فرزانه زیلابی ـ وکیل پایه یک دادگستری
هرچند بر هر شخصی است مسوولیت و نقش اجتماعی خود را به شیوه شایسته ای به انجام رساند، ولی این مهم درباره ی وکیل و نقش و جایگاهش در جامعه پر اهمیت تر و حساس تر است و به خصوص که از زمان تأسیس کانون وکلا تلاش هایی برای استقلال آن صورت گرفت تا مرجع و مأمنی برای ستمدیدگان باشد که مهمترین دستاورد آن را در دفاعیات تاریخی دکتر مصدق برای ملی کردن نفت می توان دید، هرچند تا تشکیل کانون وکلا ی مستقل راه چندی باقی بود، ولی خود تلاش های دکتر مصدق در تشکیل چنین کانونی بی تأثیر نبوده است. همین ترس و واهمه ی حاکمان از چنان نهاد مدنی نوپایی بود که آنها را وامی داشت با دستیازی به ترفندهای مختلف بر آن نظارت و کنترل داشته باشند.
وکالت در مقايسه با شغل های دیگر که اجر و مزدشان وابسته به میزان ساعت کارکرد و درآمدی است که برای آن سازمان ایجاد می کنند، اجر و مزد وکالت اما وابسته به فعالیت های بشر دوستانه و نوع دوستی است که با وجدانی پاک به جامعه عرضه می دارد.
سعی دارم کمتر درباره ی خودم بگویم؛ چون همه ی آنچه انجام داده ام در راستای تکالیفی بوده است که نسبت به همنوع خود داریم و من هم آموختم که این تکلیفی است که بر دوش همه ما است.
به زعم خودم، وکالت حرفه ای است که آگاهانه انتخاب کردم و چون با انتخاب و نه به جوّ و فرصت طلبی این راه را انتخاب کردم با اشتیاق و بدون هیچ واهمه ای مسیرم را ادامه می دهم.
با این پیشینه ی فکری و دغدغه ی اجتماعی بود که از سال ۹۴ وکالت در پرونده های امنیتی و سپس دفاع از فعالان صنفی کارگری و برخی فعالان رسانه ای را نیز پذیرفتم. در این مسير، کوشش هایی نمودم که هرچند برای من منفعت مادی نداشت، ولی تا حدودی بر اعتبار و ارزش وکالتم به عنوان یک جزء از کل افزوده شد. از آنجایی که موضوع بسیاری از این پرونده ها ریشه در انتقاد و اعتراض به سیستم حاکم دارد و در واقع اعتراض به رفتار حاکم و یک کنش و واکنش سیاسی است، این پرونده ها را در ذات خود، سیاسی می دانم. اگرچه تلقی قانون گذار در قوانین کیفری کشورمان بر انکار این بوده است. با ایمان به آزادی و دادخواهی، در این پرونده ها همواره همدل با موکل و سرشار از اطمینان گام بر داشتم؛ با همه ی مصائب این راه پر مخاطره، هیچگاه ایمانم را از دست ندادم و گاه که در پیمودن راهم دچار خوف و بین امید و ناامیدی قرار می گرفتم، این شعر را که پیشتر در جایی خوانده بودم با خود مرور می کردم و باز ایمان می آوردم به پایان فصل سرد و آغاز بهار:
یک راند دیگر مبارزه کن
وقتی پاهایت چنان خستهاند
که به زور راه میروی
یک راند دیگر مبارزه کن
وقتی بازوانت چنان خستهاند
که قدرت گارد گرفتن نداری
یک راند دیگر مبارزه کن
وقتی خون از دماغت جاریست
و چشمانت سیاهی می رود
و چنان خستهای که آرزو میکنی حریف
مشتی به چانهات بزند و کار را تمام کند
یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش
کسی که همواره یک راند دیگر مبارزه میکند
هرگز شکست نمیخورد
خاستگاه: کانون وکلاء
فرزانه زیلابی، وکیل پایه یک دادگستری، وکیل کارگران نیشکر هفت تپه
۱۴ اردیبهشت/۱۴۰۰
«سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر