«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

حالا چرا این ها به سیسمونی نوه مان بند کرده اند؟!

حالا چرا این ها به سیسمونی نوه مان که به خودمان رفته و ماشاء الله زیاد می ریند، بند کرده اند؟! این که چیزی نیست؛ در شهرداری تهران که بودیم بهمراه یکی دو برادر، داستان «نفوس مرده» ی خدا بیامرز «نیکلای گوگول» روسی را آنجا پیاده کردیم.* بحمدلله درآمدِ هنگفتی از این راه دستمان را گرفت؛ کارگران و کارمندانی که کسی نمی دانست از کجا آمده و به کجا رفته اند و در اَسل، بود و نبودشان یکی بود. خُب! آن همه پول را که نمی شد اینجا نگه داشت؛ توی چشم می زد و گرگ های باران دیده ای که شمارشان نیز کم نیست، ته و توی آن را درمی آوردند و معلوم نبود آخر و عاقبتِ کار به کجا می کشید. بحمدلله، عزیز دردانه مان که چند سالی بود که پایش به استرالیا باز شده و راه و چاه آنجا را خوب می شناخت، دستی رساند و این پول ها را در یکی دو بانکِ آنجا چال کرد. از شیرین کاری های دیگرمان هیچ نگویم، بهتر است.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

* «خدا نیکلای گوگول را بیامرزد ...»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/05/blog-post_3.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!