«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی
والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه
ما چه چیزی برای گفتگو با هم داریم؟!* شما از گفتگو تنها برای آوازه گری رسانه ای بسود آماج های شوم خود و دستاویزی
برای سپید را سیاه وانمودن و آماده نمودن توده های ناآگاه مردم کشورتان و دیگر
کشورهای جهان برای جنگ افروزی های بیش تر سود می برید. ما در دوره ی ریاست جمهوری
پیشین تان، یکبار شما را آزمودیم و با آنکه همه ی آنچه در گفتگوها بگردن گرفته
بودیم را به انجام رساندیم، شما حتا نیم گامی بجلو برای کاهش تنش در سرزمین کره و همزیستی
آشتی جویانه (صلح) برنداشتید و آنچه پذیرفته بودید را زیر پا نهادید. ما باری دیگر
به این بازی پلید تن نخواهیم داد.
از زبان وی: ب. الف. بزرگمهر هشتم مهر ماه ۱۴۰۰
* «کیم جونگ اون»، رهبر «کره شمالی» [بخوان: جمهوری سرفراز دمکراتیک خلق کره] پیشنهاد آمریکا
[بخوان: «یانکی» ها] برای گفتگو را رد کرد و آن را سرپوشی
برای دشمنی «واشنگتن» با «پیونگ یانگ» خواند.
برگرفته از «اسپوتنیک» هشتم مهر
ماه ۱۴۰۰ (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.
ب. الف. بزرگمهر)
تصویر پیوست،
دربردارنده ی تنها شماری از برچسب های زده شده از سوی گماشتگان گروهبندی های خرموش
های فرمانروا بر میهن مان در دستگاه پوشالی دادگستری بر پیشانی کارگرانی است که
برای گرفتن پیش پا افتاده ترین هوده های خود، ناچار به پرخاش های گسترده ی گروهی
در خیابان ها شده اند. در نگاهی گذرا به برچسب ها بیش از همه واژه ها و عبارت های
بیش تر از ریشه عربیِ «تحریک کارگران»، «اختلال در نظم عمومی»، «اغتشاش» و «تبلیغ
علیه نظام» چشمم را می گیرد و به هر شَوَندی که نمی دانم، ناخودآگاه یادِ «الله
قاسم الجبّارین»* می افتم که در آغاز روی
کار آمدن خرموش های اسلام پیشه که هنوز دُم شان را خوب نشان نداده بودند، در بیدادگاه
های نامور به «انقلاب» بر ضدّ دادباختگانی که بیش ترشان تیرباران یا به دار آویخته
می شدند، بکار می رفت. سپس با خود می گویم: نکند این هم از ساخته های همین مردک پفیوز بیکاره با نام
بی آرش «رهبر» باشد که از چندی پیش به این سو، فرنام سزاوارِ «کیر خر نظام» را
بکونش بسته ام؟! و کسی چه می داند؟ شاید همه ی آن برچسب های آمیخته به دروغ های
فراوانی که در همین یک برگ آمده را بتوان در کالبد «سوره» ای از کتاب هوایی (بجای
آسمانی) به نامِ همین «کیر خر» حقیر که پا در کفش پیامبر تازی نموده، جا زد و
بخورد مُقلّدین داد! این هم متن کوتاه سخن سرایی اش:
بسم الله قاسم الجبّارین
مِنّت خدای عَزّ و وَجَل که این حقیر را مامور ابلاغ سوره
ای تازه قرار داد. این سوره ی ۱۱۶ است که انشاء الله به سرنوشت سوره ی ۱۱۵ که درباره ی
«امام زمان» عَلیهُم السّلام نازل شده بود و کافران آن سوی شاخاب آن را ربوده و
نابود کردند، دچار نشود. با توجه به متن این سوره، آن را به مبارکی و میمنت،
«التَحریک والاِخلال» نامیده ایم و از خدا پنهان نیست؛ از شما نیز پنهان نباشد که
بخشی از آن را پاک فراموش کرده ایم و تا بیاییم بخود بجنبیم و از خواب بِپَرّیم،
شش آیه ی آن بر زبان مبارک بگمانم «ناموس اکبر»: جبرییل آمده بود که ما آن را بگوش
نگرفتیم. انشاء الله، اگر آن حضرت باری دیگر بر ما منّت نهاد و خواب مان را بهم زد
از وی تَمَنّا خواهیم کرد تا آن آیات آسمانی را دوباره برخواند و ما مشغول ذَمّه ی
باریتعالی نشویم.
والسّلام علی مِن التَبِع الهُدی الحقیر الفقیر المعترف بالتقصیر سیّد علی
خامنه ای
* درستِ
آن: «الله قاصم الجبارین» (خداوند خرد کننده ی ستمگران) است؛ دانسته و آگاهانه آن
را «الله قاسم الجبارین» می نویسم؛ زیرا در جهانی زندگی می کنیم که با انگاشتن و
پذیرفتن هستی چنان خداوندگاری، وی بجای خرد کردن ستمگران، آن ها را در همه جای کره
ی خاکی بخش نموده تا هر تنابنده ای از ستم شان برخوردار شود (خداوند بخش کننده ی
ستمگران) و افزون بر آن، واژه ی «قاسم» با آنکه چندان برای ما ایرانیان گوش نواز نیست،
گوش آشناست.
برگرفته از پی نوشت نوشتار «... همین اهورامزدا بهتر است
و خدایی از چهره اش می بارد!»، ب. الف. بزرگمهر سوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۳
فاطمه بانو (همسر مهدی
کروبی): یک لحظه فرصت به آنها داده نشد از خود دفاع کنند. آقایان به
دنبال فرسایشی شدن شرایط آنها هستند که همین شده است. چه پاسخی در آینده به ملت عزیز خواهند داد؟(«ایسنا» دوم آذر ماه ۱۳۹۶)
پاسخ «آقا بیشعور نظام» به «فاطمه بانو»: ما خودمان هم فرسوده ایم. کاری بود ناخواسته که از دستمان در
رفت. ملت عزیز را بار دیگر کجا خواهیم دید تا پاسخگو باشیم؟!*
* بماند که
آن کار از جای دیگرش در رفت و به ملت عزیز نه در گذشته پاسخگو بود و نه هم اکنون
پاسخگوست که در آینده پاسخگو باشد. اگر آن همشهری جاودانه
عُبید زاکانی در بستر مرگ، ناخواسته تیزی در کرد، این مردک دَبَنگ سال
ها به چنین کاری سرگرم است.
افزوده:
قزوینی را در حالت نزع، تیزی از كون بجست.
گفتند: از حاضران
شرم نداری؟
گفت: من ایشان را بار دیگر كجا خواهم دید تا شرم دارم؟
از ما بیاموزید! وگرنه، باید هوای پای تان را داشته باشید
...
می بینید؟ من اینجا هر روز
کشیک می دهم که دمکراسی از کشورمان فرار نکند و جای دیگر برود. حتا بخت این را نمی
یابم که به نیازمندی های امینه باجی سلطان پاسخ بدهم؛ خدا را شکر، «بن علی
اُلدورم»، «موشِ مرده» («گورتولموش») و دیگران هم گاهی کمک می کنند تا دموکراسی و
حقوق آدمی را پاس داریم. شما نادان ها از دمکراسی هیچ سر در نمی آورید. از ما
بیاموزید! وگرنه، باید هوای پای تان را داشته باشید ...*
* «رجب طیب اردوغان ، رییس جمهوری ترکیه، از اروپاییها خواست که دموکراسی و
حقوق آدمی را پاس دارند ... اردوغان گفت چنانچه اروپاییها رفتارشان را دگر نکنند،
توان آنکه در سراسر جهان با امنیت پای شان را در خیابان بگذارند، نخواهند داشت.»
برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها:
«رادیو فردا»، دوم فروردین ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از سوی
اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
«کفترِ پر قیچی نظام» بی
جامه ی تازیان بیابانگرد عربستان!
جامه و دستاری که برای فریفتن
مردم ساده لوح به دروغ، «جامه ی پیامبر اسلام و ائمه ی اطهار» جا زده شده بود؛
گویی آن ها جامه ای جز جامه ی دیگر بادیه نشین های عربستان بر تن می کرده اند.
قرار بود نفت را روی سفره
هایتان بیاوریم؛ کمی ناجور از آب در آمد! نفت و گاز و آب با هم آمیخت و از اینجا
سر در آورد. خوب! چکار می شود کرد؟! اشتباهی است که پیش آمده و البته، چندان هم
جای گیر دادن نیست. اینجا در ولایت امام زمان، همه چیز قاتی پاتی شده و هیچ چیز و
هیچ کسی سر جای خودش نیست؛ دلیلش هم غیبت آن بزرگوار است که تا خداوند عزّ و جلّ
اذنش ندهد، ظهور نخواهد کرد. تا آن هنگام، نایبانش هدایت شیعیان را بر دوش گرفته، بر
جای وی تکیه زده اند؛ از «غیبت صغری» تاکنون که هنوز «غیبت کبری» است، چنین بوده و
هنوز روشن نیست که حضرت کِی ظهور خواهند نمود. کسی چه می داند! شاید پس از دوره ی
«غیبت کبری»، دوباره حضرت پیام دیگری بفرستند و این بار «غیبت اکبر» را آغاز
نمایند. از نایبان آن حضرت هم که نباید بیش از این انتظار داشت! الحمدلله، ماشاء
الله همه ی کوشش خود را انشاء الله به خرج می دهند؛ ولی، پیشامد است دیگر! گاهی
همه چیز با هم قاتی می شود ...
حالا شما سفره هایتان را بیاورید اینجا
و از سوخت رایگان هم بهره مند شوید؛ مانند این آقا پسر که زودتر از همه زرنگی کرده،
نیمرویش را روی اجاق طبیعی، این نعمت های خدادادی، آماده می کند. البته، پیشاپیش
هشدار می دهیم که اگر این اجاق طبیعی کمی بیش تر شعله ور شد و سفره و خانمان تان
را به باد داد، گله مند نباشید و گناه آن را به گردن ما نیندازید که سرمان خیلی شلوغ
است و باید هرجور شده تا کار بیش تر بیخ پیدا نکرده با «شیطان بزرگ» به تعامل
برسیم.
یادداشت زیر از آنِ یکی دو
سال پیش است که آن را تا اندازه ای ویراسته و در جاهایی بازنویسی نموده ام؛ انگیزه
ی نگاشتن آن به گفته های دانشجویی برمی گردد که در یکی از دیدارهای نوبتی «کیر خر
نظامِ خرموش پرور» با دست چین شدگانی از میان دانشجویان و در میان شان،
دانشجونمایانی بُرخورده برای بازارگرمی بیش تر که بختی کوتاه ـ شاید پنج تا ده
دقیقه ای برای سخنرانی چند دانشجو نیز بدیده گرفته شده بود، در سخنانی رویهمرفته
بسیار خوب به پیامدهای زیانبار سپردن بخش های بنیادین اقتصاد کشور بدست «بخش
خصوصی»۱اشاره نمود که آن هنگام تازه آغازیده بود.
واکنش «کیر خر» به سخنان وی تا جایی که بیاد می آورم، اینچنین کوتاه، نارسا و گونه
ای زورچپانی (آمیخته به تَحَکُّم) بود: «... ولی باید خصوصی سازی
شود!»۲
نمی دانم چرا دلم برای آن دانشجو
که بگمانم هنگام دستچینی از دست شان در رفته بود، سوخت و در ذهنم ماندگار شد.
ب. الف. بزرگمهر سوم مهر ماه ۱۴۰۰
***
به فیلمی
کوتاه از یک کارخانه فرآوری شیر گاو در پیوند یاد شده در پانوشت
بنگرید.۳ به گاو و گوساله ها
خوراک پاکیزه و خوشگوار می خورانند که اینجوری دُم شان را می جنبانند؛۴ نه آنکه این ها خود کالا باشند که بخواهند سرشان
را بِبُرّند و گوشت شان را بفروش برسانند؛ نه! به این ها همانگونه که در فیلم می
بینید، خوب رسیدگی می کنند تا چاق و چله شوند و بیش تر شیر بدهند. بنابراین،
کالایی که برای فروش بدست می آید، شیر است؛ نه گوشتِ گاو و گوساله!
سُم شان
را خوب با سُمباده های برقی پاک می کنند که ویروس ها بالاتر نیایند و وختِ
شیردوشی، شیر را ناپاک نکنند؛ تن شان را با فرچه هایی ویژه مشت و مال می دهند که
هم خوشایندشان است و هم انگل ها و میکروب های جا خوش کرده در پشم و پیله شان را می
تاراند. در روزهای گرم تابستانی، دستگاه های خنک کننده بکار می گیرند تا تن و بدنِ
گاوها کم تر خیس شده، شیر را
نیالاید. آبفشان هم برای شان کار گذاشته اند تا هم خنک شوند و خستگی شان درآید و
هم پاک و پاکیزه برای شیردوشی بروند. همه ی این کارها، گاو ها را شنگول و سرزنده نگه می دارد
و شیر بیش تر می دهند. حتا شنیده و خوانده ام که در برخی کشورهای اروپایی، برای
شان آهنگ های شاد یا آرامبخش نیز پخش می کنند تا چند و چون شیرشان بهتر شود. نه
آنکه چشم و ابروی گاو سیاه باشد که همه ی این کارها برای بازدهی بیش تر و فروش
بهتر فرآورده به انجام می رسند؛ افزون بر آنکه گاوها دیرتر فرسوده شده و زودبزود
جان به جان آفرین نسپارند. پایش و بازرسی های درست و درمانی هم تا پایان کار که
شیر بسته بندی می شود و برای فروش می رود، انجام می شوند. به این می گویند سرمایه
داری خوب!۵
اینک،
آنچه در فیلم دیدید را با شیوه ی نگرش و برخوردِ کارگزاران، کار چاق کن ها و جان
ننه شان: «کارآفرینانِ» رژیم دزدسالار در کارگاه ها و کارخانه ها بویژه در سامانِ
نفتخیز جنوب ایران بسنجید و کلاه خود را داور کنید؛ گرچه، نیازی به پرچانگی و
بازگویی چندانی درباره ی آنچه جلوی دیدگان همه ماست و طبقه کارگر و زحمتکشان
پیرامون آن، روزانه آن را با پوست و گوشت خود می آزمایند، نباشد. من تنها فشرده ای
شاید نارسا از آن همه نابکاری را یادآور می شوم: کارگر را
بکار می گمارند؛ بی آنکه در بیش تر باره ها از هوده ای روشن برخوردار باشد
(قراردادهای نامور به «سپید»)؛ هوده اش را دیر به دیر پرداخت می کنند یا بالا می
کشند؛ مانند خر که نه، بلانسبت خر۶ از گُرده اش چنان کار می کشند که پس از چندی
جانی برایش نمی ماند؛ زود پیر و فرسوده می شود و بزبان کژدم گزیده شان: به لقاء
الله می پیوندد. نه خورد و خوراک درست و درمانی می دهند یا اگر بدهند، پاکیزه نیست
و بیمار می شود و گاهی به همین شَوَند، جان می سپارد. در بیش تر باره ها از خوابگاه
درستی برخوردار نیست و کارگران ناچارند پس از ساعت ها کار که گاه به ۱۶ ساعت نیز
می کشد، گوش تا گوش کنار یکدیگر روی زمین بخوابند. نه شور و شادمانی در کار است و
نه آینده ای روشن: برده هایی نوین که برای بازه ای کوتاه از زمان زنده اند تا جیب
بهره کشان و زالوها را پر کنند؛ همین و بس.
آن ها با
گاو و گوساله آنگونه رفتار می کنند و بهره اش را می برند؛ این ها کارگر را حتا گاو
هم بشمار نمی آورند. به این چه می گویند؟ سرمایه داری بد؟ نه! چیزی بدتر از بد؛
شاید «سرمایه داری مرگ». خوب! آقا بیشعور حقیر! دستار سیاهت را بداوری بگیر، ببین
چه می گوید. این ها گفته های خودت از زمانی دورتر است: «... نو شدن به معنای این
است که اقتضائات بیرونی و واقعیتها گاهی یک چیزی را اقتضاء می کند، یک روز چیز دیگری
را اقتضاء می کند؛ یک نمونهی عملىِ عینی اش همین سیاست های اصل ۴۴ در باب اقتصاد
است. یک روز تقسیم منابع اقتصادی در کشور به آن شکلی بود که در صدر اصل ۴۴ قانون
اساسی آمده است. اسم آوردند؛ این نهادها، این بنیادها متعلق به بخش عمومی است؛ اینها
متعلق به بخش خصوصی است ـ احصاء کردند؛
مشخص کردند؛ ـ لیکن در ذیل همین اصل آمده است که این تا هنگامی است که به شکوفایی
اقتصاد کشور کمک کند. معنایش چیست؟ معنایش این است که اگر شرائط جوری شد که این
تنظیم و این ترتیب به شکوفایی و پیشرفت اقتصاد کمک نمی کند، می تواند تغییر پیدا
کند؛ و تغییر پیدا کرد. این، همان جابهجا کردن خطوط هندسی نظام است.»۷ آن
«خطوط هندسی» که چیزی از آن نیز سر درنمی آوری، توی مغز پوک و وامانده ات بخورد. "شکوفایی
و پیشرفت اقتصاد"ی که هم اکنون گواه آنیم و ایران را به نابودی کشانده و می
کشاند با انگولک ها و دستبرد فراقانونی تو نابخرد در «اصل ۴۴ قانون اساسی» زیر
فشار کلان سوداگران و بازرگانان، شتابی سرسام آور گرفت و کار را به اینجا کشاند؛ و
این هنوز پایان راه نیست.
بگو
ببینم! آیا هنوز به این یاوه ها باورمندی: «سعی کنیم نگاه سوسیالیستی
و مارکسیستی بر تفکر اقتصادی ما غلبه پیدا نکند. آنها نگاه شان نگاه دیگری است. در
نظام سوسیالیستی، نفس سرمایه محکوم است؛ در نظام اسلامی بههیچوجه اینجوری نیست؛
سرمایه محکوم نیست؛ سوء استفادهی از سرمایه محکوم است. نمی شود هم کسی بگوید آقا
سرمایه، طبیعتش سوء استفاده است. نخیر، اینجوری نیست. می توان با مقررات درست، با
مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت درستی هدایت کرد و راه برد. بنابراین، آنچه که ما
در سیاست های اصل ۴۴ مطرح کردیم، بههیچوجه با اقتصاد عدالت محور منافاتی ندارد؛
بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.»۸
ب. الف.
بزرگمهر سوم مهر ماه ۱۴۰۰
پی نوشت:
۱ ـ
بیش تر زبانزد نارسای «خصوصی سازی» بجای آن بکار می رود.
۲ ـبگمانم این گفته ها از
همان نشست و دنباله ی گفته های «کیر خر نظام خرموش پرور» باشد: یک مطلبِ
دیگر اینکه یکی از دوستان گفتند «جلوی خصوصیسازی گرفته بشود». البتّه
خطاهای بزرگی در زمینهی خصوصیسازی انجام گرفته که این برادرمان هم به این خطاها
اشاره کردند و بنده هم مکرّر تذکّراتی دادهام که بعضی جاها اصلاح شده، بعضی جاها
جلوی یک کاری گرفته شده. اشکالاتی در کار خصوصیسازی هست؛ منتها اصل خصوصیسازی، نیاز
مبرم اقتصاد کشور ما است؛ این جزو همان مواردی است که ساختار را ـ که اوّل وجود
نداشت ـ تکمیل می کند. ما از اصل مربوطه در قانون اساسی استفادهای کردیم؛ آن
استفاده را اعلام کردیم؛ همهی صاحبنظرها از همه جهت تأیید کردند؛ گفتند چیز خوبی
است و واقعاً هم چیز خوبی است. جلویش را نباید گرفت، منتها در عمل، مثل خیلی از
کارهای دیگر اشکالاتی وجود دارد و خطاهایی انجام گرفته، بیتوجّهیهایی شده؛ شاید
در این زمینه لغزش هایی صورت گرفته، باید جلوی لغزشها را گرفت. آنچه وظیفهی ما
است، این است که جلوی لغزشها را بگیریم.
۴ ـ حتا بهتر از دُم
جُنبانی مردک پیزُری فرومایه ای به نام احمدی نژاد که برای هر کس و ناکسی در
دستگاه های دیوانسالاری کشورهای پیرامون ایران و جهان نامه های خودنمایی و نشان
دادنِ آمادگی برای نوکریِ بهتر از دیگر مزدوران «ولایت سگ مذهب»، می نویسد.
۵ ـ از
دیدِ من، سازندِ دهه ها بی سر و سامان سرمایه داری به شَوَندِ سرشت انگلی آن، خوب
و بدش کم و بیش در همه جای جهان یکی است. در اینجا از شیوه ی نگرش سیاه سپید یا
بهتر بگویم: «گورخریِ» مردک دبنگ پیروی نموده ام.
۶ ـ با
پوزش از همه ی کارگران و زحمتکشان میهن از چنین سنجشی در اینجا ناگزیر!
تو هنوز زنده ای جو؟! من که باورم نمی شه! می پنداشتم پیش از بازنشسته شدنم می میری و
بختی برای این دیدار نمی مونه. خوب! خواست خدا بود که من این همه راه تا اینجا
بیام.
بیشترشان از خانواده های لایه های میان به
بالای جامعه بیرون آمده اند؛ از آن گروه خانواده ها که زن و شوهر، هر دو کاری کم و
بیش درخور و درآمدی بالاتر از میانگین اجتماع دارند و به همان نسبت نیز به جامعه ی
فرودست خود از بالا به پایین می نگرند؛ همه چیزشان از پیش هماهنگ شده است و حتا
برای هنگام بچه دار شدن خود نیز برنامه ریزی باریک بینانه و حسابگرانه ای دارند.
بچه های شان پا به جهانی می گذارند که بی آنکه از روش های تربیت نادرست شل کن سفت
کن کشورهای آسیایی در آن نشانه ای بیابی از همان نخست چارچوب ها را درمی یابند و
مانند شمپانزه های پاولوف نسبت به گونه های ویژه ای از پاداش ها و جزاها شرطی شده
اند. همه چیز برای آن ها نیز پیشاپیش برنامه ریزی شده و پدر و مادر با هماهنگی
یکدیگر روی آن ها سرمایه گذاری می کنند. از همین رو، همه شان همانند فرآورده های
ویژه ی کارخانه هایی ویژه حتا از راه دور شناختنی اند و برای کسی چو من، کم و بیش
همواره با لبخندی آمیخته از نیشخند و ریشخند و زهرخند: کله گنجشگی های خودخواه دوران ما که تاب هیچکس را ندارند. با
همه ی زندگی پر و پیمان و همه چیز همیشه آماده ای که داشته اند، بسیاری از آن ها
مانند همین تصویر، قد و قواره ی چوب خشک هایی بی برگ و بار و درازی را می یابند که
در آن بالا چیزی بسان آب نبات قندی های دوران کودکی هم نسلان من جای گرفته است.
نمونه های تیپیک شان را بیش از هرجای دیگر جهان در اروپای باختری می توان یافت که
تفاوت اندکی با آدمواره هایی که نمونه های نخستین («پروتوتیپ») آن ها روانه ی
بازار شده، دارند. اگر از من بپرسید، آن آدمواره ها را به چنین کله گنجشگی های
برنامه ریزی شده ای ترجیح می دهم.
تو باز هم کُس گفتی پسر؟! این بار خون ننه مرکل را هم
بجوش آوردی. می خواهی برگشتنا یکی
از آن دَمکنی ها برایت سپارش بدهم تا روی سرت بگذاری؟ آنوخت می توانی هر چه دلِ
تنگت خواست، بنالی؛ کَکِ کسی هم نمی گزد ...
از زبان لات بی همه چیز
«یانکی»: ب. الف. بزرگمهر ۳۱ شهریور ماه ۱۴۰۰
در کجای تاریخ ایستاده ای؟ در کجا: وقتی که شبانه زمین را می شکافند تا جنایتی را پنهان سازند و فتوای مرگ، و ضجه های درد بر گورهای بی نشان تنها نوایی است که به گوش می رسد.
در کجای زمان: نکبت این سکون را تنفس می کنی؟ و در انتظار کدام سپیده تاریکی را بر دوش می کشی؟
دیگر زمان نمانده غرور خفته ات را بخوان تا در صحنه ی نبرد: حقارت مرگ را نظاره کنی و در تلالو آتش سلاح خورشید را بیابی. دیگر زمان نمانده.
خداوندمان را که می شناسید؛
آدم دمدمی مزاج و خودبرتربینی است که جز پیشبرد کار خود به چیزی دیگر نمی اندیشد؛
کار دشواری هم بروی دوش مان نهاده که بیش از رایزنی و پند و اندرز است؛ ولی ما که
نمی توانیم نقش آنچه در شریعت شما به آن «مُحلّل» می گویند را بازی کنیم تا راه
پیوند دوباره گشوده شود. جان بجان مان کنند از این آمادگی برخوردار نیستیم و
نخواهیم بود با هیچکدام از این ها به «نرمش قهرمانانه» تن بدهیم. به ما چه؟ بگذار
شریعت شان را یکبار هم شده، زیر پا بگذارند و رهبرِ کارآزموده شان که پیش تر هم به
چنین کاری تن داده، خودش برود با این دمدمی مزاج هر کار دل شان خواست با هم بکنند.
ما زیرِ بار این بی ناموسی نمی رویم ...
از زبان نوکر بیچاره ی
«یانکی» ها: ب. الف. بزرگمهر ۲۲ خرداد ماه ۱۳۹۸
اِوا! اینا چرا هر چیزیُ به دُنبِ سیاست می بندن؟!۱این یک موضوع خانوادگیه؛ هر چی بیش تر بخوان با
سیاست و اینا قاتیش کنن و فشار بیارن۲، بیش تر به ناموسِ من برمی خوره
... بهشون پیغام داده بودم که رقم مهریه رُ زیاد کنن؛۳بگوش نگرفتن. به خیال شون، ضعیف۴گیر آوُردن و کنج دیفار گذاشتن؛ نمی دونن که ما
بیدی نیستیم ازین بادا بلرزیم ... قربونِ لب و لوچه ی این «مُحَلِّل»۵برم که بموقع پا پیش گذاشت و حرف دلمُ تو اون «بنگاهِ
دلالّ محبت»۶زد!آدم باوفا و جوانمرد به همین می گن. اگه زیادی
فشار بیارن تو کابین همین زاغولِ سبیلو می مونم و دیگه برنمی گردم. چند بار دیگه
باید گول بخورم؟! به کسی هم مربوط نیس به کی بِدم یا نَدَم؛ مال خودمه به هر کی
دلم خواست می دم. حرف بی حرف!
ب. الف. بزرگمهر ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۰
پی نوشت:
۱ ـ «روسیه
از همپایان («شُرَکا») خود در ꞌبنگاه جهانی انرژی اتمیꞌ می خواهد که بازاندیشی (تعامل)
با ایران [بخوان: گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!] از آن میان، در زمینه ی بخش های شناسایی شده ی هسته ای را سیاسی نکنند.»*از سخنرانی «میخاییل اولیانوف»، نماینده ی پایای (دائم)
روسیه در سازمان های جهانی، در نشست شورای دست اندرکاران (حُکّام) بنگاه جهانی (آژانس
بین المللی) انرژی هسته ای، وین
برگرفته از «اسپوتنیک» ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۰ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده
های درون [ ] نیز از آنِ من است. ب. الف.
بزرگمهر)
* از
دیدِ من، سخنی از این کودنوارتر نیست که چالشی سر تا پا سیاسی از آغاز تاکنون را ناسیاسی
وانماییم؛ گرچه، خریّت نهفته در آن که با خریّتِ بسیار بزرگِ «میخاییل گورباچف»
(«گوربی» باخترزمین!) در زیر پا نهادن دستاوردهای ساختمان سوسیالیسم در «اتحاد
جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و دودستی پیشکش کردن آن به امپریالیست ها از سویه
هایی پهلو می زند، نشانه هایی از بخت جویی سیاسی (فرصت طلبی ـ «اُپورتونیسم») و تا
اندازه ای از آبِ گل آلود ماهی گرفتن را نیز دربردارد.
۲ ـ
«غربی ها و آمریکایی ها به دنبال مذاکره از طریق فشار هستند ... این چه مذاکره
ای است؟ من تاکنون گفته ام مذاکره را در دستور کار داریم؛ اما نه تحت فشار.» برگرفته
از «ایرنا» ۱۴ شهریور ماه ۱۴۰۰
۳ ـ«بگو این رقم برای مهریه و اینا کمه؛ باید زیادش کنه ...» ب. الف. بزرگمهر چهارم اردی بهشت ماه ۱۴۰۰
می فرمایید دیگر کجا را بگردیم؟! تنها مانده سوراخ کونِ
رهبرشان که ذره های اتمی پنهان کرده باشند. مگر آهنگ جانم را کرده باشید که دستور
بدهید آنجا را هم جستجو کنم!
از زبان شغال نیرنگباز و
دوروی «جامعه جهانی» رو به خداوندان خود: ب. الف. بزرگمهر ۲۹ شهریور ماه ۱۴۰۰
در آغاز این همایش، «رافائل گروسی»، مِهتَرِ «بنگاه جهانی
انرژی اتمی» در بیانیهای به باشندگان گفت
که گزیرش های (تصمیمات) دولت ایران بر کنش های راستیآزمایی و پایش (نظارت) این
نهاد بر سویه های (ابعاد) گوناگونِ برنامه هستهای ایران هَنایشِ ناخوشایند (تأثیر
منفی) نهاده و توانایی فنی بنگاه برای پاسداریِ آگاهی از روند برنامه هستهای ایران
را با بیم روبرو نموده است ...هنوز
چالش هایی چون هستیِ چندین ذره اورانیوم از خاستگاه آدمی (منشأ انسانی) در سه جای
ایران در میان است که گرهِ آن گشوده نشده است.
از گفته های «رافائل گروسی»، مِهتَرِ «بنگاه جهانی انرژی
اتمی» در شست و پنجمین همایش آن بنگاه، دوشنبه ۲۹شهریور
ماه ۱۴۰۰ـ وین، برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ
اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)
پاسخ به «آقا بیشعور نظام» از زبان آن کاشی: واعظی در كاشان بر منبر می گفت كه روز قیامت، حوض كوثر به دست امیرالمومنین علی (ع) باشد و آب آن به كسی دهد كه كونش درست باشد.
كاشی ای برخاست و گفت: ای مولانا مگر او در كوزه كند و هم خود باز خورد.
همین چند سال پیش بود
که در دیدار با هموندان «مجلس خُمرگان»،الاغ چموش سخن سرایی
را به میدان راندی و درباره ی پیشرفت های ولایت آسمانی ـ ریسمانی از آن میان، گفتی: «این رجز نیست که می گوییم؛ نظام در حال پیشرفت است
...»۱ (شهریور ماه ۱۳۹۷)
از آن هنگام تاکنون، شمار
پیشرفت ها در هر زمینه ای آنچنان شتاب گرفته که هوش از سر می پرانَد. نمونه ی زیر،
شاید با برخی از پیشرفت های بزرگ ولایت آسمانی ـ ریسمانیاز آن میان، «میانگین دستمزد ماهانه شهروندان کشورهای جهان»۲سنجش پذیر نباشد؛ ولی با همه ی شاید کوچکی
آن، بیگمان نمونه ای چشمگیر پس از ۴۳ سال آزگار است؛ نمونه ای که هنوز از چارچوب گفتاردرمانی پا فراتر ننهاده و روشن نیست در بوته ی آزمایش چه بلایی
به سرِ آن خواهد آمد: «آنجا که قانون الزام
کرده و قاضی تشخیص میدهد باید قرار بازداشت موقت صادر شود به قانون عمل کنید؛ اما
اگر نیازی به چنین قراری نبود از صدور آن خودداری کنید؛ چرا که علاوه بر عوارض برای
جامعه و خانواده و خود متهم باعث مشکلاتی برای دستگاه قضا نیز میشود. ... اگر صدور قرارهایی چون ممنوع الخروجی ضرورت داشت، در گام
اول در صورت عدم منع قانونی به فرد اعلام شود و در گام دوم نیز به محض رفع ضرورت،
محدودیت برداشته شود. اگر قاضی تشخیص میدهد که باید کسی ممنوعالخروج شود و مشکل
امنیتی هم پیش نمیآید، همان لحظه باید او را در جریان قرار دهد؛ نه اینکه فرد
وقتی همراه با خانواده یا هیأت کاری میخواهد به سفر برود و متحمل هزینه شده، در
فرودگاه متوجه شود که نمیتواند از کشور خارج شود!»۳ چکیده ی آن چنین از آب درمی
آید: مردم آزاریِ کم تر! اینک می توانی با خرسندی دستارت
را کمی بالاتر بگذاری و به آن ها که با مشت های گره کرده، فریاد می کشند: «زنده
باد کیر خر! مرگ بر آشوبگر!»۴ ، آفرین بگویی.
ب. الف. بزرگمهر ۲۸ شهریور ماه ۱۴۰۰
پی نوشت:
۱ ـ این دو گزاره ی کوتاه را از
تارنگاشت خود «کیر خر نظامِ خرموش پرور» برگرفته و پیوند (لینک) آن را فراموش
نموده بودم که بگنجانم. این بار که همانجا (khamenei.ir) دنبال
آن گشتم، واژه ی «رجز» را برداشته و بجای «نظام» نیز «کشور» بکار برده اند. اینگونه
که بدیده می آید، برادران انگولکچی "نظام" بی سر و سامان به زننده بودن
آنچه از دهان مبارک و میمون رهبرشان بیرون پریده، پی برده و خواسته اند آن را کمی بهبود
بخشند یا شاید ایز گم کنند. به هر رو، دستبرد به آنچه زمانی نوشته یا گفته شده، کار
بسیار ناشایستی است و پیامد خوبی هم ندارد.
۲ ـ «میانگین دستمزد ماهانه شهروندان ۱۶۰ کشور جهان به
دلار آمریکا»، برگرفته از «رصدخانه» ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۰
۳ ـ از گفته های چند روز پیشِ محسن اژه
ای، مِهتَرِ دستگاه نامور به «قضایی» در «ولایت خرموش پرور»، برگرفته از «اسپوتنیک» ۲۵ شهریور ماه ۱۴۰۰
۴ ـ «زنده باد کیر خر! مرگ بر آشوبگر!»ب. الف. بزرگمهر۱۱ دی ماه ۱۳۹۸
پیشکشِ «کارفرزانیِ سرفرازی»*
در رشته های دژخیم پیشگی و پسِ
در نشینی**به کارپرداز خیمه و خرگاه ولایت خرموش پرور» در «دانشگاه ملی تاژیکستان» (بنیاد
داده ها برگرفته از «تلگرام» ۲۶ شهریور
ماه ۱۴۰۰)
به هر چند که ارزانی کرده باشی،
ننگی بجان خریدی ای تاژیک
ب. الف. بزرگمهر ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۰
ویدئوی پیوست: ننگی بجان خریدی ای تاژیک
* دکترای
افتخاری
** زن بمزدی، بنگرید به یادداشت «تلخك را پرسيدند كه
پسِ در نشینی چه باشد؟» ب. الف.
بزرگمهر ۱۴ تیر ماه ۱۴۰۰
«مشارکت احتمالی پایین در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ هیچ مشکل حقوقی ایجاد
نخواهد کرد و اعتبار و مشروعیت آن همچنان پابرجاست ... مردم و انتظارات اجتماعی و
سیاسی همیشه تمایل دارند که میزان مشارکت بالا باشد. با این همه، از منظر حقوقی
و قانونی مشارکت پایین برای اعتبار و مشروعیت انتخابات هیچ مشکل حقوقی ایجاد نمیکند
...»
یاوه گویی مردکی به نام عباسعلی کدخدایی٬ توتی «شورای
شبکورهای نگهبان تاریکی» در گفتگو با «خبرگزاری آسوشیتدپرس»، برگرفته از «زیتون» ۲۹ اردی بهشت ماه ۱۴۰۰ (برجسته نمایی
های متن، همه جا از آنِ من است. ب. الف.
بزرگمهر)
برآیند گفته ی این مردک دهن گاله چنین از آب درمی آید: چنانچه به سر تا پای آن حقوق و قانون نیز برینی، کاری که
رژیم دزدسالار و سزاوار سرنگونی اسلام پیشگان بارها و بارها به آن دست یازیده،* همچنان از پشتوانه (اعتبار) برخوردار است!
* در این باره، ده ها و سدها نمونه می توان برشمرد؛ یکی از واپسین
نمونه های آن، پرونده سازی برای بانو فرزانه زیلابی، وکیل ارژمند کارگران هفت
تپه است که خرموش های ناگزیر
به واپس نشینی در برابر آن کارگران دلاور را خشمگین و ناگزیر به زیر پا
نهادن همان حقوق و قانون های آمیخته به «حقوق شتر و کژدم و دیگر جَک و جانوران بیابانی» نموده است.
هرچند بر هر شخصی است
مسوولیت و نقش اجتماعی خود را به شیوه شایسته
ای به انجام رساند، ولی این مهم درباره ی وکیل و نقش و جایگاهش در جامعه پر اهمیت
تر و حساس تر است و به خصوص که از زمان تأسیس کانون وکلا تلاش هایی برای استقلال
آن صورت گرفت تا مرجع و مأمنی برای ستمدیدگان باشد که مهمترین دستاورد آن را در
دفاعیات تاریخی دکتر مصدق برای ملی کردن نفت می توان دید، هرچند تا تشکیل کانون
وکلا ی مستقل راه چندی باقی بود، ولی خود تلاش های دکتر مصدق در تشکیل چنین کانونی
بی تأثیر نبوده است. همین ترس و واهمه ی حاکمان از چنان نهاد مدنی نوپایی بود که
آنها را وامی داشت با دستیازی به ترفندهای مختلف بر آن نظارت و کنترل داشته
باشند.
وکالت در مقايسه با شغل های دیگر که اجر و مزدشان وابسته
به میزان ساعت کارکرد و درآمدی است که برای آن سازمان ایجاد می کنند، اجر و مزد
وکالت اما وابسته به فعالیت های بشر دوستانه و نوع دوستی است که با وجدانی پاک
به جامعه عرضه می دارد.
سعی دارم کمتر درباره ی خودم بگویم؛ چون همه ی آنچه انجام
داده ام در راستای تکالیفی بوده است که نسبت به همنوع خود داریم و من هم آموختم که این تکلیفی است که بر دوش همه ما است.
به زعم خودم، وکالت حرفه ای است که آگاهانه انتخاب کردم و
چون با انتخاب و نه به جوّ و فرصت طلبی این راه را انتخاب کردم با اشتیاق و بدون
هیچ واهمه ای مسیرم را ادامه می دهم.
با این پیشینه ی فکری و دغدغه ی اجتماعی بود که از سال ۹۴ وکالت در پرونده های امنیتی و سپس دفاع از
فعالان صنفی کارگری و برخی فعالان رسانه ای را نیز پذیرفتم. در این مسير، کوشش هایی
نمودم که هرچند برای من منفعت مادی نداشت، ولی تا حدودی بر اعتبار و ارزش وکالتم
به عنوان یک جزء از کل افزوده شد. از آنجایی که
موضوع بسیاری از این پرونده ها ریشه در انتقاد و اعتراض به سیستم حاکم دارد
و در واقع اعتراض به رفتار حاکم و یک کنش
و واکنش سیاسی است، این پرونده ها را در ذات خود، سیاسی می دانم. اگرچه تلقی قانون گذار در قوانین کیفری کشورمان بر انکار این بوده
است. با ایمان به آزادی و دادخواهی، در این پرونده ها همواره همدل با موکل و سرشار از اطمینان گام بر داشتم؛
با همه ی مصائب این راه پر مخاطره، هیچگاه ایمانم را از دست ندادمو گاه که در پیمودن راهم دچار خوف و بین
امید و ناامیدی قرار می گرفتم، این شعر را که پیشتر در جایی خوانده بودم با خود
مرور می کردم و باز ایمان می آوردم به پایان فصل سرد و آغاز بهار:
یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خستهاند که به زور راه میروی
یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوانت چنان خستهاند که قدرت گارد گرفتن نداری
یک راند دیگر مبارزه کن وقتی خون از دماغت جاریست و چشمانت سیاهی می رود و چنان خستهای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانهات بزند و کار را تمام کند
یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش کسی که همواره یک راند دیگر مبارزه میکند هرگز شکست نمیخورد