یک یادآوری بایسته
آنچه در پایان این نوشتار درباره ی «حزب توده ایران» آمده، گروهبندی کنونی با همین نام را دربرنمی گیرد.
ب. الف. بزرگمهر چهارم اسپند ماه ۱۳۹۷
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/02/blog-post_13.html
***
به همین سادگی افتخار تاریخی ساخت نخستین سرسره را از دست دادیم!
«مورخان عکس هایی کشف کرده اند که به نظر می رسد اولین سرسره جهان باشد. این سرسره ٩٠ سال پیش از چوب ساخته شد و شهرت فراوانی هم به هم زد. در روزهای اول، دو سرسره مجزا در نظر گرفته شده یود؛ یکی برای دخترها و یکی برای پسرها. اما بعدا این تقسیم بندی از بین رفت و همه می توانستند از هر دو سرسره استفاده کنند.» این یکی از آن تصویرهاست:
یاد ناصرالدین شاه با سرسره ی پرآوازه اش می افتم که تنها دخترها یعنی همان خانم های حرمسرا از آن استفاده می کردند. گرچه «شاهنشاه ممالک محروسه» نیز بگونه ای دیگر از این سرسره سود برده، اوقات آسایش خود را پر می نمود. بی گفتگو، بسیاری از شما درباره ی آن شنیده اید. برای همین به شرح ریزه کاری های نه چندان خوشایند آن که فرهنگ شاهنشاهی کشورمان را به چالش می کشد، در می گذرم و از گفته ی همان «شاه شهید» سود می برم که در نشستی با بلندپایگان دربارش فرموده بود:
«آنها که می دانند برای آنها که نمی دانند تعریف کنند!» به این ترتیب، بار من هم سبک تر می شود.
سپس با خودم گفتم:
بخشکی شانس! این اروپایی ها از آن ایتالیایی های نیرنگباز و دزد گرفته که کم و بیش مانند خودمان هستند تا این انگلیسی های دروغگو و آبزیرکاه از گذشته تاکنون، همه ی اختراعات و اکتشافات ما را دزدیده و به نام خودشان جا زده اند. سرسره که نمی شود ٩٠ سال پیش ساخته شده باشد. تاریخ مرگ این ”شاه شهید“ هم ١٢۷۵ خورشیدی است؛ یعنی ١١٦ سال پیش از این ...
اگر بینگاریم که «سلطان صاحبقران» در چند سال پایان زندگی پرثمرشان (فرآوری شمار بسیاری شاهزاده، دوله، سلطنه، ...) به هر دلیلی سرسره بازی نمی کرده اند، بازهم تاریخ ساخت نخستین سرسره چیزی دستکم بیش از ١٢٠ سال می شود. گرچه من به این تاریخ هم تردید دارم و می پندارم ساخت چنین وسیله ی آسایش و سرگرمی خوبی که هم خانم های حرمسرا با آن سرگرم شوند و هم مایه ی آسایش روحی و جسمی شاهنشاه را فراهم آورند، می تواند بسیار دورتر باشد ...
به هر رو، گرچه دشواری های ما ایرانی ها یکی دو تا نیست،
ولی یکی از آنها هم فرهنگ بیش تر شفاهی مان است؛ به همین خاطر زود به زود گذشته
مان را فراموش می کنیم و دوباره فیل مان یاد هندوستان می کند. یک آن با خود می اندیشم:
شاید آن هنگام هنوز دوربین عکاسی ساخته نشده بود که ما هم از سرسره مان ـ ببخشید منظورم سرسره ی «شاه صاحبقران» است ـ عکسی داشته باشیم و بتوانیم آن را به عنوان مدرک یا شاهد نشان جهانیان بدهیم ...
با خود می اندیشم:
چه حکمتی در کار است؟ اینکه با همسرانش نیز عکس گرفته و می دانسته که این عکس ها دیر یا زود جایی چاپ خواهند شد؛ پس چرا هیچ عکسی از آن سرسره پرآوازه هیچ جا یافت نمی شود. سرسره که دیگر بخشی از مُحرّمات نیست ... چه پندار خامی! شاید سرسره از این خانم ها و همه ی زنان حرمسرا مُحرّم تر باشد ... حتما کسی از میان خواجه های حرمسرا به عقلش رسیده که عکسی هم از آن سرسره گرفته شود؛ البته سرسره ی خالی؛ نه، زبانم لال، خانم های عور و کون برهنه ی شاه قاجار در روی آن و خود وی با چنان وضعیتی که بی گفتگو سبب شرمساری «شاهنشاه ممالک محروسه» و همه ی ما ایرانیان، آنهم پس از این همه سال می شد. حتما پیش خود گفته:
شنیدن کی بود مانند دیدن! تا عکسش را ندیده اند، می توان همه چیز را به شایعات نسبت داد و سخن پراکنی های خواجگان حرم را که چشم دیدن خوشی و آسایش ما را ندارند، به پای شایعه و دروغ نوشت ... عکس که برداشته شود، دیگر کار تمام است و همه یقین خواهند کرد ...
به همین سادگی ـ نخواستم واژه ی شایسته تری بکار برم ـ ما افتخار تاریخی ساخت نخستین سرسره را از دست دادیم!
بازهم اندیشه ی آزار دهنده ی دیگری به مغزم می آید:
گیریم، آن نوشته ی بالا را انگلیسی ها نوشته و از سرسره ی تاریخی(!) ما ایرانیان آگاهی نداشته اند. پس تکلیف این همه ایرانی تباری که توی «بی بی سی» کار می کنند و نانشان را از آنجا درمی آورند، چیست؟ به این کاری ندارم که برخی هایشان که سال هاست آنجا زندگی می کنند و تابعیت پادشاهی انگلستان را دارند، دیگر خود را ایرانی نمی دانند و تنها پارسی سخن پراکنی می کنند؛ یک آن پیش خود نیندیشیده اند که سرسره ی ناصرالدین شاه قدیمی تر از سرسره ی آنهاست؟! حساب و کتاب هم می انگارم سرشان می شود! سپس بازهم در اندیشه می شوم:
شاید هم بیش تر تخصص شان در تاریخ کنونی بویژه از هفتاد سال پیش به این سوست؛ آنهم بیش تر در زمینه ی گردآوری هرچه آت و آشغال و دروغ پردازی بر علیه تاریخ حزب توده ایران؟!
آره! باید چنین باشد. برای همین دستمزد می ستانند؛ مگر نه؟!
ب. الف. بزرگمهر دوم اردی بهشت ماه ١٣٩١
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_9709.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر