طعم شور سرب
خاری ست در گلویش
و فسفر سحر
دریغ داغی است در دهانش .
کوزه ای فراهم کنید
تا عصاره ی نارس اش را
شرابی کهن اندازیم .
ساعتی دیگر او را می برند
و میان عطر گل ها می پراکنند
و دیگر بار
ستاره با دریا هماغوش می شود.
دستانش را رها کنید
تا خونش را
آرایه ای سازد
بر گونه و گیسوانش .
واپسین نگاهش
بنفشه ای می گردد
و میان برگ های کتابی
نهان می شود .
فرشته ساری
برگرفته از «تلگرام» ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۹ (برنام را از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر