کجای کارید آقا !
پوستِ من از چشمهای شما بافته نشده
که حرفهای شما را بپوشد
هی رنگ شود
پاک شود
پاک شود
رنگ شود
چقدر آینه را
این رو و آن رو میکنید
گذشته را
این چنین نمی شویند
پای هر فصلی میتوان نشست
و کتابی
که موی خدا را شانه میزند
ورق زد
ورق زد و بَست
بَست و نشست
پایِ همهی فصلها
و با جنگِ میکروبی
خداحافظی کرد
در را قفل میزنید
دیوار را بالا میبرید
دروازه
که دست در دستِ نسیم دارد
با تَشر های شما
بسته نمیشود
کجای کارید
اصلاً خواب نمیبینم
که خواب دیدم
البتّه درخت هم
عبور خواهد کرد
از چشمهای سیمانیتان
و تا دلتان بخواهد
از حافظهی شما دورتر خواهد رفت
بالِ ریشه را میشکنید؟
دانه پرواز خواهد کرد
چقدر میتوانید صدایتان را بالا ببَرید
ساعتِ صفر
نشانیِ شما را
از تقویم همین روزها
خواهد زُدود.
بتول عزیزپور
برگرفته از «تلگرام» ۲۸ تیر ماه ۱۴۰۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر