«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ اسفند ۱, جمعه

با هرچه ام که شعله به جان است ... ـ بازانتشار

سروده ای از زنده یاد سیاوش کسرایی

به همه ی کوشندگان و رزمندگان راه بهروزی و سرفرازی ایران در هر کجا که هستند!  ب. الف. بزرگمهر

https://youtu.be/5XzXgh50zPg


با هر چه ام که شعله به جان است

آزادی

در من چرا زبان نگشودی؟

با من چرا نیامدی، ننشستی درین سرا؟

آخر چرا چرا

آن بذر سبز را به دفترم نفشاندی؟

ای خوش نوا، چرا

یکبار سر ندادی آوازی

در بزم تلخ ما؟

 

هر روز، هر کجا

در چارسوی کشور دنیا

نقشی ز خویش می زنی و جلوه می کنی

بر چشم و بر دهان چه بسیار مردمان

گل می پراکنی تو، شادی می افکنی

لیکن

از کوچه ام گذر نمی کنی و عمری ست

کز این دریچه، من

سر تا به پای چشم، چون گل حسرت

در انتظار آمدنت مانده ام هنوز

 

آزادی

با هر که ام عزیز چو جان بود

تا گیرو دار خون

در پیشوازت آمدم و هر بار

تو عشوه دادی و پرهیز داشتی

گاهی رخی نمودی و دستی به در زدی

اما نیامدی

نه! ای گریز پا

حتی نگاه نکردی به زیر پا

بر فرش سرخ رنگِ روانی که سالهاست

جان و جوانی ما با هزار امید

گسترده بر زمین

 

باری

آیین میزبانی شایسته تو را

گر ره نمی برم

در شور من ببین

در اشتیاق من

دامن ز دست رفتن و کج تابی مرا

 

آزادی

ای آرزوی گمشده، گل کن

تا بلبل تو را

در باغ در شکسته نفس هست

آخر تو نیستی و در اینجا

بس بیم خو گرفتن به قفس هست

بشنو ! فغانِ ناله شبگیر است

بشنو! صدایِ جان به زنجیر است

اینک بیا به باری، آزادی

فردا برای آمدنت، دیر است

 

این بار ای خجسته دم آزادی

من توده می کنم

با هر چه ام که تاب

با هرچه ام که تب

با هر چه ام که شعله به جان است آتشی

باشد که همچو مشعل

برگیریم ز خاک

باشد چو شبچراغ، بگردانی ام به شب

زنده یاد سیاوش کسرایی

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/03/blog-post_16.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!