هیچ چیز در این مملکت، سر جای خود نیست ...
کسی که یک نانوایی را نمی تواند اداره کند، رهبر است؛
آخوندی که هیچ چیز از اقتصاد سیاسی درنمی یابد و حتا از یک آمار ساده سر در نمی آورد، رییس جمهور است؛
دزدش از زندان می آید بیرون و در جایگاه "کارآفرینی" آنچنان پیشرفت می کند که پول نفت کشور را بالا می کشد و به حساب برخی آدم ها در بانک های اروپایی و امریکایی جابجا می کند؛
کسی که نامی به عنوان آدم عرفانی یافته، داستان های کودکانه به هم می بافد؛
نویسنده ی ناشناس داستان های کوتاه در کشورش، در کشوری دیگر، فیلسوف و سیاستمدار از آب درمی آید؛
آدم وامانده ی سیاسی که جا را تهی یافته، «بازاندیشی» (همان تامل) هایی
آبکی به شیوه ی «فیدل کاسترو» بیرون می دهد و به پندار خود، حساب همه ی حزب های
کمونیست درست و حسابی را با هم یکجا می رسد؛ رفیق بیشعورتر از خودش، پا را از آن
هم فراتر می گذارد و بجای دو کلمه حرف حساب، قافیه می بافد ...
آیا حق دارم که بگویم:
هیچ چیز در این مملکت، سر جای خود نیست؟
ب. الف. بزرگمهر دوم بهمن ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/01/blog-post_22.html
* خدای نکرده، اندیشه ی بد به خود راه ندهید؛
منظور از «آدم عوضی»، ناسزاگویی نیست که آدمی است با دو ندانمکاری یا گناه بزرگ:
هم در جایگاهی که با توان و گنجایش وی سازگار باشد، نیست و هم جای کس دیگری
را که باید آنجا باشد، پر نموده است؛ هم به خود ستم نموده و هم به دیگری!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر