سرخ و زرد
نيمه هاى رودخانه ی دوگانه ی گدازه ی روان
از كنار هم عبور مى كنند
آن يكى، سوى جنوب
وين يكى، سوى شمال
در كنار دره، از بزرگراه.
پشت ها به كوه
بر فراز تپه ها
آسمان خراشهاى پُرتوان
بى خبر از آن تكانه ی عظيم منتظر
با هزارها هزار چشم مات هندسى
اين گدازه ی هماره ی رونده را نظاره مى كنند
زير پرتو كثيف ماه.
دسته اى پرنده ی سپيد
بر فراز شاخسار جنگل خزانى كرانه هاى رودخانه ی دوگانه، بال مى كشند
چرخ مى زنند
در بخار و دود زهرناك شامگاه.
از پس ِ هزارها هزار تورى ِ غبار
كورسوى اختران كم شمارِ دوردست؛
آسمان، سياه.
اندكى فروتر از رديف تپه ها
در دو سوى رودخانه ی دوگانه ی گدازه ی روان
تا كجا كه چشم كار مى كند
پهنه هاى پست
كومه هاى سست
كومه هاى كم توان ِ بى پناه.
شهرْكشورِ كلان،
شهرِ انتهاى بى نوايى و توانگرى،
شهرِ جويبار خنده، شهرِ رودخانه هاى آه.
نیاز یعقوبشاهی
برگرفته از «تلگرام» ۲۶ آذر ماه ۱۴۰۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر