«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

كو سُفله ای همره که ازین خاک بركنم؟ ـ بازپخشش

چهل سال بیش رفت كه من لاف می زنم
كز چاكرانِ درگهِ پیر جَلَب* منم

هرگز به یُمنِ عاطفتِ پیرِ می فروش
ساغر تهی نشد زِ میِ صافِ روشنم

در حقِّ من به دُردكشی، ظنِّ بد مبر
كآلوده گشت خرقه، ولی پاكدامنم

حیف است مُنگُلی چو من اكنون درین قفس
با این لِسان عَذَب كه پرگو چو گنجشکم

آب و هوای پارس، عجب سُفله پرور است
كو سُفله ای همره که ازین خاک بركنم؟

از یُمنِ دروغ و دولت دزدان پاكدست
پیوسته صدر مَصطبه ها** بود مَسكنم

سیدعلی! دروغ تا بِكِی گویی؟
در بزم خواجه***، پرده ز كارَت برافكنم

برگرفته از «اشعار برگزیده از دیوان خواجه حافظ شیرازی» به تصحیح محمدعلی فروغی، (با دستبردهایی اینجا و آنجا از سوی اینجانب و آماجی دیگر بخشیدن به سروده: ب. الف. بزرگمهر)

ب. الف. بزرگمهر ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/02/blog-post_3.html

* آماج سخن از «پیرِ جَلَب»، یکی از گمان برانگیزترین آخوندهای واپسگرای دوران کنونی به نام محمود ذاکر زاده تولّایی، نامور به «شیخ حَلَبی» است که «انجمن حُجَتیّه» را بنیاد نهاد؛ انجمنی که زان پس و شاید از همان نخست، در همکاری پنهانی با «سازمان اطلاعات و امنیت» («ساواک») رژیم شاه گوربگور شده، نقشی پلید در گمراه نمودن جوانان مذهبی بازی نمود و آن گروه از چنین جوانانی که به این یا آن شیوه، گرایش های انقلابی (بیش تر هرج و مرج جویانه!) از خود نشان می دادند را به «ساواک» می سپرد. درباره ی وی و آن انجمن، هنوز بسیاری چیزها ناشناخته مانده و نیازمند کار پژوهشی بسیاری در آینده است.

** مَصطبه به آرش سکو، تخت و جایگاه ویژه است که در اینجا به آرش «جایگاه ویژه» بدیده گرفته شده است.

*** «خواجه» در اینجا همانا بچه باز بیت رهبری است.

***

سروده ی حافظ شیرین سخن

چهل سال بیش رفت كه من لاف می زنم
كز چاكرانِ درگهِ پیر مغان منم

هرگز به یُمنِ عاطفتِ پیرِ می فروش
ساغر تهی نشد زِ میِ صافِ روشنم

در حقِّ من به دردكشی ظنِّ بد مبر
كآلوده گشت خرقه، ولی پاكدامنم

شهباز دست پادشهم یارب از چه روست
کز یاد برده اند هوای نشیمنم

حیف ست بلبلی چو من اكنون درین قفس
با این لِسان عَذَب كه خامُش چو سوسنم

آب و هوای پارس، عجب سُفله پرور است
كو همرهی كه خیمه ازین خاک بركنم

از یُمنِ عشق و دولت رندان پاكباز
پیوسته صدر مَصطبه ها بود مَسكنم

حافظ بزیر خرقه، قدح تا بِكِی كِشی
در بزم خواجه، پرده ز كارَت برافكنم

برگرفته از «اشعار برگزیده از دیوان خواجه حافظ شیرازی» به تصحیح محمدعلی فروغی (۱۳۱۸ خورشیدی)، انتشارات ققنوس، چاپ فردین

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!