تصویری از مشتی گره شده با انگشتی اشاره که ترا نشانه رفته، درج کرده و نوشته است:
«برای اصلاح جامعه دست از گله و شکایت بردارید و سهم خود را بخوبی ادا کنید. هرکس باید از خودش شروع کند. شما جامعه تان هستید ...» از «گوگل پلاس رهروان ولایت»
دروغی بزرگ تر و فریبکارانه تر از این نیست که فرد را بجای جامعه جا زد و مسوولیت های اجتماعی را بر دوش وی نهاد. می نویسم:
حرفی از این مفت تر و نیرنگبازانه تر نیست؛ زیرا همه ی مسوولیت های اجتماعی را که بر گردن نهادهای گوناگون اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، قضایی و ... است، بر دوش تک تک آدم ها می گذارد. با چنین استدلالی، اگر تنگدستی، اگر بیکار شده ای یا اگر ستمی بر تو روا شده، همگی گناه خود توست؛ نه دولت گناهی دارد، نه هیچ ارگان مسوول دیگر و نه جامعه ای که در آن زندگی می کنی! با این استدلال، اگر نمونه هایی چون بابک زنجانی در اقتصادی مافیایی، یکشبه میلیاردر می شوند و یا حتا خاوری اسلام پناه، سرمایه های یک ملت را از بانک ملی آن و جلوی دیدگان همه ی مسوولین ریز و درشت رژیم بار می زند و می برد، آدمی زرنگ و باهوش از آب در می آید. بر پایه ی چنین استدلال فریبکارانه ای است که آن رهبر نادان و نابکار می تواند بگوید:
کشش ندهید و سر و ته آن را هرچه زودتر هم آورید تا کار به گله و شکایت مردم نکشد.
نه جانم! هر کس تنها با بهبود جامعه می تواند، خود را همگام با پیشرفت اجتماع بهتر و بهتر کند. جُستار را واژگونه به خورد مردم ندهید!
فراموش نیز نکنید که کار از این یاوه سرایی ها گذشته است. بخت چندانی ندارید و آن را نیز با بیش تر به دامن امپریالیست ها پناه بردن و باج دادن های بازهم بیش تر از گذشته برای پاسداری از آنچه «بیضه ی اسلام» می نامید به هدر خواهید داد. زیرا نه از جنس توده های مردم هستید و نه برای آن ها می خواهید، گامی بردارید و کشور را آباد کنید. اگر می خواستید، در مدت سی و اندی سال گوشه ای از آن را به اجرا درآورده بودید. اکنون نیز با اجرای بازهم بیش تر سپارش های «بانک جهانی» و «صندوق بین الملی پول» و باج دادن های سیاسی و اقتصادی دیگر که تنها برای مردم ایران در بسته ای شفاهی پیچیده شده و برای آن زورمندانی که از شما نیرومندترند و سر به آستان شان می سایید به هیچ رو، شفاهی نیست، به بیکاری گسترده تر و تنگدستی و تیره روزی بازهم بیش تر توده های مردم ایران کمک خواهید نمود. این را نیز بدانید که همین توده های مردم، هنگامی که شکیبایی شان لبریز شود، دمار از روزگارتان درخواهند آورد. آن روز چندان دور نیست و اینگونه دروغگویی های بیشرمانه، کم ترین کمکی به شما نخواهد نمود.
ب. الف. بزرگمهر ۱۴ امرداد ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post_6.html
پی افزوده:
در پاسخ با گستاخی نوشته است:
«فکر کنم فقط تو ایرانه که همچین آدمایی پیدا میشن که فکر میکنن عقل کلن. شایدم تو کشورای دیگه باشن فقط ایرانیاش آنقدر وقیحن. برو آقا برو خودتو درست کن یاد بگیر چطور نظر بذاری بعد بیا اظهار نظر کن.»
به وی چنین پاسخ داده ام:
به روی چشم! من هر روز این کار را دارم می کنم. ولی آدم نتراشیده و نخراشیده ای مثل من که یکباره درست شدنی نیست! ولی اینگونه سخنان برایم آشناست. همان است که گفتم:
می خواهید و می خواهند مسوولیت های اجتماعی دولت و نهادهای کشور
را به گردن فرد فرد آدم ها بگذارید و بگذارند. چون این را گفتم از نظر شما «عقل
کل» شدم؟! پاسخی منطقی دارید، بگویید و ضمنا مودب باشید. من آدم گستاخی نیستم؛
حقیقت را گفتم. خوش تان نمی آید، بحث دیگری است. اگر چنین یاوه ای را ناآگاهانه
درج کرده اید، کمی هم شده درباره ی درستی یا نادرستی آن بیندیشید. جامعه، بسان
داستان دروغین روبینسون کروزوئه ی تنها نیست که در یک جزیره به تنهایی از عهده ی
همه چیز برمی آید و پس از گذران ده بیست سال تنهایی، بازهم انگلیسی را مانند بلبل
بر زبان می آورد.
پا در جای پای تبلیغات خررنگ کنی باخترزمین نهاده اید. آنهم از بدترین و سطحی ترین گونه ی آن!
ب. الف. بزرگمهر ۱۴
امرداد ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/08/blog-post_6.html
***
پی نوشت:
کسی که بگمانم دانشجوی فلسفه یا رشته ای
نزدیک به آن است، می نویسد:
«بحث اینجاست که چه کسی باید
شروع کننده باشه. به نظر من اصلاح باید همزمان اتفاق بیفته. هم در بین توده ها و
هم در بین قدرتمندان. درباره اینکه چه جوری میشه همزمان اتفاق بیفته نظری ندارم» از «گوگل پلاس»
به وی پاسخ زیر را دادم و آن را برای دیگرانی که جُستار را کم و بیش در همان
اندازه درمی یابند نیز سودمند می دانم:
جنابعالی با چیزی که نوشته ای، جستار را از بنیاد درنیافته ای!
اینجا سخن از قدرتمندان و توده ها به مانشی ویژه نیست! این ستیزه ای ژرف تر و
همزمان دربرگیرنده ی آن نیز هست. به زبان فلسفی و باریک تر بگویم: دیالکتیک
ماتریالیستی یا فلسفه علمی، سخن بر سر «قانونمندی در روندهای اجتماعی» و مانش هایی
چون «جزء، کل و هماوندی شان با یکدیگر در سیستم» در پیوند نزدیک با مانش های «عام،
خاص، مفرد» و نیز «جبر و اختیار» است.
البته، بدون اینکه بخواهم ناخرسندی شما را برانگیزم و شما را به عنوان نمونه ای نوعی می نگرم، از آدمی که در چارچوب ستیزه های شبه فلسفی و بیش تر پوچ و میان تهی نیچه و «نیچه یسم» و مانند آن ها گیر کرده و فریفته شان شده و نتوانسته به سطح دریافت علمی (و در مورد کسانی که فلسفه می آموزند، در پیوند آن با فلسفه علمی!) فراروید، نمی توان چشم بیش تری برای دریافت باریک اندیشانه ی جُستار را داشت. نخست آن کمبودها باید پر شوند و دستیابی به آن تنها کتابخوانی نیز نیست به پیگیری در اندیشه و دریافت ماهیت جستارها نیازمند است و هرکسی به فراخور توان و بار علمی خود در این زمینه پیشرفت می کند.
ب. الف. بزرگمهر ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر