تصویر پیوست را از حضرت ابوالفضل درج کرده و مرثیه ی زیر را در وصف وی سروده است:
ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد
نمکِ عشقِ اباالفضل چشیدن دارد
تیغ کافیست، ترنج از سرِ راهم بردار
ماتِ یوسف شدن، انگشت بریدن دارد
راضی ام، زلف بیفشان و زمینگیرم کن
صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد
هروله سعی و صفا، یاد تو انداخت مرا
صحن بین الحرمین است، دویدن دارد
حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین
داغ تو داغ بزرگی ست، خمیدن دارد
اضطراب حرم از تشنگی مشک تو نیست
بی علمدار شدن، رنگ پریدن دارد
سر بازار نباید به تو می خندیدند
جگرِ گریه گریبان دریدن دارد
اشکهایت سر نی حرفِ دلِ زینب بود
مگر این چادرِ پُروصله خریدن دارد؟!
از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر
سروده را سرسری و با شتاب می خوانم و نگاهم به تصویر آن جضرت با
چشم هایی سرمه کشیده خیره می شود. سپس با خود می گویم:
حق دارند! هرچه پیاز داغ را بیش تر کنند، اشک بیش تری درخواهند
آورد. حیف نبود حضرت به آن زیبایی را کشتند. لعنت بر یزید و شمر ذوالجوشن و همه ی
نوادگانش که هنوز هم دست و پا و سر و گوش و بینی و زبان می برند؛ بزور مردم را با
ریسمان گره دار الهی روانه ی بهشت و دوزخ می کنند؛ به نام اسلام خون می ریزند و از
هر چه زیبایی و روشنایی و شادی چون خفاشان خون آشام گریزانند!
ب. الف. بزرگمهر دهم آبان ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر