در ویدئوی پیوست، گواهِ نخستین دیدار دختربچه ای به نام «گابی» که به فرزندخواندگی خانواده ای پذیرفته شده با مادرخوانده اش خواهید بود که در آن «گابی» چهار ساله با بلبل زبانی دیدنی و شنیدنی می کوشد خود را در دل مادر تازه ی خود جا کند. چیرگی وی در چگونگی پیشبرد گفتار، توانایی کاربرد بجای دست ها و آنچه «میمیک چهره» خوانده می شود، نشان از توانمندی شایان و بی هیچ گمان و گفتگو، هوش سرشار وی دارد.
ناخودآگاه، گویی برای بازشناخت
چیزی تازه تر، چندین بار آن را نگاه کرده و نیوشیدم. همزمان، هر بار «آقا بیشعور
نظام» نیز درون ذهنم می خُلید و همراه با ناسزایی ناچار به بیرون راندنش بودم. پس
از دیدن این ویدئو با خود می اندیشیدم:
کاش «آقا
بیشعور» این فیلم کوتاه را می دید و از این دختربچه ی نیم وجبی که سیاست و کیاست و
بصیرت و فتانت، همه را یکجا دارد، اندکی می آموخت؛ دستِکم برای آن هنگام که برای
رسیدگی به «نامه ی اعمال» به بارگاه الله فراخوانده می شود، شاید سودمند باشد و دل
الله را برای کاستن از پادافره بیشمار گناهانش نرم کند ...
ب. الف. بزرگمهر ۲۴ دی ماه ۱۳۹۹
برگردان گفته های «گابی» از زیرنویس انگلیسی ویدئو:
خوب! وقتی که ما پا به جهان نهادیم،
ما دو نوزاد کوچک بودیم و لیلی هنوز بچه بود و من چهار سال داشتم! و وقتی که شما مرا
دیدید، من چهار ساله بودم! و ما از دیدن شما و «دَدی» (پدرخوانده) برانگیخته
بودیم. و ما شما را دوست داریم و می خواهیم برای شما و «دَدی» اینجا باشیم. می
دانی قلبم چی شد؟ ... خوب! وقتی نخستین بار شما را دیدم، قلبم به شما دل باخت.
https://youtu.be/fv4xPQ4wdJg
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر