کمی با خود بیندیش! انگار که فرزند دلبندت، «آقا مجتبا»، لعنت الله علیه، در زندان است و تو هم یک آدم عادی هستی ـ راستی! مگر تو که هستی مردک کودن؟! ـ و راه درازی را پیموده ای تا بدیدار وی بروی و در آنجا یکی از مسوولین پشت سر هم بیاید، انگولکت کند؛ دستارت را از سرت بردارد و جنگولک بازی های دیگر راه بیندازد؛ چکار خواهی کرد؟ آیا می توانی با پند و اندرزهای بندِ تنبانی ات، او را سرِ جای خود بنشانی؟ کمی بیندیش! این چه روز و روزگاری است که تو و رژیم پوشالی و پلیدت برای مردم ایران درست کرده اید؟! فریادهای «بیشرف! بیشرف!» توده های مردمِ بسیاری از شهرهای ایران در آذرخش فروزنده ی دی ماه ۱۳۹۶ را فراموش کردی؟! «حقیر» بودنت را هم به همین زودی از یاد بردی و دوباره در پوست شیر خزیدی؟ باش تا دوباره پیش آید! و پیش نیز خواهد آمد؛ چنانچه برادران انگلیسی و «یانکی» برهبری لات بی سر و پای «یانکی»، باری دیگر و برای چندمین بار بدادت نرسند و با هیاهوی فریبنده ی خود، جنبش را نخوابانند.
ب. الف. بزرگمهر هفتم اَمرداد ماه ۱۳۹۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/07/blog-post_29.html
***
غمت در نهانخانه ی دل نشیند ...
امروز در تاریخ یکم امرداد ۹۸ پدر و مادر پیرم، بعد از طی ۱۳ ساعت مسافت از دزفول به تهران و با وجود خستگی و دلی شکسته برای ملاقات با سپیده به زندان شهرری (قرچک) مراجعه کردند. مسوولین پس از تفتیش آنها اجازه حضور در سالن ملاقات و دیدار با سپیده را دادند؛ ولی از بدو ورود، یکی از مسوولین زن به خاطر یک انگشتری که در انگشت پدرم بود و در هنگام تفتیش تحویل زندانبان نداده بود، دائما به او تذکر میدادند و با ایجاد ناآرامی باعث عدم تمرکز دیدار سپیده با اعضای خانواده شدند. و جای بسی تعجب است؛ زیرا ماموران متوجه نیستند که باید آرامش برقرار کنند؛ نه رعب و وحشت تا خانواده زندانی بتوانند پس از طی فاصله طولانی و سفر و دوری از فرزند، تنها ۲۰ دقیقه با فرزندانشان ملاقات کنند. در پی این مساله، مشاجرهای بین سپیده و ماموران زندان به دلیل بیحرمتیهایی که به پدر و مادر روا شد، رخ میدهد. این جریان، سپیده را عصبانی و ناراحت کرده و او را به گریه میاندازد.
ملاقات با سپیده، آن هم پنج دقیقه و با ناآرامی به پایان
رسید و ماموران زندان به ما گفتند که دیگر سپیده ممنوع الملاقات است و سپیده هم در
جواب گفت:
«بعد از این همه سختی مرا از چه می ترسانید؟ ملاقات را
ممنوع کنید چه بهتر» ... با اصرار پدر و مادر و پادرمیانی یکی از مسوولان زندان، ۵ دقیقه اجازه
خداحافظی از پشت کابین به سپیده داده می شود.
سپیده از امروز صبح تا تشکیل دادگاهش به خاطر ظلمها و بیحرمتیهایی که در حق خود و پدر و مادرش روا شده است و انتقالهای گوناگونش به زندان های متعدد، دست به اعتصاب غذا زده است و پدر و مادر پیرم با قلبی شکستهتر و دستانی خالی و چشمانی گریان از تهران عازم خوزستان شده اند ...
سپیده فقط یک دانشجوی معترض به وضع موجود و شرکتکننده در
اعتصابات هفت تپه بود؛ آیا مستحق این همه فشار و عذاب است؟
از هفتتپه تا تهران، زحمتکشان در زندان
از «اینستاگرام» مهدی قلیان، برادر سپیده
برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران» سوم یا چهارم اَمرداد ماه ۱۳۹۸ (با اندک ویرایش در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر