«پارسال [پیرارسال] ما را به خدا حواله دادی، بیشرف!۱ کم مانده بود بگیریمت و آن زبان درازگویت را از کام بیرون بکشیم؛ ولی نشد! ...»۲ دوباره ماند برای امسال تا ببینیم ... انگار خدا تو دیوانه سر را جان سگ بخشیده تا شیره ی مردم را بکشی و همه را جان به سر روانه ی آن جهان کنی! «کیرونا» را هم که بجان مردم بیچاره انداخته ای تا هر چه بیش تر بُکُشد و نفس کشی نمانَد که ترا حقیرتر کند. دیگر چه بگویم؟ تنها همین که اگر گیرم بیفتی، در جا نمی کُشمت که آسوده شوی؛ مانند ماهی روی آتش، جوری دودت می دهم که از خدا مرگ بخواهی.
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ اسپند ماه ۱۳۹۹ (یکم فروردین ماه ۱۴۰۰)
پی نوشت:
https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/03/blog-post_49.html
۲ ـ «ماند برای امسال تا ببینیم ...» ب. الف. بزرگمهر ۲۹ اسپند ماه ۱۳۹۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر