نمی دانم بخت آن را می یابی تا در میان انبوه گزارش های خبرچینی روزانه در خیمه و خرگاهت، گاهی نیز به خبرهای اجتماعی کشور یا آنگونه که بیش تر می پسندی: «ولایت»، نگاه کنی؟ بگمانم، نه!
به هر رو، دو خبر را به عنوان نمونه یا بهتر بگویم: «مشت نمونه ی خروار» برایت برگزیده ام که هر دو به آنچه تاکنون به آن دلبستگی بسیار نشان داده و گاه مایه نگرانی و آزردگی خاطرت را فراهم کرده اند (؟)، هماوندند؛ نمونه هایی که تنها گوشه هایی از بدبختی و واماندگی توده های مردم ایران و منطقه و بلایی که به سر آن ها آمده است را نشان می دهد.
هر دو خبر، هر یک بگونه ای با جُستار فرهنگ و بنیادهای
آن، هماوند است:
نخستین خبر از آنِ شهر تاریخی دزفول یا همانا دزپیل یا
دژپیل است که بگفته ی معاون «آموزش ابتدایی اداره کل آموزش و پرورش» آن شهر، در
آغاز سال آموزشی، «بیش از ۴۰ هزار دانشآموز دختر و پسر مقطع ابتدایی در شهرستان دزفول ترک تحصیل
کردهاند.»۱ گرچه، سپس معاون «آموزش ابتدایی آموزش و پرورش
استان خوزستان» بدون کش دادن جُستار و با شتابی درخور ستایش «نظام»، خبر را نادرست
خواند و شمار بازماندگان از آموزش دبستانی در آن استان را «زیر هزار تن»۲ وانمود و آن یکی نیز شاید از ترسِ متهم شدن به هویدا
نمودن «اسرار رژیم»، «مشکلات مختلف فردی»۳ دانش آموزان دوره ی دبستانی را شَوَند بازماندن
شان از پیگیری آموزش پایه بشمار آورد (!)؛ ولی همه ی اینگونه شَوَندتراشی ها و
کاستن از شمارگان دانش آموزان بازمانده از آموزش پایه، نمی تواند ماهیت ناگوار و
تلخ آن را از دیده ها پنهان دارد؛ نه یک «دُم خروس» که شمار فراوانی «دُم خروسِ»
بیرون زده از اینجا و آنجای هر کدام از پدیده ها، ماهیت آن را هرچند کژدیسه شده به
نمایش می نهد که در همین باره، اشاره های معاون «آموزش ابتدایی آموزش و پرورش
استان خوزستان» به «تلاش آموزش و پرورش برای بازگشت بخشی از این دانشآموزان به
تحصیل»۴ ، «یاری رسانی خَیرّین،
اولیای دانشآموزان، مسئولان آموزش و پرورش و معلمان»۵ ، «ازدواج بیشتر دانشآموزان دختر بازمانده از
آموزش در سنین پایین»۶ (سخن
از بچه های دبستانی است!)، «نبود کلاس درس [و نیز جداگانه برای دختران] در دوره
راهنمایی و متوسطه»۷، «نبود امکانات»۸ و «دلایل فرهنگی»۹ به اندازه ای بسنده گویاست. از این ها که
بگذریم، دشواری های دانش آموز دوره ی دبستانی که از آن با عنوان «مشکلات مختلف فردی»
نام برده شده، براستی چه چیزهایی را دربرمی گیرد؟
می بینی آقا بیشعور؟! این بخشی از فرهنگ جامعه است که لگدمال می شود؛ بخشی بنیادین از فرهنگ هر ملت و کشور که از دبستان می آغازد و نخستین سنگپایه های ساختمان آینده را پی می ریزد.
خبر دوم، چندان نیازی به پرچانگی ندارد. تصویری است چشم آزار و برای آنکه از اندک فرهنگی آدموار برخوردار است، سوهان روح و روان، برانگیختگی و برافروختگی!
همه ی خبر، همین دو بند زیر و گواه روشنی از تبهکاری بزرگ
انجام یافته در عراق از سوی کشورهای امپریالیستی بسرکردگی «یانکی» ها و همه ی رژیم
های مزدور و نوکرسرشت منطقه ای شان از عربستان و ترکیه گرفته تا رژیم دزدان اسلام
پیشه ی «ولایت» و نیز گروهک های تبهکاری چون «داعش» است که اگر براستی بخواهند آن
را از میان بردارند، در یک نیمروز و نه بیش از آن، انجام شدنی است:
می بینی آقا بیشعور؟! این همه ی آن چیزی است که از آن با برنام «فرهنگ اسلامی» یاد می شود. امیدوارم کاسه ی داغ تر از آش نشوی و آنچه در تاریخ بویژه به کوشش نیاکان هوشمند ما ایرانیان به آن شریعت پیش پا افتاده ی نخستین افزوده شد را گواه فرهنگ دلخواه اسلامی ات نگیری! گرچه تو و دیگر آخوندهای واپسگرایی که دُم بیش ترشان به انگلیس گره خورده، در همین اندازه و گنجایش نیز نیستید و به هر رو، «فرهنگ» در قوزک پای زنان یا دوچرخه سوار شدن یا نشدن شان، فشرده نمی شود که تو نادان با حرام شمردنش، خودت را سنگ روی یخ نموده ای و همین دوچرخه سواری زنان که جز در کشورهای وامانده با شریعتی شتری، در بسیاری جاهای جهان جُستاری پیش پا افتاده است، آنچنان در کشورمان بالا خواهد گرفت که از شکری که خورده ای، پشیمان شوی!
با این همه، راستش را بگو! آیا همه ی اینگونه بازی ها برای کژدیسه نمودن اندیشه ی توده های مردم از دشواری های بنیادین گریبانگیر میهن مان که خاستگاه همه ی آن ها نیز هستی رژیم حرامزاده ی «جمهوری اسلامی» است، نیست؟ آیا همه ی این نمایش ها برای لاپوشانی دله دزدی ها و ناتوانی رژیم درمانده و فرومایه ات که نه «جمهوری» است و نه «اسلامی»، نه شتر است و نه مرغ و نه حتا شترمرغ، نیست؟
آیا تو و همه ی دست اندرکاران خیمه و خرگاهت، سیاست های کشورهای امپریالیستی در ایران و منطقه را پیش نمی برید؟ آیا با پشت و رو کردن صفحه که گویا تحریم ها هنوز برداشته نشده که همگی آن ها در چارچوب آن قراردادهای ننگین برداشته شده و درآمدهای هنگفت نفتی در همین مدت کوتاه را در پی داشته، می خواهی بازهم سرِ مردم را شیره بمالی تا هم گند و گه بالا آمده از آن قراردادها را بپوشانی و هم گناه انجام نشدن کوچک ترین کاری برای بهبود زندگی مردم را به گردن آنچه «استکبار جهانی» می نامی، بیفکنی و خود و «ولایت» پلیدت را از زیر بار پاسخگویی، اندکی هم شده، برهانی؟!
وه که چه پررو و بیشرمی! نگاهی به تصویر آن دختر جوان ایزدی بیفکن! «اسلام ناب محمدی» در فشرده ترین نماد آن، همین است؛ مگر نه؟! زنهار که کاسه ی داغ تر از آش نشوی و به پشتیبانی از تازیانی وامانده تر از خود و «ولایت» ات برنخیزی که آن بلا را به سر نوجوانان ایرانی آوردند و یکی از کارهای همیشگی شان، دزدی زنان زیباروی ایرانی و سایر ولایت های وامانده ی مسلمان، در همان مراسم بزبان مارگزیده ات «عبادی ـ سیاسی» است.
ب. الف. بزرگمهر هفتم مهر ماه ۱۳۹۵
https://www.behzadbozorgmehr.com/2016/09/blog-post_47.html
پی نوشت:
۱ ـ برگرفته از «وقت ایران»، بازگویی از «خبرگزاری تسنیم»، چهارم مهر ماه ۱۳۹۵
۲ تا ۹ ـ همانجا
۱۰ ـ برگرفته از تارنگاشت «ایرانیان انگلیس»، چهارم مهر ماه ۱۳۹۵
زیرنویس تصویر نخست:
وضع خانواده مان الحمدلله خوب
است. به قرآن سوگند، هیچ کم و کسری نداریم. من به علت مشکلات
مختلف فردی از این پس، نمی توانم به دبستان بیایم ...
زیرنویس تصویر دوم:
می بینی آقا بیشعور؟! نگاهی به تصویر آن دختر جوان ایزدی
بیفکن! این همه ی آن چیزی است که از آن با برنام «فرهنگ اسلامی» یاد می شود:
«اسلام ناب محمدی» در فشرده ترین نماد آن!
«فرهنگ» در قوزک پای زنان یا دوچرخه سوار شدن یا نشدن شان، فشرده نمی شود که تو نادانِ نابکار با حرام شمردنش، خودت را سنگ روی یخ نموده ای. دوچرخه سواری زنان که جز در کشورهای وامانده با شریعتی شتری، در بسیاری جاهای جهان جُستاری پیش پا افتاده است، آنچنان در کشورمان بالا خواهد گرفت که از شکری که خورده ای، پشیمان شوی!
ب. الف. بزرگمهر هفتم مهر ماه ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر