پشتیبانی از اوکرایین در برابر روسیه ی گویا زورگو ، چنگ انداز به خاک دیگران و پایمال کننده ی دمکراسی و آزادی به شیوه ی دلخواه و پسندیده ی ششلول بندهای جامعه جهانی، بهانه و دروغی بیش نیست.
رویدادهای تنش آمیزِ از چندی پیش به این سو پیرامون مرز جنوب باختری روسیه، شایان درنگ و نگران کننده است؛ تا بدانجا نگران کننده که آغاز هر درگیری کوجکی با نیروهای سپاهی ساز و برگ یافته به جنگ ابزارهای یورشگرانه و روزبروز فزاینده ی کشورهای امپریالیستی بسرکردگی و پیشگامی «یانکی» ها در مرز اکرایین با روسیه می تواند به گسترش یکباره ی آن به جنگی بزرگ و فرارویی به جنگ جهانی مرگبار برای کره زمین بینجامد. نیروهای «ناتو» برهبری «یانکی» ها که همچنان در آن، دست بالا را داشته و همه کاره اند با زیر پا نهادن یک یکِ پیمان های همزیستی آشتی جویانه با «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در گذشته و روسیه ی برجای مانده از آن، در پیدایشِ گستره ی (محیط) جنگی و دامن زدن به آن با ساخت و پرداختِ دروغ هایی شاخدار و پوچ نماهایی («پارادوکس») چون گمانه ی یورش روسیه به اوکرایین، نقشی بنیادین بر دوش داشته و دارند. در این میان، آماج «یانکی» ها در همسویی و همراهیِ باریک با برادران «انگلوساکسون» خود برای آماده نمودن اندیشه ی توده های میلیونی مردم اروپا بویژه در بخش باختری آن و زمینه سازیِ کشاندنِ امپریالیست های فرانسوی و بویژه آلمانی و کشورهایی چون فنلاند، لیتوانی، استونی و سوئد به جنگی ناخواسته، شایان درنگ و موشکافی بیش تر است؛ پشتیبانی از اوکرایین در برابر روسیه ی گویا زورگو ، چنگ انداز به خاک دیگران و پایمال کننده ی دمکراسی و آزادی به شیوه ی دلخواه و پسندیده ی ششلول بندهای جامعه جهانی، بهانه و دروغی بیش نیست. آماج بنیادین، در میان گرفتنِ هرچه بیش ترِ روسیه و تنگ تر نمودنِ چنبره پیرامونِ آن است.۱
روندِ نگران کننده ای که همچنان بویژه بکوشش امپریالیست های «یانکی» و برادران «انگلوساکسون» خود پی گرفته می شود، تا اندازه ای یادآور یکی از میدان هایِ کارزارِ یورشِ ددمنشانه ی «آلمان نازی» در جنگ جهانی دوم به نخستین کشور زحمتکشان جهان در پاییز سال ۱۹۴۱ ترسایی است۲ که چنانچه با ندانمکاریِ مرگبارِ دیگری از سوی رهبری سیاسی و سپاهیِ ناآماده و همچنان سراسیمه و سردرگم از یورشی برق آسا همراه می شد، «مسکو» نیز بچنگ «نازی» ها می افتاد۳ و روندِ جنگ بسود یورشگران شتابی فزاینده تر و شاید برگشت ناپذیر می گرفت. آنگاه بگمان بسیار نیرومند، نبردِ سرنوشت ساز «استالینگراد» دو سال پس از آن نیز دیگر در کار نمی بود و بیرون راندن یورشگران، اگر نگویم نشدنی، با دشواری های بسیار بزرگ تر و جانفرساتر روبرو می شد.
از دید من، «نبرد مسکو» که هیتلر و دیگر سردمداران و جَک و جانوران «نازی» به پیروزیِ بی برو برگرد در آن امیدوار بودند، بازه ی زمانی بسیار برجسته و سرنوشت سازی در چرخش روز و روزگار بسود نیروهای «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» بود و به بازیافت روحیه ی جنگجویانه و امید به پیروزی بر اهریمنِ «نازیسم» و «فاشیسم» در همه ی پیشانی های جنگ کمکی شایان نمود. این پیروزی که نخست با ایستاندنِ یورش شتاب آمیز نیروهای یورشگر آغازید و سپس با تار و مار کردن و شکافتن چندین پیشانی و به واپس راندن شان پی گرفته شد، بی رهبری بی همتای «مارشال ژوکف» که درست در چنین بزنگاه سرنوشت سازی از سوی «ژوزف استالین» به فرماندهی آن پیشانی گماشته شد۴ و بی درنگ به بازسازی و بازآرایی نیروها بر بنیاد استراتژی و تاکتیک های جنگیِ سازگار دست یازید، شدنی نبود؛ وی بی هیچ گزافه گویی، نقشی برچسته در این پیروزی و پیروزی های پی در پی دیگر تا پایان جنگ داشت و چندین بار نیز دستورهای بیجایِ استالین در جایگاه «فرمانده ی بلندپایه» را دلاورانه زیر پا نهاد؛ همو بود که برای نخستین بار، فرمان «نه یک گام به پس!»۵ را برای یکی یا شاید شمار بیش تری از پیشانی های پدافندیِ پیرامونِ «مسکو» بکار برد. ناگفته نگذارم که در هیچیک از نبردهای پسین و پیشین، تا آن اندازه نیروهای تا بُنِ دندان ساز و برگ یافته به جنگ ابزارهای پیشرفته، ساز و برگِ زرهی (تانک و ...) و هواپیماهای بمب افکن از سوی «نازی» ها بکار نگرفته نشد.
با آنچه کوتاه و سر و دُم بریده آمد، هم اکنون روسیه با چالشی همانندِ «نبرد مسکو» روبروست؛ بگونه ای که هر گامی به واپس نهادن یا گرفتارِ موش و گربه بازیِ «یانکی» ها شدن، پیامدهایی مرگبار برای مردم آن کشور و جهان دربرخواهد داشت. خوشبختانه شیوه ی برخورد رهبری روسیه در روزهای گذشته به این خوش بینی دامن می زند که از ندانمکاری های گذشته بر بنیادِ سیاست های کوته بینانه ی فرجام گرایی۶، پندهایی آموخته، راه را از چاه بهتر از پیش بازشناخته و به آسودگی با ریسمان «یانکی» ها و شغال های اورپای باختری به چاهی که هر بار برای شان کنده و باز هم خواهند کند، پا نخواهند نهاد. با این همه، امیدوارم رژیم فرمانروا بر این کشور که خواسته یا ناخواسته، بار سنگینِ «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» در پشتیبانی از همزیستی آشتی جویانه میان خلق ها و ملت های جهان را بر دوش می کشد، بتواند سیاستی پیگیر و دانشورانه در برخورد با کشورهای امپریالیستی دنبال کند و آن بارِ تاریخی را بر زمین نیفکند. یکی از آخشیج های برجسته از چنین سیاستی دانشورانه، بهره وری باریک از شکافِ پدید آمده از سال ها پیش میانِ کشورهای بخش خشکی اروپای باختری با «یانکی» ها و برادران همدستِ «انگلوساکسون» خود، ژرف تر نمودن و کشاندنِ شان (بویژه آلمان) بسوی خویش است؛ گرچه، دستکم کوتاه و فشرده، باید بیفزایم که چنین سیاستی حتا چنانچه با کامیابی همراه شود تا هنگامی که رژیم مافیایی در روسیه پابرجاست، دست بالا به پدیداری گروهبندی امپریالیستی تازه با کانونمندی آلمان در همچشمی با «گروهبندی انگلوساکسون» خواهد انجامید و نه تنها آبی برای توده های مردم اروپا و جهان گرم نخواهد کرد که به افزایش تنش و برخوردهای جنگ امپریالیستی هزاران بار ویرانگرتر امپریالیستی خواهد انجامید. چشم اسفندیارِ روسیه در همین نکته و دریافت آن نهفته است.
یادآوری نکته ای را نیز که چندی پیش نوشته بودم به این
شوند بایسته می دانم که آغاز هر جنگ کوچک و بزرگ زمینی با جنگ ابزارهای کلاسیک در
دوره ی کنونی، بسته به تراز نیروهای سیاسی و سپاهی هر دو سوی نبرد از توان گسترش و
ژرفش بی درنگ به جنگِ سهمگین و زمینگیرکننده ی ناخبر (غافلگیر کننده) از سپهر
پیرامون زمین برخوردار است:
«از دید من با پیشبرد
روند کنونی، چنان یورشی [یورش ناگهانی و برق آسا از سوی «یانکی» ها] در
دو بازه ی زمانی کوتاه و بی درنگ در پی یکدیگر به انجام خواهد رسید:
نخست درگیری زمینی و هوایی همه سویه با کاربرد جنگ
ابزارهای کلاسیک و اتمی از سوی نیروهای ꞌناتوꞌ یا بخشی از نیروهای آن پیمان دوزخی،
چنانچه ꞌیانکیꞌ ها در همراه نمودن کشورهای اروپای باختری بویژه آلمان با خود
کامیاب شوند ... و سپس، یورش سهمگین و برق آسای ꞌیانکیꞌ ها با کاربرد نوین ترین
جنگ ابزارهای هسته ای و لیزری نابود کننده از سپهر پیرامون زمین.»۷
یاد همه ی دلاورمردان و زنان «ارتش سرخ اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» جانباخته و جانفشان در میدان های جنگ با آلمان نازی، پارتیزان های دلاور و همه ی کوشندگان و آمایشگران پشت پیشانی آن نبرد تاریخی که آدمیت را از چنگِ اهریمن «فاشیسم» و «نازیسم» رهاندند، زنده و گرامی باد!
ب. الف. بزرگمهر هفتم بهمن ماه ۱۴۰۰
پی نوشت:
۱ ـ پرداختن به این چالش که از سویه ها و گوشه های باز هم بیش تری برخوردار است را به یادداشتی جداگانه وامی گذارم.
۲ ـ با نادیده گرفتن جداگانگی های بنیادین میان «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» با روسیه مافیازده ی کنونی
۳ ـ اگر درست به یاد داشته باشم، نیروهای «نازی» در آن هنگام تا ۲۰ کیلومتری مسکو پیش رفته بودند و تنها گامی کوتاه مانده بود تا آن را بگیرند و به سرنوشت های شهرها و روستاهای دیگر دچار کنند.
۴ ـ در رسانه ها و فیلم های دوره ی رهبری استالین، این و بسیاری دستاوردهای دیگر را گاه بگونه ای خودنمایانه و زننده به پایِ خردمندیِ این «کمونیستِ پیچیده» (بیگمان ناهمتایی این دو واژه در کنار یکدیگر را بدیده می گیرید) نهاده اند! از دید من، گماشته شدن آن مارشال تیزهوش و کارآمد در آن بزنگاه تاریخی از سرِ ناچاری و زیرِ فشار برخی دیگر از فرماندهان جنگی میهن پرست که از شکست های پی در پی به تنگ آمده بودند به انجام رسید.
۵ ـ این فرمان، سپس در نبرد سرنوشت ساز «استالینگراد» بر زبان «استالین» آمد و به نام وی در تاریخ نوشته شد.
۶ ـ آمیخته واژه ی «فرجام گرایی» را همتراز با واژه ی از ریشه لاتینی پراگماتیسم (pragmatism) که در زبان پارسی نیز راه یافته و کاربرد دارد، ساخته ام؛ واژه ی «فرجام» در آن آمیزه را به آرش و بجای «مصلحت» که به گوش بیش تر ایرانیان آشناتر است، بکار برده ام. این «فرجام گرایی» در چارچوب سامانه ی سرمایه داری که سود هرچه بیش تر و زودتر دسترس پذیر، بنیاد اقتصادی آن را می سازد، ناگزیر آرش و مانشی کوته بینانه، سودجویانه و فرصت جویانه به خود می گیرد؛ می توان «پراگماتیسم» را «فرجام گرایی کوته بینانه» نیز نامید؛ گرچه از دید من، همان «فرجام گرایی» برگردان خوبی برای آن است؛ زیرا چنین دیدگاهی، تنها در چارچوب سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی از آرش و مانشی درخور در همان چارچوب، برخوردار بوده و با از میان رفتن این سامانه ی تبهکار، همه ی چنین مانش ها و دیدگاه های ساخته و پرداخته ی نهادهای مغزشویی سرمایه داری نیز از پهنه ی گیتی رخت برخواهند بست.
برگرفته از پی نوشت «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...» ب. الف. بزرگمهر ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
https://www.behzadbozorgmehr.com/2015/07/blog-post_738.html
۷ ـ برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «نه روسیه و نه چین نباید رودست بخورند!» ب. الف. بزرگمهر ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر