این رُزا است که زبان به دادخواهی گشوده است؛ دختر کنشگرِ
کارگری بازداشت شده، ریبوار عبدالهی و فرزند کارگران، آموزگاران، بازنشستگان و همه
ی مزدبگیران ایران. این هم برگردانِ پارسی سخنان دادخواهانه ی وی:
«می خوام توضیحاتی
درباره پدرم و رفقایش بدم. مگه پدر من چه کاری کرده که زندانش کردین؟ بابام گفته
باید همه مثل هم باشن. باید بابام و رفقاشو همگی آزاد کنید. بابام می گه همه باید
مثل هم زندگی کنن. همه مثل هم از امکانات برخوردار باشیم. مگه ما چه گناهی کردیم؟
ما گفتیم باید زندگیهامون مثل هم باشه. چرا ما باید در آخرین نقطهی حاشیهای نایسر
[شهرکی حاشیهنشین و بدون امکانات در سنندج] زندگی کنیم؟
چرا من و دوستانم باید در بدترین مدرسه درس بخونیم؟! شما چه حقی دارید؟ شما بگید
چرا بابای من و رفقاشو زندان کردید؟ چه گناهی کردن؟ اونها خیلی خوب صحبت کردن،
گفتن باید همه از امکانات برخوردار باشن. بچهها همه مثل هم در مدارس باشن و مثل
هم درس بخونن و مثل هم بزرگ بشن؛ اما شما می رید بی خبر اونها رو دستگیر می کنید و
ما باید کلی دنبالشون بگیریم تا بفهمیم کجان. شما چه حقی برای این کار دارید؟
بابام مگه چیکار کرده که زندانش کردین و اون روز که زنگ زده حالش بد بود و می گفت
خیلی مریضه. شما چرا همه رو می گیرید؟ من ازتون خواهش می کنم دیگه اینطوری نکنید
با زندگی مردم، اینطوری نکنید با فرزندان، اینطوری نکنید با همسران، اینطوری نکنید
با هیچ کسی تو ایران.»
برگرفته از «تلگرام» ۱۵ بهمن ماه ۱۴۰۰ (برنام از آن من است. ب. الف. بزرگمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر