«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ تیر ۲۸, دوشنبه

ساعتِ صفر

کجای کارید آقا !
پوستِ من از چشم‌های شما بافته نشده
که حرف‌های شما را بپوشد
هی رنگ شود
پاک شود
پاک شود
رنگ شود
چقدر آینه را
این رو و آن رو می‌کنید
گذشته را
این چنین نمی شویند
پای هر فصلی می‌توان نشست
و کتابی
که موی خدا را شانه می‌زند
ورق زد
ورق زد و بَست
بَست و نشست
پایِ همه‌ی فصل‌ها
و با جنگِ میکروبی
خداحافظی کرد

در را قفل می‌زنید
دیوار را بالا می‌برید
دروازه
که دست در دستِ نسیم دارد
با تَشر های شما
بسته نمی‌شود
کجای کارید
اصلاً خواب نمی‌بینم
که خواب دیدم
البتّه درخت هم
عبور خواهد کرد
از چشم‌های سیمانی‌تان
و تا دلتان بخواهد
از حافظه‌ی شما دورتر خواهد رفت

بالِ ریشه را می‌شکنید؟
دانه پرواز خواهد کرد
چقدر می‌توانید صدایتان را بالا ببَرید
ساعتِ صفر
نشانیِ شما را
از تقویم همین روز‌ها
خواهد زُدود.

بتول عزیزپور

برگرفته از «تلگرام»   ۲۸ تیر ماه ۱۴۰۰

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!