«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ دی ۴, شنبه

نکند هوای گاومیش بسرتان زده که بازگردد و دوباره همه چیز را بهم بریزد؟!

با همسر نازنینم آمده بودیم به شما شادباش بگوییم. مرا از خود می رانید؟!* کجا بروم؟ من آمده ام تا هماهنگ با سپاهیان به کار بر زمین مانده از آن گاومیش سر و سامانی بخشیم و اگر خدا بخواهد، آتشِ جنگ جهانی دیگری را برافروزیم. نکند هوای گاومیش بسرتان زده که بازگردد و با ندانمکاری هایش دوباره همه چیز از آن میان، سال ها کار برنامه ریزی شده در این زمینه را بهم بریزد؟!

ب. الف. بزرگمهر   چهارم دی ماه ۱۴۰۰

* به «پرزیدنت بادبادی»، مهتر جمهوری «یانکی» ها، دیروز ۲۴ دسامبر، در جریان گفتگوی راه دور وی و همسرش با کودکان در آستانه ی «کریسمسِ کاتولیک ها» ناسزا گفته شد. یکی از پِرمارها به نام «جِرِد» در پاسخ به شادباش آن دو گفت:
«امیدوارم شما هم کریسمس بیمانندی (فوق العاده ای) داشته باشید؛ برو، براندون!»

این گفته پس از آن دوستکام (محبوب) شد که هواداران یکی از هماوردی (مسابقه) های «انجمن ملی هماوردی های اتومبیل رانی» در ماه اکتبر گذشته به مهتر دولت ناسزا گفتند. در یک گفتگوی زنده با یکی از هماوردان به نام «براندون براون»، خبرنگاری که پنداشته بود انبوه مردم آرنگ (شعار) سر داده اند: «برو براندون» از این گفته برای ناسزاگویی (توهین) به «پرزیدنت بادبادی» سود برد.

بنیاد داده ها برگرفته از گزارشی شلخته، سردرگم و در یکی دو جا نارسا از «اسپوتنیک» به تاریخ سوم دی ماه ۱۴۰۰ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب است.  ب. الف. بزرگمهر

پِرمار یا پیِرمار به آرشِ پدر و مادر و همتراز با واژه ی انگلیسی: «parent» (پیشنهاد یکی دو تن از کاربران در یکی از واژه نامه های اینترنتی) را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی «والدین» بکار برد. در گویش مردم مازندران و گیلان و تنکابن، «پِر» و «مار» به آرش پدر و مادر در گویش پارسی است:
می پِرمار = پدر و مادرم

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!