آن یکی «آقا» رُک و پوست کنده سخن می گفت و آنگاه که گندِ کار دیگران در می آمد، حتا آن را بر دوش خود می گرفت و «جام زهر» را نیز بجای دیگران که سرش کلاه گذاشته بودند، می نوشید ...
این یکی «آقا» نه تنها رُک و پوست کنده سخن نمی گوید که دودوزه باز و فریبکار است؛ یاوه های دوپهلوی فراوانی، بیش تر از سرِ نادانی بلغور می کند که بسیاری از پیروان و کاسه لیسان و بادنجان دور قاب چین های اسلام پناه، سازگار با سرشت خود با آن سخنان به راست و چپ نرمش می کنند؛ پشتک واروهای قهرمانانه می زنند و گاه سر و کله ی یکدیگر را بر سر اینکه منظور «آقا» از این یا آن سخن، گردش به راست یا گردش به چپ بوده، خرد می کنند ...
آن یکی «آقا» با سمت و سوی باد چندان میانه ای نداشت؛ سخنی بر پایه ی گرایش این و آن بر زبان نمی آورد و کم و بیش، آنچه خود می پنداشت، بر زبان می راند و به آن عمل می نمود ...
این یکی «آقا» دمِ هر بادی می نشیند؛ عنبر می پراکند و باد در آستین این و آن می اندازد ...
آن یکی «آقا»، گرچه، اقتصاد را به خر و گاو سپرد، چیزهایی بیش از بیش تر آخوندهای همسن و سال خود از سیاست سر در می آورد ...
این یکی «آقا»، نه تنها از اقتصاد سر در نمی آورد که سیاست و دیپلماسی را نیز به اخم و خنده ی نوچه لیبرال ها سپرد تا با «شیطان بزرگ» نرد عشق ببازند ...
«مرغ» آن یکی «آقا»، یک پا بیش تر نداشت و وی آن را پنهان نمی کرد؛ ولی «مرغ» این یکی «آقا» تنها تا آن هنگام که سنگی به سویش پرتاب نشده، یک پا دارد!
ب. الف. بزرگمهر ۱۲ مهر ماه ۱۳۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر