«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ بهمن ۱۵, چهارشنبه

سخن بر سر شیوه ی نگرش به رویدادها و یافتن راه های دگرگونی است! ـ بازانتشار

کسی تصویرنوشته ی پیوست را درج کرده و کوتاه نوشته است:
«خسته شدم ازین جامعه» از «گوگل پلاس»

دیگری می نویسد:
«بی‌جنبه‌تر از مردم ایران ندیدم که در چنین اوضاعی می پندارند با لودگی، منش خود را نشان می دهند! دشواری کار در فقر فرهنگی هست که پشت شعارهای پوچ پنهان شده است.»

«همانجا» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

جان مردم و بویژه جوانان کشور را به لب رسانده اند و این تنها پیامد فشارهای اقتصادی جانفرسا بر دوش مردم نیست؛ جنبه های اجتماعی گوناگونی دارد که بسیاری از آن ها افزون بر نابکاری ها، پیامدهای نارسایی های مدیریتی و نابخردی مشتی نادانِ «الله کرم» است که جز نیایش خدا در آسمان و راه های رسیدن به شکم و زیرشکم در زمین، چیزی نیاموخته اند. 

نوشته ام:
از جنبه های تصادفی چنین شوخی های بیمایه که بگذریم، کم ترین تردیدی ندارم که این آب پاشی نیز دنباله ی همان اسیدپاشی و کاری سازمان داده شده است.

درباره ی آنچه به اصطلاح «فقر فرهنگی» نامیده شده نیز آن را رویهمرفته  نادرست و دیدی از بالا به پایین و حتا ناجوانمردانه می دانم. این همان ملتی است که در دوره ی انقلاب آنچنان ازخود گذشتگی و شاهکارهایی از فرهنگ اجتماعی به نمایش گذاشت که چشم جهان را خیره کرد و من بخوبی درمی یابم که چنین سخنی چندان به مذاق شاه پرستان و جوانانی ناآگاه نگاه داشته شده که می پندارند، اگر این خوب نیست، پس آن یکی خوب بود، خوش نخواهد آمد و در اینجا منظورم به هیچ روی، نویسنده ی آنچه در بالا از زبان وی آورده ام، نیست!

اینگونه برشی و مقطعی نگریستن به جامعه ای که بیش از سی سال از سوی مشتی شکمباره ی دزد و فرومایه به عقب رانده شده و اینهمه زیان و آوارگی بیش از هفت ـ هشت میلیون ایرانی را در پی داشته و سالیانه نیز گروهی از بهترین ویژه کاران و فرهیختگان از آن می گریزند را از سرگذرانده، نگرشی کوته بینانه است. چشم پذیرش این سخنان را ندارم؛ ولی مطمئنم که زمان بسیار زود نادرستی چنین کوته بینی را نشان خواهد داد.

بجای چنین سخنانی که آبی برای کسی گرم نمی کند، همه ی نیرو را برای گردهم آوردن آدم ها و کوشش برای آگاهی بیش تر و به زیر کشیدن جنین رزیم ضدخلقی باید صرف نمود.

ب. الف. بزرگمهر  یکم آبان ماه ۱۳۹۳ («گوگل پلاس»)

دوست ناشناس دیگری در پاسخ به آنچه نوشته ام، یادآوری رویهمرفته بجا و درستی می کند:
«با اینکه نکته قابل تاملی فرمودید که این کار سازمان یافته شده است و آن را محتمل میدانم؛ اما به نظرم تا تصویر درستی از جامعه نداشته باشیم و فکر کنیم مردم همچنان همان مردم ۳۵ سال پیش هستند، به نظرم اشتباه بزرگی کرده ایم. نسل جوان امروز تربیت یافته در این نظام است. مدارس این نظام را رفته است و بخش بزرگی از آن، آمریکا را رهایی بخش خودش میداند. متاسفانه، همان قشری که فرمودید معتقده این بده، قبلی خوب بوده در اکثریت است. اینکه ۶۰ درصد ایرانیان به گفته ی این رژیم که به قطع و یقین آمار بالاتر از این هاست، ماهواره نگاه می کنند، همانقدر که به معنی این است که به ”ضرغام تی وی“ اعتماد ندارند به این معنی است که به ”بی بی سی“ و ”صدای آمریکا“ اعتماد دارند. از سوی دیگر، حتی اگر این جریان شوخی سازمان دهی شده نباشد، باز هم تعجب نمی کنم. چون جامعه امروز ایران را می بینم. موجی که از اینترنت و شبکه های اجتماعی شروع شده با هدف تمسخر و توهین به دختران و زنان به بهانه شوخی که راهش را عملا در جامعه هم باز کرده است؛ از جامعه ای که وقتی یک زن را می بیند پشت ماشین آموزش رانندگی است به ناگاه جلویش می پیچد تا هول شود و کمی به وی بخندند. داشتن انتظاری غیر از این به نظر من، خطای محاسباتی است؛ و تا زمانی که شناخت درستی از جامعه نداشته باشیم، نمی توانیم آگاهی رسانی درست و تغییر محسوسی هم ایجاد کنیم.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
سپاس از اظهارنظر باریک بینانه و یادآوری تان درباره ی دور بودن از میهن که آدمی به هر رو آن فضا را تنها تا اندازه ای نسبی می تواند پر کند؛ ولی من آنچه نوشته ام با توجه به همه ی این نکته ها بود. یادم نیست یکبار برای شما یا شاید یکی دیگر از دوستان «گوگل پلاس» نوشته بودم، همه چیز به فضا و شرایط فرمانروا برمی گردد؛ به محض اینکه این شرایط در سوی مثبت حرکت کند، خواهید دید که بسیاری از این پدیده های منفی به سرعت برق و باد از کالبد جامعه رخت بر می بندد. من این را در جریان انقلاب بهمن در سنجش با دوره ی پیش از آن به چشم خود دیده ام. در اینجا منظورم هم این نیست که حتمن بزودی و در آینده ی نزدیک چنین شرایط مثبتی پیش خواهد آمد. نه تنها شرایط ایران که شرایط جهان در وضعیت بیم و امید است. از یکسو خطر جنگ و نابودیست و از سوی دیگر امکان گردش به چپ بزرگ.

من سخن شما را درباره ی دور بودن از ایران می پذیرم؛ ولی از سوی دیگر با همه ی کسانی که ممکن است در میان میدان هم باشند؛ ولی توانایی سر بلند کردن و دیدن دورنما را نداشته باشند یا بطور کلی به شرایط و اوضاع بگونه ای متافیزیکی و برشی و مقطعی می نگرند، زاویه دارم. ـ و در اینجا منظورم شخص شما نیست! ـ من اینگونه نگاه نمی کنم.

اینکه «... تا زمانی که شناخت درستی از جامعه نداشته باشیم، نمی توانیم آگاهی رسانی درست و تغییر محسوسی هم ایجاد کنیم.»، سخنی درست و منطقی است؛ ولی اگر آنچه می گویم را به پای گنده گویی نمی گذارید که نیازی نیز به آن ندارم، تحلیل ها و پیش بینی هایم از گذشته تاکنون کم و بیش همگی درست از آب درآمده اند. تحلیل هایی که بیش تر مواقع بدون یادآوری نام نویسنده اش و تقریبن با همان ترکیب را در نوشته ها و حتا یکی دو مورد سخنرانی ها بکار برده اند. خوب! این اگر از شناخت سرچشمه نگرفته از کجاست؟

بنابراین از دید من باید کوشید در همین اوضاع نابسامان، روندهایی که امکان گردش به سوی مثبت (از دید من گردش به چپ!) را فراهم می کنند یافت و روی آن ها کار کرد. برای نمونه نگاه کنید به شیوه ی کار و تحلیل لنین؛ آن هم در بدترین شرایط وانفسای نخستین جنگ جهانی و جبهه های جنگ روسیه. اگر قرار بود وی روی همان شرایط موجود تکیه یا از آن بدتر پافشاری کند، آیا آن دگرگونی های سترگ، آنگونه که رخ داد، رخ می داد؟ سخن، بنابراین بر سر این دگرگونی ها و کوشش برای شتاب بخشیدن به آن ها بر زمینه عینی خودشان است.

باز هم از یادآوری بجای شما سپاسگزارم.

ب. الف. بزرگمهر   دوم آبان ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_322.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!