هر دم به بهانهای؛
اشک تسکینمان نمیدهد.
گویی که مرگ ما را
به کمین نشسته؛
که در هر گردشی بهدور خورشید
بلایی نازل میشود
بلایی طبیعی یا
خطای انسانی!
از خاک مان جنازه میروید؛
از آسمان جنازه میبارد؛
و جنازهها در آبها شناورند ...
همه جای این سرزمین
«گورستانی آباد»
شد ...
دیگر از بغض و اشک
کاری ساخته نیست
خشمی سزاوار است
این درد را
خشمی بزرگ ...
ایراندخت
برگرفته از «تلگرام» ۱۷ دی ماه ۱۳۹۹ (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر