بیچاره به اندازه ای شغال و روباه و حتا آن خرس بدپوز که چشم دیدنش را نداریم برای پادرمیانی فرستاد و اشک ریخت تا دل مان نرم شد و او را پناه دادیم؛ گرچه، هم اکنون شکم مان سیر و پر است و تا خرخره خورده ایم؛ ولی نمی دانم آیا به چنین جانور بدبویی که تنها سزاوار دریدن است، می توانم خو بگیرم یا نه؟ بدی بزرگش هم این است که همیشه چانه اش در حال جنبیدن است؛ یا می خورد و می گوزد یا چیزهایی زیر لب زمزمه می کند که از آن ها سردرنمی آوریم؛ تا ببینیم چه می شود. امیدوارم آن روی مان را بالا نیاورد.
ب. الف. بزرگمهر ۱۳ دی ماه ۱۴۰۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر