پیشکش به توده های زحمتکش مردم ایران
روستایی ماده گاوی داشت و ماده خری با كُرّه. خر بمرد. شیر گاو به كُرّه خر می داد و ایشان را شیر دیگر نبود و روستایی ملول شد و گفت: خدایا تو این خر كُرّه را مرگی بده تا عیالان من شیر گاو بخورند.
روز دیگر در پایگاه رفت. گاو را دید مرده. مردك را دود از سر برفت و گفت: خدایا من خر را گفتم. تو گاو از خر باز نمی شناسی؟
جاودانه عُبید زاکانی
https://www.behzadbozorgmehr.com/2011/06/blog-post_3631.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر