بر در و دیوار و کوه و دشت
گشته آویزان
رنگ را بور
نور را کور
و امید را دور میخواهد
قوقولیهای خروس اما
کرده چشمان سحر را باز
از پریشان خواب طولانی
اینک از بیداری خورشید
نیزههای نور آماده
رنگها از پرتو این نیزهها
بر در و دیوار و کوه و دشت
خودنمایی میکند هر دم
شب هنوزم هست
اما
بیپناه و سنگری ساده
روز آمادهست
تا بجنباند فلک را
زین سیاهیها
علی یزدانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر