نشد و همان طبقات و لایه های شکست خورده در انقلاب و برادران نوکیسه ی تاره پا به میدان نهاده شان در زیر پوستین اسلام، انقلاب را به شکست کشانده و توده های مردم را به چنین تیره روزی انداختند که می بینید. نمی خواهم از جُستار دور شوم؛ ولی برای آنکه سنجشی نسبی از اندازه ی سترگ چاپیدن توده های مردم از مدت ها پیش به دست داده باشم، دو دوره ی گوناگون را با یکدیگر سنجشی نسبی می کنم. شاید شما یا دوستانتان نام «تاجر کوپنی» را از پدربزرگ ها و مادربزرگ های خودتان شنیده باشید، هنگام جنگ جهانی که در ایران نیز قحطی شده بود و این تاجرها نیز جنس ها را احتکار می کردند، مردم برای دریافت تکه ای نان ناچار به فروش گرانبهاترین طلا و جواهر و اشیای قیمتی دیگر خود به ثمن بخس شده بودند. از آن دوران تاجرهایی معروف به کوپنی سر در آورد که پولشان از پارو بالا می رفت.

در دوران نخست وزیری آقای موسوی بازهم همان اوضاع تکرار شد؛ این بار با شدتی بسیار بیش تر و حجم سرمایه ای افسانه ای. تجار "محترم" این دوره چون آن آقا که چندی پیش خود را با افتخار امپراتور اقتصادی نامیده بود و ظاهرا «حبیب خدا هستند»، رقم هایی افسانه ای از کیسه ی همان مردمی به جیب زدند که بچه هایشان توی جبهه ها برای بازپس گرفتن خاک کشورمان از نیروهای صددام تبهکار و نوکر امپریالیست ها جانفشانی می کردند. در همین دوره بهترین دانشمندان کشورمان که مانند برخی از آن ها زمان لازم است که بازهم زاده شوند و از دل خلق بیرون آیند، به جرم های ناکرده و اتهام هایی پلید چون جاسوسی که پس از آن نیز خود آقایان اعتراف کردند که اتهامی بی پایه بوده است به شکنجه گاه های جمهوری اسلامی برده شدند و شکنجه هایی از سر گذراندند که نمونه های همین آقایان که هم اکنون در زندان هستند، یکصدم آن شکنجه ها را ندیده اند. افسران شریف توده ای را که افتخار مردم و نماد پایداری آنها در زندان های شاه خائن بودند دوباره به زندان افکندند و شمار بسیاری از آن ها را به دار آویختند.

آیا این آقایان و نمونه های دیگرشان در اینجا و آنجا به چنین تبهکاری بزرگی که تنها مشت نمونه ی خروار است اعتراف کرده اند؟ نه! نکرده اند. از کدام «اعمال دوران خود اظهار پشیمانی یا انزجار» نموده اند؟! برخلاف سخن شما آن ها باز هم به مردم دروغ گفته و می گویند و در مورد بالا همین آقای موسوی ادعا نموده بود که از جریان اعدام ها آگاهی نداشته که دروغ محض است. از قول آن یکی دروغگو حتا گفته می شود که وی مارکسیست ها (منظور همان توده ای هاست و نه کسی دیگر!) را از مرگ رهانیده است. این ها دروغگویی است و مردم را همچنان نادان می پندارند. از آن یکی دروغگوی بزرگ و کشور بربادده (سرو رفسنجان) که دیگر هیچ نگویم بهتر است.

این ها نکته هایی است که من و شما و همه ی مردم نسبت به آن ها باید هشیار باشیم. ما همگی می خواهیم که آن ها را از زندان و حبس خانگی رها کنند؛ این خواست همگانی است؛ ولی این بدان معنی نیست که کسی حساب پس ندهد یا به گردن دیگری بیندازد. این رویه ای است که در کشور ما امری روزمره شده است و به همین دلیل است که رقم هایی سترگ از سرمایه ی ملی ایران روزانه از کشور بیرون برده می شود و کسی هم پاسخگوی آن نیست. می گویند نباید آن را کش داد! و نکته ی واپسین که درباره ی آن امیدوارم خوب بیندیشید، کینه ی طبقاتی است که برخلاف کینه ی شخصی نه تنها بد نیست که برای توده های ستمدیده و تیره روزی که هستی شان را به باد دهده اند، امری مقدس است و سرانجام باید بتوانند روزی حساب خود را با بهره کشان و انگل ها و زالوهای اجتماعی کشور خود تسویه کنند و تردید نداشته باشید که خواهند کرد.

ب. الف. بزرگمهر         یکم دی ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/12/blog-post_21.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!