«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ بهمن ۱۸, چهارشنبه

تن فروشی، کارگری نیست! ـ بازپخشش

گزارش زیر با عنوان «بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند»، از ژرفای فاجعه ای در کشورمان گواهی می دهد. در گزارش، زیر پوشش زبانی کارشناسانه، کوشش شده از سویی با گروه بندی زنان روسپی به آنها که از روی نیاز اقتصادی تن فروشی می کنند و آنها که «اعتیاد جنسی» داشته یا «... انگیزه آنها صرفا اقتصادی نیست» ژرفای فاجعه را بپوشانند و از دیگر سو، برخی گونه های دیگر برقراری پیوند و وابستگی جنسی میان زن و مرد را انگ «روسپیگری» بزنند. این گزارش ریاکارانه، افزون بر گم و گور نمودن و لاپوشانی این ناهنجاری دردناک اجتماعی، کوشش رژیم جمهوری اسلامی برای از دوش خود افکندن پاسخگویی (مسوولیت) خود در برابر آن را نیز به نمایش می گذارد.

افزایش شمار زنان و دخترانی که در ایران تن فروشی می کنند، نه تنها گسترش بی پیشینه ی روسپیگری در میهن مان را نشان می دهد که بویژه با کاهش سن روسپی‌گری گواه ژرفش آن نیز هست.

آیا می توان به هرگونه پیوند و وابستگی جنسی میان زن و مرد (و یا میان دو همجنس!) بیرون از کیش و آیین های شناخته و پذیرفته شده در هر اجتماعی، روسپیگری نام نهاد؟ بی گفتگو، چنین نیست و پراکندن چنین اندیشه و انگاره ای، همانگونه که گزارش یاد شده به آن دست یازیده،  فرآورده ای جز درهم آمیختن راست و دروغ (سفسطه) و گمراهی به بار نخواهد آورد. برای آنکه کلاف سردرگمی را که چنین گزارش ها و "پژوهش" هایی پدید می آورند، باز کنیم، نخست و پیش از پرداختن به هر جُستار دیگری پیرامون آن، باید روسپیگری را تعریف نمود. براستی، آنجا که زن، مرد یا کودکی برای دستیابی به پول برای گذران زندگی خود یا برآوردن نیازهای اقتصادی خانواده اش، تن فروشی می کند یا به این کار وادار می شود، به روسپیگری دست یازیده است. سایر گونه های ارتباط جنسی و از آن میان «اعتیاد جنسی» و انگیزه های غیراقتصادی ارتباط جنسی را به هیچ رو نمی توان، روسپیگری نامید. به این ترتیب، نخستین نیرنگ گزارش که کوشش نموده تا ماهیت جُستار هرچه بیش تر پنهان مانده و آن را تا سطح پدیده کاهش داده و سپس بند بند می کند، آشکار می شود. چنین کوششی به نوبه ی خود از گسترش بی پیشینه پدیده ی ناهنجاری گواهی می دهد که دیگر نادیده گرفتنی نیست و درست به همین دلیل، ناچار به پرداختن به آن به چنین شیوه ی ریاکارانه ای شده اند.

در گزارش یادشده به کودکان و مردان روسپی و نیز گونه های گسترده تری از فروش زنان، دختران و دخترکان زیر پوشش هایی مذهبی چون صیغه، مُتعه و ... هیچگونه اشاره ای نشده است؛ گونه ای از روسپیگری که پیشینه ی کهن تری داشته و بویژه میان لایه های فرودست اجتماعی شهر و روستای ایران با گستردگی و پذیرش بیشتری دیده می شود. نمونه ای از اینگونه روسپیگری را زنده یاد صادق هدایت در داستان «علویه خانم» به غم انگیز ترین و دردناک ترین شکل ممکن بازآفریده است؛ نمونه ای که بویژه در منطقه های دورافتاده و عقب مانده ای چون روستاهای خاور و کرانه های کویر ایران، بیشتر به چشم می خورد. دومین نیرنگ گزارش نیز که جُستار را با همه ی پهنا، درازا و ژرفای آن در میان نمی گذارد و دانسته، برخی نکته های مهم را نادیده گرفته، روشن می شود.

در گزارش از زبان کسی که با عنوان «تحلیلگر مسائل اجتماعی» از وی یاد شده، از «کارگر جنسی» و «بازار» آن، سخن به میان آمده است:
«... در گذشته زنانی که وارد بازار کارگری جنسی می شدند برای تامین حداقل نیازهای خود دست به این کار می زدند اما امروز بخش قابل توجهی از این دختران برای کاهش نابرابری اجتماعی یعنی تامین حداقل نیازهای اساسی و اولیه، این شغل را به عنوان "شغل دوم" انتخاب می کنند.» (بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند! ، «فرهیختگان آنلاین»، ٢٢ آذرماه ١٣٩٠)

توضیح "کارشناسانه" آقای "تحلیلگر" درباره ی سنجش «بازار کارگری جنسی» در گذشته با وضعیت امروزی آن و "نویافته" ی «شغل دوم» در بهترین حالت آن، نشانه هایی از ساده لوحی و نادانی وی را دربرداشته و به هر رو، نیرنگبازانه (سومین نیرنگ گزارش) است؛ زیرا، با همه ی نمودها و نشانه های گسترش و ژرفش این پدیده در میهن مان که در گزارش نیز به ناچار به آنها اشاره شده، کوشش در کاهش ناهنجاری و فروکاستن روسپیگری از "پیشه" ای نخست در گذشته به "پیشه" ای دوم («شغل دوم») در دوره ی کنونی دارد. واژه «پیشه» (شغل) را دانسته درون " " نمایش داده ام؛ زیرا تن فروشی پیشه ای راستین نیست. آن را جلوتر خواهم شکافت. از این جُستار که بگذریم و نادانی یا نیرنگ آن را به وجدان شخصی و اجتماعی آقای "تحلیلگر" واگذاریم، عبارت «کارگر جنسی» که ریشه در مفهوم ساختگی «صنعت روابط جنسی» (sex industry) دارد، عبارتی نادرست، غیرعلمی و ناسازگار با هنجارهای اجتماعی و اقتصادی است. چنین مفهوم های ساختگی، برای دست یابی به آماج های سیاسی و اجتماعی مشخص و نیز گمراه نمودن روشنفکران ویژه کار (متخصص)، دانسته از سوی دانشمندان خودفروخته و نوکرپیشه (و نیز کُلفت پیشه!)۱ امپریالیست ها، بگونه ای پیوسته و پیگیر ساخته و پرداخته شده و در پهنه ی دانش های اجتماعی گوناگون، کاشته یا رسوخ داده  می شود. از همین روست که این دانش ها بویژه در کشورهای اروپای باختری و ایالات متحده، هر روز میان تهی تر شده و از ارزش علمی و کاربردی شان هرچه بیش تر و روز بروز کاسته می شود. با این همه، همین مفهوم های نادرست و غیرعلمی، از زبان و قلم دانش آموختگان و دانش پژوهان دانشگاه های اروپای باختری، ایالات متحده و دیگر نهادها و  پژوهشکده های بسیاری از کشورهای دیگر باز هم گسترش یافته و بر سردرگمی و درهم آمیزی هرچه بیش تر مفهوم های علمی و غیرعلمی، بویژه در زمینه ی دانش های اجتماعی می افزاید.۲

با آنکه مارکس نزدیک به صد و پنجاه سال پیش تفاوت بزرگ میان مفهوم های «نیروی کار» و «کار» را با دلیل های استوار علمی روشن نموده، شاید به "تحلیلگر مسائل اجتماعی" یاد شده در گزارش، نتوان در این باره ایراد گرفت؛ زیرا به وی و تحلیلگرانی چون او یاد نداده اند که «کارگر» به کسی می گویند که با فروش «نیروی کار» خود (و نه کار خود!) کالایی را فرآوری (تولید) کرده و ارزشی افزوده به جیب سرمایه دار می ریزد. در اینجا، فرآوری (تولید) به معنای عام خود، دربرگیرنده ی همه ی مرحله های پیوسته به هم فرآوری کالا (تولید) به مفهوم ویژه، پخش (توزیع) و مصرف درنظر گرفته شده است. چنانچه حتا فرآوری (تولید) جنگ ابزار را که نه به درد مصرف (تولید برای مصرف) و نه به درد فرآوری (تولید) کالایی دیگر (تولید ابزار تولید) می آید، کالا بشمار آوریم، تن فروشی را به هیچ رو نمی توان «کارگری» نامید؛ زیرا نه نیروی کاری برای فرآوری کالایی در آن بکار می رود و نه ارزش افزوده ای از آن بدست می آید. روسپی، تنها تن و جان خود را می فروشد؛ نه نیروی کار خود را! به این ترتیب، عبارت «کارگر جنسی» که "تحلیلگر مسائل اجتماعی" از آن یاد کرده، یاوه ای بیش نیست.

با همه ی فشردگی توضیح بالا، باید روشن شده باشد که حتا ادعای اینکه روسپی با خودفروشی خود «خدمت»ی (در چارچوب بخش خدماتی نیروی کار) به جامعه عرضه می نماید، نیز پوچ و بیمایه از آب در می آید؛ زیرا هر کار خدماتی به اندازه ی مشخص و قابل اندازه گیری «نیروی کار»ی که در آن بکار رفته، تا آنجا کارِ کارگری به شمار می آید که بخشی از روند تولید به معنای عام آن را دربرگیرد.

با آنچه گفته شد، همه ی عبارت ها و مفهوم های ساخته و پرداخته ی نهادها و دانشگاه های نوکرپیشه ی امپریالیستی درباره ی «صنعت روابط جنسی» (sex industry)، «کارگر جنسی» و مانند آنها، پوچ، بیمایه و ضدعلمی از آب در می آیند؛ ولی، چرا امپریالیست ها و حاکمیت هایی چون جمهوری اسلامی ـ در مورد این یکی، با همه ی ادعاهای اسلامی بودنش ـ به مفهوم های ساختگی یادشده، نیازمندند؟ مهم ترین  دلیل نیاز آنها را باید در بحران های دوره ای و ساختاری سامانه ی سرمایه داری و پیامدهای ناگوار آن برای توده های کارگر و دیگر زحمتکشان یافت. در هر بحرانی، بخش عمده ای از نیروی کار، بیکار می شوند و هر بار بر شمار بیکاران افزوده می شود. روسپی گری، یکی از پیامدهای بحران های اقتصادی ـ اجتماعی در جامعه های سرمایه داری و آنگونه که نمودارهای آماری تاکنون نشان داده، نزدیک ترین و سرراست ترین فرآیند چنین بحران هایی است.

حاکمیت های سرمایه داری و واپسگرا که به دلیل ماهیت طبقاتی خود، راه چاره ای برای بهبود وضعیت زندگی زحمتکشان و ستمدیدگان ندارند، ناچار می شوند بسیاری از پیشه های ناروشن و سوء استفاده های گوناگون از ذخیره ی بزرگ نیروی کار بیکار شده را نادیده گرفته (یا به زبان عامیانه: زیر سبیلی رد کنند)، بی آنکه بر زبان آورند، بپذیرند و یا حتا آن را تبلیغ و ترویج کند؛ پدیده ای آشنا که در چارچوب آنچه به نام «اقتصاد سایه»۳ نامیده شده، می گنجد. در چنین دوره های بحرانی است که به عنوان نمونه، روسپی گری، به عنوان «کهن ترین پیشه ی جهان» از سوی حاکمیت های سرمایه داری بازیابی می شود!۴  

اکنون، گرچه بسیار دردناک، ولی بس آموزنده است که با شکست گام به گام انقلاب بهمن ۵۷ در سراشیبی ای به درازای بیش از سی سال، پوسته ی ادعاهای اسلامی آشکارا کنار زده شده، ماهیت طبقاتی دزدان و میوه چینان انقلاب بیش از پیش از پرده بیرون می افتد. آیا از سرِ تصادف است که "تحلیلگر مسائل اجتماعی" در این گزارش به روسپگری نه به عنوان یک ناهنجاری اجتماعی که به عنوان بخشی از نیروی کار اجتماعی می نگرد؟ از دید من، شیوه ی نگرشی اینچنین، مانند نمونه های همسان آن در اروپای باختری، امریکای شمالی و شاید بسیاری جاهای دیگر جهان، گواه دیگری بر ناتوانی حاکمیت های سرمایه داری در گشودن گره دشواری های اجتماعی و اقتصادی و انداختن گناه بر گردن توده های مردم است؛ توده هایی که روز بروز توش و توان خود را بیش از پیش از دست می دهند.

ب. الف. بزرگمهر       ١٢ دی ماه ١٣٩٠

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/01/blog-post_3789.html

پانوشت:

۱ ـ این هم سوی دیگری از برابری زن و مرد است!

۲ ـ در ایران نیز، با همه ی هیاهوها و جنجال های اسلام پناهان جمهوری اسلامی درباره ی ضرورت جلوگیری از تراوش «فرهنگ باختری» به میهن مان، بخش عمده ای از دانش آموختگان ایرانی پس از انقلاب بهمن ۵٧ که یا مستقیما در دانشگاه های کشورهای یادشده در بالا درس آموخته یا همان درس ها را در دانشگاه های ایران به خوردشان داده اند، واپسگراترین و غیرعلمی ترین بخش های این "دانش" ها را با خود به ارمغان آورده و به خورد دانش پژوهان جوان ایرانی می دهند. پایگاه طبقاتی این دانش آموختگان که بطور عمده وابسته به طبقات و لایه های میان به بالای جامعه اند به همراه نادانی و ناتوانی بیشترشان در ریشه یابی و دریافت علمی «مفهوم» ها در زمینه های گوناگون اجتماعی و فلسفی، از این گروه بطور عمده عافیت جویان اسلام پناه که بخش بزرگی از استادان دانشگاه های کشور ما را دربرمی گیرند، ریزه خواران بیمایه و کم مایه ی "فرهنگ باختر" را آفریده است؛ ریزه خوارانی که همان مفهوم های ساخته و پرداخته ی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی را گاه با مفهوم های دینی و مذهبی درهم آمیخته، معجونی هفتجوش پدید می آورند که خود نیز در شناخت این فرآورده ها خود بازمی مانند! در اینجا از آن گروه دست پروردگانی که دانسته به سود طبقات و لایه های اجتماعی درون و برون ایران می کوشند، سخنی به میان نیاورده ام. تنها به نمونه ای پررو، بیمایه و گستاخ اشاره می کنم که از جاذبه های زهره و مریخ گرفته تا واپسگرایانه ترین اندیشه های فلسفی و اجتماعی افلاتون برای پیشبرد سیاست ایران بربادده نولیبرالیسم در ایران سود برده است؛ رمالّی به نام «صادق زیباکلام» که همین عنوان را با گستاخی به دانشمندی بی همتا چون مارکس داده است؛ زهی پررویی و بیشرمی!

۳ ـ درباره ی «اقتصاد سایه» (shadow economy):
«از دیدگاه علمی، آنگونه که تجربه نشان داده است، اندیشه های فاشیستی هنگامی نیرو می گیرد که براثر بحران های اقتصادی ـ اجتماعی بسیار شدید سامانه سرمایه داری، بخش عمده ای از خرده بورژوازی، سرمایه داری کوچک و حتا متوسط، خرد شده و به طبقات و لایه های پایین تر سرازیر می شوند. این ها بطور عمده همان لایه هایی هستند که ”اقتصاد سایه“ را در کنار اقتصاد سرمایه امپریالیستی گردانده و می گردانند. اقتصادی که در سنجش با اقتصاد سرمایه امپریالیستی از نظر حجم پولی ـ سرمایه ای بسیار کوچک تر بوده، بهره دهی سرمایه پایینی دارد؛ ولی لایه های اجتماعی گسترده ای را دربرمی گیرد. کارفرمایان این اقتصاد را بطور عمده سرمایه داران کوچک و گاه متوسط بخش های کشاورزی، باغداری و صنایع کوچک مانند بسته بندی دربرگرفته و سود آن بطور عمده از بهره کشی نیروی کار کارگران غیر قانونی بدست می آید. در بیشتر کشورهای مادر سرمایه داری ”اقتصاد سایه“ ، به کمک ها و یارانه های دولتی نیز نیازمند است. ورشکستگی و سرریز شدن سرمایه داران کوچک و متوسط هنگام بحران های اقتصادی بزرگ، سرچشمه و زمینه ساز فاشیسم و گردش به راست در بحران های جهان سرمایه داری در آن کشورهاست.» (قلم مفت، حرف مفت!، ب. الف. بزرگمهر، گاهنامه ی ”فرهنگ توسعه“، ۲۶ بهمن ۱۳۸۷)

 http://vista.ir/?view=context&id=363507 

۴ ـ در بحران اقتصادی ـ اجتماعی سال های ٢٠٠١ ـ ٢٠٠٤ که سرمایه داری نیمه جانی بیش از دوره ی کنونی داشت، تبلیغات کم و بیش گسترده ای درباره ی اینکه روسپیگری نیز چون دیگر کارها، پیشه ای و کاری عادی است با شعار: «روسپی گری، کهن ترین پیشه ی جهان» همه ی رسانه ها و حتا آفیش های تبلیغات خیابانی را که در کشورهای اروپای باختری کاربرد فراوانی دارد، فرا گرفت. کار به آنجا کشید که گفتگوهای چندی با برخی زنان روسپی و "همسران" شان که به نظرم جاکش هایشان بودند در تلویزیون و شاید جاهای دیگر ترتیب داده شد. در یکی از این برنامه ها، روسپی پیری با پررویی هرچه بیش تر که روشن بود پیش از برنامه بخوبی تمرین شده بود، می گفت:
«من روابط کاری ام را با روابط زناشویی ام نمی آمیزم. این کار من است که سال ها آن را انجام داده ام! ...». چنین برنامه هایی کم و بیش همزمان شد با درگذشت پدر ملکه ی این کشور عقب مانده ی اروپای باختری و نیز درگذشت یا کشته شدن رییس باند جاکش های آمستردام که بخش بزرگی از روسپی خانه های این شهر مال وی بود و دو یا سه هفته پس از پدر ملکه به درگاه ایزد یکتا در آن جهان پیوست. مراسم خاکسپاری «پدرخوانده» با چشم همچشمی و پیروی از مراسم خاکسپاری خانواده ی پادشاهی، همراه با کالسکه ای طلایی برای بردن جنازه، اسبهای آراسته با روکش های گرانبها و جاکشان و دیگر ماتم زدگان عزادار همراه بود و خشم شهردار این شهر را (شاید هم ساختگی!) برانگیخت. در پی آن، تبلیغات گسترده برای عادی وانمودن روسپی گری در این کشور به یکباره از رسانه ها رخت بربست و برچیده شد. گرچه، روشن نشد که دلیل آن آیا اعتراض توده های مردم به این مراسم بود یا چیزی دیگر؟! به هر رو، سر و ته ماجرا را هم آوردند.

ناگفته نماند که بخش عمده ای از درآمد این شهر پلید از روسپی گری، بچه بازی، فروش مواد افیونی و «اقتصاد سایه» می گذرد. بسیاری از رستوران ها، هتل ها و ... در این شهر، مستقیم و غیر مستقیم در پناه و به برکت همین «اقتصاد» و بویژه از درآمدهای روسپی گری روزگار می گذرانند!

چنان تبلیغی برپایه ی همسان نشان دادن روسپیگری با همخوابگی زنان معبدهای دوران باستان با مردان در کشورهایی چون ایران، سوریه و جاهای دیگر در دوره ای از تاریخ است که این کار، نخست رویکردی مذهبی و مقدس داشته است؛ گرچه با همه ی اینها، وانمودن روسپیگری به عنوان کهن ترین پیشه ی تاریخ، دروغی بیش نبوده و نیست. 

***

بیش از ۵۰ درصد روسپی ها، زنان متاهل هستند!

براساس گزارشی که به تازگی سازمان بهزیستی در خصوص کارگران جنسی (روسپی) در ایران منتشر کرده است، بیش از "۵۰ درصد کارگران جنسی در این تحقیق زنان متاهل و اغلب این افراد از طبقه متوسط هستند."

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، حبیب‌الله فرید، مدیر امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی، زنان کارگر جنسی در ایران را به دو گروه تقسیم کرده و گفته که گروه نخست"صرفا به خاطر مسائل اقتصادی به این چرخه وارد می‌شوند و گروه دوم نیز افرادی هستند که میزان درآمد متوسطی دارند و انگیزه آنها صرفا اقتصادی نیست."

به گفته آقای فرید، در برخی از این افراد "اعتیاد جنسی" نیز مشاهده شده که نیازمند درمان‌های روانشناختی هستند؛ اما کاهش سن روسپی‌گری در ایران و افزایش تعداد افرادی که در این بازار فعالیت می‌کنند، نگرانی کارشناسان و فعالان مدنی را برانگیخته است.

سعید مدنی، تحلیلگر مسائل اجتماعی پیشتر در گفت و گویی با روزنامه شرق ضمن اعلام کاهش سن کارگران جنسی به" کمتر ار ۱۴ و ۱۵ سال" گفت :"براساس مطالعات، وضعیت تحصیل در این قشر به طور کامل دگرگون شده و ادعای زن بی سوادی که درگذشته دست به این کار می‌زد، دیگر منتفی است."

او همچنین گفت که در گذشته زنانی که وارد بازار کارگری جنسی می شدند برای تامین حداقل نیازهای خود دست به این کار می زدند اما امروز بخش قابل توجهی از این دختران برای کاهش نابرابری اجتماعی یعنی تامین حداقل نیازهای اساسی و اولیه این شغل را به عنوان "شغل دوم" انتخاب می کنند.

به عقیده آقای مدنی، دخترانی که وارد بازار کارگری جنسی می‌شوند به این آگاهی رسیده‌اند که باید اقدامات پیشگیری انجام دهند.

یک کارگر جنسی که در تهران کار می‌کند به بی بی سی فارسی گفت که "مشکلات اقتصادی، فشارهای خانوادگی، روابط جنسی سرد زن و شوهر باعث شده که این زنان به روسپی گری روی بیاورند البته در میان آنها کسانی هم هستند که به آنها تجاوز شده یا به روابط جنسی بیش از اندازه علاقه دارند "

این کارگر جنسی با اشاره به اینکه این زنان از حضور در مراکز درمانی هراس دارند، گفت:"اگر پرستار و دکتر به مامور و پلیس زنگ بزنند، بیچاره می شویم برای همین ترجیح می دهیم حتی المقدور به بیمارستان و دکتر مراجعه نکنیم."

مسئله دیگری که کارشناسان بر روی آن تاکید دارند این است که "نگاه مجرمانه"به این افراد است که باعث می‌شود آنها به درمان یا فعالیت‌های تحقیقی تمایلی نداشته باشند.

برای همین هم مدیر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی می گوید که "روسپی‌گری" در ایران جرم است و برای همین کارگران جنسی برای "دریافت خدمات مراجعه نمی‌کنند و باید به سمت ارائه خدمات جامع حرکت کرد، همچنین برای توانمندسازی کارگران جنسی باید پروتکل توانمندسازی این زنان ایجاد شود."

آقای مدنی نیز مجرم اصلی در این پدیده را مشتریان آن معرفی کرده و گفته است که آمار نشان می‌دهد " مردان در رده سنی ۳۰ تا ۵۰ سال مشتری زنان کارگر جنسی هستند و بعد جوانان قرار دارند."

آقای مدنی همچنین گفته که شاخص مشکلات اجتماعی در ایران نشان می‌دهد که" روند مشکلات اجتماعی در ایران روند مطلوبی نیست و جامعه ایران نشانه‌هایی از یک کشور بیمار را دارد چرا که نظام برنامه ریزی در ایران یا غلط بوده یا نسبت به روند مشکلات اجتماعی که روز به روز در حال رشد است، بی توجه شده است."

برگرفته از «فرهیختگان آنلاین»   ٢٢ آذرماه ١٣٩٠

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!