«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ اسفند ۲, شنبه

آمد بهار

آمد بهار و
باز در این مُلکِ بی‌بهار
چون پار
وا نشد گلی و
نغمه‌ای نخواند
سرگشته بلبلی
امشب
به هر چه می‌نگرم
زیرِ بامِ شب
دلمرده و سیاه ست!

دریا سیاه!
کوه سیاه!
آسمان
سیاه است!

این مام، این وطن
این مانده در کفن
گویی هزاره هاست
در چنگ این بلاست
گویی هزاره‌هاست
سرگشته ، مبتلا
برخاک و خون رهاست

با این همه هنوز
من در خیالِ پَر پَر پروانه ی امید
در تنگنایِ رنج
چون شمع می‌گُدازم و
سرشارِ باورم!

جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

برگرفته از «تلگرام»   دوم اسپند ماه ۱۳۹۹

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!