در واکنش به یک نوشته در «گوگل پلاس»
اندیشه و اندیشیدن فیزیکی نیست؛ ساز و کار و دستگاه آن در مغز آدمی، فیزیکِ آن است. اندیشه بازتاب چیزهای مادی و معنوی پیرامون آدمی در مغز وی است. ساده ترین گونه ی بازتاب ها همانا آینه است که چهره و تصویر پیرامون خویش در آن بازتاب می یابد. آن بازتاب، چیزی فیزیکی نیست.
در تاریخ دانش، در دوره ای که دانش و فن آوری مکانیک
سرآمد دیگر دانش های زمانه بود، پیشروترین دانشمندان آن دوره می پنداشتند که
هماوندی میان مغز و اندیشیدن بسان هماوندی میان معده و تراویدن اسید معده است؛ از
همین رو، ماده گرایی (ماتریالیسم) این دوران که دچار محدودیت دانشی زمان خویش بود
را ماتریالیسم مکانیکی می نامیم؛ ماتریالیسمی که بر بنیاد دانش مکانیک، عملکرد مغز
آدمی با عملکرد معده اش را همتراز و ماهیت فرآورده های آن ها را یکسان می پنداشت. تئوری
بازتاب ها، بازشناخت برجسته ی پاولوف در روشن نمودن باریک بینانه ی هماوندی میان
مغز آدمی و چگونگی و ماهیت اندیشیدن و برخی دیگر از بازشناخت های یاری دهنده به
شناخت بهتر جستار، هنوز پا به میدان ننهاده بودند. ناگفته نگذارم محدودیت یادشده،
همیشه هست و در آینده نیز خواهد بود؛ زیرا با هر شناخت تازه و بازشناختی (کشف) و همزمان
با گامی به جلو و به فراز برداشتن، ده ها پرسش تازه نیز پیش می آیند و ده ها برابر
بر ناآگاهی آدمی نیز افزوده می شود؛ تفاوت بزرگ میان پندارگرایان (ایده آلیست ها)
و ماده گرایان (ماتریالیست ها) در اینجاست که پندارگرایان در همین چاله چوله ها و
سیاهچاله های تازه پدید آمده از پرسش های نو شیرجه می روند و مدعی می شوند که آدمی
از توان بازشناخت جهان برخوردار نیست؛ جهان مادی ساخته ی اندیشه ای برتر و فراگیر
است؛ اندیشه ی مطلق پیشگام بر ماده است و ...؛
ولی از دیدگاه «ماتریالیسم دیالکتیک» که من بهتر می دانم آن را «دیالکتیک
ماتریالیستی» نام بگذارم و ویژه ی دوران ما و بگونه ای سنجش ناپذیر برتر از «ماتریالیسم
مکانیکی» دوره ی دکارت و نیوتن و دانشمندان دوره ی نامور به «دایره المعارف» است،
این تنها نشانه ای از پیشگام بودن ماده (عین) بر اندیشه (ذهن) است و آدمی نه تنها
از توان بازشناخت جهان مادی برخوردار است که آن را به سود خویش نیز دگر می کند. با آنکه
تاریخ آدمی، هر بار گواهی های بزرگ تری به سود ماده گرایی و اندیشه ی ماده گرایی
نشان داده، نبرد میان ماده گرایی با پندارگرایی نیز به همان شَوَند یاد شده در
بالا پایان ناپذیر خواهد بود؛ زیرا روندهای عینی همواره جلوتر و دربرگیرنده تر از
روندهای ذهنی که در کره ی کوچک مان تنها از ان آدمی است، بوده و خواهند ماند:
جهانی بی پایان، چه در پهنه ی
کلان جهان ها (اولتراماکروسکپی) و چه در پهنه ی ریزجهان ها (اولترامیکروسکپی) که
نه آفریننده ای آن را پدید آورده و نه به تلنگری برای به جنبش درآمدن نیازمند بوده
و هست:
جهانی خودپو با ساز و کاری
خودکار (اتودینامیسم)!
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ شهریور ماه ۱۳۹۵ («گوگل پلاس»)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر