«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ تیر ۸, چهارشنبه

یا این سو یا آن سو! میان این دو بمانی از هر دو سو کتک خواهی خورد

می خواستی سهمی چرب و نرم تر از خداوندمان بستانی که ستاندی. همه ی بامبول بازی ها و مخالف خوانی هایت با هموند شدن سوئد و فنلاند به بهانه ی «گولن» و آن چند پناهنده ی کُرد هم برای همین بود.* اینک، لب تُرش کردنت برای چیست؟ وجدانت درد گرفته یا می خواهی نشان دهی که بزور زیر بار رفته ای؟ یا شاید باز هم چیزهای بیش تری می خواهی؟! به هر رو، می دانی که گربه رقصانی نمی تواند برای همیشه پایدار بماند؛ یا این سو یا آن سو! میان این دو بمانی از هر دو سو کتک خواهی خورد. گفتم که بدانی.

از زبان «جنابِ کوه اَن»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم تیر ماه ۱۴۰۱

* «سائولی نینیستو»، مِهتَر جمهور فنلاند، دیروز پس از دیدار با «رجب تپّه اَندوغان»، همتای ترک خود و «ماگدالنا اندرسون»، نخست وزیر سوئد به آگاهی رساند که ترکیه از فراخوانده شدنِ  فنلاند و سوئد به «ناتو» در دور همیِ آینده ی این باهماد در اسپانیا پشتیبانی خواهد کرد.

در این دور همیِ که با پشتیبانیِ «جنابِ کوه اَن»: «ینس استولتنبرگ»، پبشکار فرمانده ی رزمی «یانکی» ها در «ناتو» برگزار شد، سه کشور «یادداشت هم اندیشی» دستینه کردند. «رجب تپّه اَندوغان»، پس از آن در بیانیه ای به آگاهی رساند که: «ترکیه [بخوان: رژیم فاشیستی فرمانروا بر آن کشور!] به آنچه می خواست، دست یافت.»

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  هفتم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

لبخند بزن پسر! زورکی هم شده، این کار را بکن ...

لبخند بزن پسر! زورکی هم شده، این کار را بکن تا پوتین ببیند که خسته نشده ای؛ حتا تا واپسین روزها که چندان دور نیست، لبخند بزن؛ یادگار خوبی خواهد بود.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم تیر ماه ۱۴۰۱



گروهِ ورشکستگان به تقصیر

ببینم همه هستند؟ کسی گم و گور نشده؟ آنور را دیدم؛ از هم ولایتی هیتلرنژادمان و منگول ژاپنی و مردک خُل و چِل و مستر پرزیدنت پابگور همگی هستند. اینورم روباه دودوزه بازِ فرانسوی و آن ژیگولوی جنده باز کانادایی که بیخودی پایش اینجا باز شده هم هستند؛ آن نَرّه خرِ شورای خودمان و آن ایتالیاییِ بی بو و خاصیّت هم هست. خودم را داشت یادم می رفت که اینجا میزبانیم.

از زبان «اولاغ شُل»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم تیر ماه ۱۴۰۱

زیرنویس پرتور:
پرتورِ یادگاری سیاست بازانِ «گروه هفت» در نشست آلمان



۱۴۰۱ تیر ۷, سه‌شنبه

از کجا برای تان بگویم؟

از کجا برای تان بگویم؟* از فروکاستی اختسادی هر دم فزاینده و روز و روزگار تیره ترِ پیش رو که هیچ راه گره گشایی برای آن نمی یابیم؟ از آن غول بی شاخ و دُمِ خودمان که هر روز شماری مزدور خود را به میدان می فرستد تا آشوب بپا کنند و برگزیده شدن مان به ریاست جمهوری را به چالش بکشند؟ از این دور همی های بیهوده و خسته کننده با شماری کودن و هرزه و از همه بدتر آن کُسخل میرزای آبزیرکاه که همه چیز را به شوخی می گیرد و درنمی یابد در لبه ی پرتگاه ایستاده ایم؟ یا شاید از دسته گل های روی آب آمده ی گُه پسرِ جنده بازمان در اوکراین که هم خرج های گزافی روی دوش مان نهاده و هم آبروی مان را در رسانه ها برده است؟! نه، بهتر است چیزی نگویم و چشم براهِ دیدنِ دوباره ی همین ها در دورِ همیِ برنامه ریزی شده در اسپانیا باشم.

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   هفتم تیر ماه ۱۴۰۱

* «جو بایدن»، مِهتَر‌جمهور «یانکی» ها در نشستِ پایانیِ (امروز) سران «گروه ۷» در آلمان سخنرانی برنامه ریزی شده ی خود را به انجام نرساند. «کاخ سپید» [بخوان: «کاخ روسیاه»] گفت، آب و هوای بد، مِهتَر‌جمهور را ناگزیر به دگر نمودن برنامه های خود کرده است. بنا بر آن بود که وی پیش از رهسپاری به «مادرید» (اسپانیا) با بالگرد به «مونیخ» (آلمان) برود؛ ولی به شَوَندِ نگرانی از هوای مِه آلود و گمانه ی تُندَر و آذرخش (رعد و برق) در نزدیکیِ آنجا از واپسین بخشِ برنامه اش چشم پوشید و بجای آن با یک موتورسیکلت به مادرید رفت تا دوباره با برخی از رهبران «گروه ۷» که بتازگی با آنها در آلمان بدرود گفته، دیدار داشته باشد.

برگردان گزیده گزارشی به یاری «گوگل»، برگرفته از «آرتی»  هفتم تیر ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ تیر ۶, دوشنبه

بجایی نخواهید رسید بدبخت ها

بجایی نخواهید رسید بدبخت ها و مانند سایر ترفندهایی که تاکنون بکار بسته اید، دود آن بچشم و چال خودتان فروخواهد رفت و ناکارترتان خواهد نمود.* دودلی و ناباوریِ آن وزیر فراراستِ آلمانی بخودی خود گویاست. خوشبختانه جهان نیز بسیار بزرگ تر از جهان خُرد و خودخواهانه ی شماست که نمی خواهید آن را ببینید و دریابید. بر چنین دورهمی ها و گفتگوهای سر تا پا تبهکارانه ای نام «سازنده» می نهید؟! با چنین "منتیک"ی (منطق)، بیگمان بمب های اتمی و میکروبی و لیزری نیز که سخت در پی ساخت و پرداخت و آماده نمودن شان برای پرتاب به روسیه و چین هستید، سازنده هستند! اینگونه نیست الاغ هایی که حتا از تاریخ کم و بیش یک سده ی گذشته ی خود که جان توده های مردم بسیاری در اروپا و پیرامون آن را ستانده نیز چیزی نیاموخته اید؟ شاید بتوانید باری دیگر به جهان پهناور و همچنان زیبای مان با همه ی زخم هایی که بر تن دارد، آسیب های بزرگ بزنید؛ ولی یادتان باشد الاغ های کوته بین که خودتان نیز بی هیچ نام و نشانی به دوزخ رهسپار خواهید شد!

ب. الف. بزرگمهر   ششم تیر ماه ۱۴۰۱

* «رابرت هابک»، وزیر اختساد آلمان، دوشنبه ی گذشته، پیش از نشست وزیران انرژی «باهماد اروپا» در لوکزامبورگ گفت:
کرانمند (محدود) نمودن درآمدهای نفتی روسیه تنها بگونه ای (در صورتی) شدنی (امکان پذیر) است که کشورهای کاپی (کافی) در این برنامه ریزی (طرح) همپا شوند (شرکت کنند).

تاغ (سقف) ‌های بهای پیشنهادی «ایالات متحد» (آمریکا) برای خرید [نفت روسیه] تنها هنگامی (در صورتی) پیشنهاد (ایده) خوبی است که کشورهای کاپی در آن دست داشته باشند (مشارکت کنند). بازگویی از (به نقل از) «ریانووستی». هابک به خبرنگاران گفت:
بیایید ببینیم آن ها چگونه پیش خواهند رفت.

چشم انداز پدیدار شدنِ (ایجاد) آستانه ای که از آن بالاتر نفت روسیه خریداری نشود، روز یکشنبه پاش (فاش) شد؛ زمانی که گزارش هایی برگرفته از (به نقل از) خاستگاه های (منابع) دولتی به بیرون درز شد (منتشر شد) که سران «گروه هفت» («جی ۷») سرگرم (در حال) انجامِ گفتگوهای «سازنده» درباره ی این جستار (موضوع) هستند. .

گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  ششم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هر اوکراینی که به اینجا پا نهد با «توتسی» ها سر و کار خواهد داشت

الف بچه ی نازنین مان در آنجا دیگر سرباز برای جنگیدن با روس ها ندارد و ناگزیر دست بدامن زنان خانه دار و بزهکاران و آدمکشان بیم برانگیز زندان های شان شده که به ارتش بپیوندند. آنوخت اینجا پر شده از اوکراینی فراری که نمی دانم از کدام سوراخ سنبه ها به این آبخست که همه ی دور و برش آب است راه می یابند و درخواست پناهندگی می کنند!* خُب! ما هم می دانیم با آن ها چکار کنیم؛ همه شان را راهی رواندا می کنیم و بدست «قابیل» های دوران ما: «توتسی» ها می سپاریم تا دریابند اینجا خانه ی عمه و خاله شان نیست. خریّت از خودمان بود که اینجای کار را نخوانده بودیم. همراه با برادران آنسوی اقیانوس مان می پنداشتیم به کشورهای دور و بر خودشان و دست بالا، اروپای باختری سرازیر می شوند و فشار بر گرده ی آن ها که به همزیستی با روس ها خو گرفته اند را افزایش خواهند داد تا ناگزیر به پیروی از سیاست ما شوند. نمی دانستیم که این تخم سگ ها وبال گردن خودمان هم خواهند شد؛ آن هم با این روز و روزگار اختسادی بیم برانگیز که با آن دست بگریبانیم. کمی با خود بیندیشید که هم اکنون آن همه جنگ ابزارهای گرانبها که بدست آن الف بچه ی نُنُز و دوستانش رسانده ایم تا روس ها را بکشند، در دست شماری کدبانوها نهاده شده تا با آن گنجشک شکار کنند و از آن بدتر، آن بزهکاران که امیدوارم با دادن آن جنگ ابزارها بدست شان، کار دست خودشان ندهند و روز و روزگارمان را بیش از این، پیچ در پیچ و گُه مرغی نکنند.

از زبان «کُسخل میرزای جامعه جهانی»:  ب. الف. بزرگمهر   ششم تیر ماه ۱۴۰۱

* «بوریس جانسون» نخست وزیر انگلیس گواهی کرد که پناهجویان اوکراینی که بگونه ای فراقانونی به آن کشور درآیند به کشور رواندا برای رسیدگی به پرونده شان روانه خواهند شد. وی در پاسخ به پرسشی در این باره در جریان دیدار روز پنجشنبه گذشته ی خود از کیگالی، پایتخت رواندا، گفت:

«تنها اگر و مگری که در آن کسانی به رواندا فرستاده ‌شوند، این است که بگونه ای فراقانونی به انگلیس بیایند ...»

برگردان گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» سوم تیر ماه ۱۴۰۱ به یاری «گوگل» (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ تیر ۵, یکشنبه

زنان و مردانی چون اسکندر لطفی مایه ی سرفرازی و امید به آینده ی ایرانند

همه ی ایران و بسیاری از ایرانیان در گوشه و کنار جهان به اسکندر لطفی و دیگر زندانیانِ در بندی چون وی می بالند .به همان اندازه که رژیم دزدسالارِ خرموش پرور مایه ی سرافکندگی ایران و ایرانی است، زنان و مردانی چون وی مایه سرفرازی و امید به آینده ی ایرانند.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان

ب. الف. بزرگمهر   پنجم تیر ماه ۱۴۰۱ 

***

گزارشی از دیدار آموزگار بازداشتی، اسکندر لطفی با خانوادەاش

بامداد روز پنجشنبە ۲۶ خرداد ماه، سرانجام خانوادە ی آموزگار بازداشتی: اسکندر لطفی پس از ۵۰ روز بازداشت فرزندشان، توانستند با وی دیداری کوتاه و داخل کابین داشته باشند. این دیدار درحالی صورت گرفت که ماموران امنیتی، این کنشگر صنفی آموزگاران و خانواده‌اش را به گفتگو به زبان فارسی، از راه گوشی و از دو سوی شیشه واداشته بودند.

اسکندر لطفی بە آگاهی خانوادەاش رسانده بود که در این مدت با همه ی بازجویی های بسیاری که داشته، همچنان برای تمدید مجدد، تفهیم اتهام نشده است. این درحالی است کە بر پایه ی قانون مجازات اسلامی ایران، متهم باید در کمتر از ٢٤ ساعتِ نخستِ بازداشت از سوی بازپرس تفهیم اتهام شود.

اسکندر لطفی از دلیل بازداشت و نیز روندِ بازداشت به شدت ابراز ناخشودی کردە بود. وی همچنین خاطر نشان نموده بود کە دیدار آنان با آن دو آموزگار فرانسوی یک دیدار دوستانه بودە است و نه هیچ چیز دیگری. وی قاطعانه هشدار داده بود کە اگر روال بازجویی به سوی اعترافات ساختگی و ناپذیرفتنی پیش برود، آماده است از جانش هم مایە بگذارد. وی همچنین خاطرنشان نموده کە وزارت اطلاعات را درباره ی این سناریوی ساختگی رسوا خواهد نمود.

خانوادە لطفی در این دیدار بار دیگر بە فرزندشان خاطر نشان کردند که هستی او برای خانوادە و‌ جامعه مایە افتخار است و خانواده، دوستان، دیگر آموزگاران کنشگر در هر جای کشور و همه ی باهمادهای هماوند با آموزش در جهان، همچنان تا زمان آزادی در کنار او و دیگر همکاران دربند ایستاده و از آنان پشتیبانی خواهند نمود.

گزیده گزارشی برگرفته از «تلگرام»   چهارم تیر ماه ۱۴۰۱ (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ تیر ۴, شنبه

هرچه بزبان خوش گفتیم بفرمایید به بهشت تشریف ببرید، زیر بار نرفتید

هرچه بزبان خوش گفتیم بفرمایید به بهشت تشریف ببرید، زیر بار نرفتید. اینک، این دوزخ و این شما؛ درست همینجا! مگر نمی فهمید که در این ولایت، جایی برای شما نیست؟! به چه زبانی به شما حالی کنیم که هستی شما هیچ سودی برای ما و ولینعمت های مان ندارد؟ اگر نِسوانِ نوجوان و جوان، آن هم تنها خوش بر و روترین شان را کنار بنهیم که برادران دینی پول و پله دارمان در اقصی نقاط جهان برای بچنگ آوردن شان جان می دهند و دیگرانی نیز برای خاطر آن ها آماده ی اسلام آوردن و بریده شدن رَجُل های شان هستند که هر دوی این گروه بر ثروت و مکنت و عظمت اسلام عزیز می افزایند، شما به چه درد ما می خورید؟ مگر نه آن است که دست بیش از ۷۰⸓ تان بدهان تان نمی رسد و ما ناچاریم با هزار بدبختی و فروش منابع الهی اسلام با یارانه و اینا شکم صاحب مرده تان را پر کنیم؟! مگر می توانیم شما را به داد و ستد بگذاریم و در بازارهای برده داری اسلامی بفروش برسانیم؟ می بینید که چنین بازارهایی هنوز به معنای اسلامی مورد پذیرش مان پدید نیامده و کوشش های مان در این زمینه، هنوز پله های نخست خود را طی می کند.

مغز خر که نخورده اید؟! نمی بینید که برای ما آب و علف و سبزه و آبادانی، تنها به آن اندازه که دور و بر استخرهای مان که بحمدلله وسیع تر و پاک تر از حوض های قدیمی هستند را پر کند، کافی است؟ بما چه مربوط که کشاورزِ «قحط ریجان» آب ندارد تا با ناله سودا کند؟ ما صنعت می خواهیم چکار که تنها عمله هایی که خود را کارگر می نامند و مُخلِّ جان مان هستند، می پرورند و روی پلّه پلّه مرحله های انقلاب اسلامی که با رنج و مرارت آن ها را ترسیم کرده ایم، می رینند؟ آیا کورید یا خود را به ندیدن زده اید که در همین یک ماه گذشته، رییس جمهور محترم مان، جناب آقای دکتر به توان دو حجت الاسلام رییسی و وزیر زیر سَبَدشان ـ اگر اشتباه نکنم، «صمد» و اینا ـ درِ ۱۱۰ کارخانه ی کوجک و بزرگ فولادسازی را بستند و ۲۵۰۰۰ عمله را بیرون انداختند؟!

وختی خدای متعال الی ماشاء الله دریاهای بزرگ زیرزمینی نفت و گاز و اینا به ما عطا کرده که از فروش شان بی هیچ دردسر، بحمدلله میلیاردها دلار و یورو دست مان را می گیرد، کشاورزی و صنعت می خواهیم چکار که تنها بلای جان مان را می پرورند؟! ما به کسانی نیازمندیم که از انقلاب مقدس اسلامی مان با گُرز و چاقو و مواد محترقه و سایر ابزار آلات قتالّه پاسداری کنند. بیش از آن چیزی نمی خواهیم. می فهمید یا به نیابت از خدای متعال دستور بدهیم تا هیزم و نفت بیش تری برای گداختن فراهم کنند؟

از زبان «کیر خر نظام خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   چهارم تیر ماه ۱۴۰۰

ویدئوی پیوست (برگرفته از «تلگرام»): هرچه بزبان خوش گفتیم بفرمایید به بهشت تشریف ببرید، زیر بار نرفتید



دگردیسی آرش و مانش واژه ها در چهار دهه ی کنونی ـ ۱

در چهار دهه ی کنونی، زبان پارسی که زنگارهای تاریخی بسیاری بر تن و جان خویش دارد، نشیب دیگری نیز پیموده است:
دگرگونی و از آن فراتر، دگردیسی آرش و مانش بسیاری از واژه ها، فراواژه (عبارت) ها و زبانزدها که تنها در چارچوب آسیب های راه یافته از عربی و انگلیسی به این زبان کهنسال نمی گنجند. در زیر به دو نمونه از این دگردیسی ها که نشیبی تندتر یافته اند اشاره نموده و زین پس نیز هرگاه بخت آن را بیابم، نمونه هایی دیگر از این دست را یادآور خواهم شد.

نخستین واژه که در دوره ی کنونی بویژه پس از سرِ کار گذاشتنِ آخوندِ پسِ در نشین: ابراهیم رییسی، کاربرد باز هم بیش تری یافته، واژه ی از ریشه عربیِ «اغتشاش» یا همانا آشوب و هرج و مرج بزبان پارسی است که هر روز بیش از پیش به آرشِ «شاشیدن در حوض ولایت» نزدیک تر می شود: اغتشاش به آرشِ شاشیدن در حوض ولایت!

دومین واژه، «انقلاب اسلامی» است که از زیر شکم آغازید؛ بر شکم کانونمند شد؛ از آنجا به اندام های دیگر گسترش یافت و در فرجامِ کار به مغز رسید و آن را آچمَز کرد. انقلابی که هم اکنون، تنها در بخش زیرین بدن، همچنان از کنشی خوب برخوردار بوده و همراه با ریسیدنِ آسمان و ریسمان، «آقازاده» و اینا از خود در می کند. بدین سان، «انقلاب اسلامی» در روندی شتابان به «اَنگَلاب اسلامی» (انگل + آب) دگردیسید و منجلابی به بزرگی ایران پدید آورد که توده های مردم میهن مان در آن دست و پا می زنند.

چنانچه بخت یار باشد (همانا انشاء الله)، پی گرفته خواهد شد ...

ب. الف. بزرگمهر  چهارم تیر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ تیر ۳, جمعه

آماج کار: نابودی صنایع بزرگ و زیرساخت های اقتصاد ملی ـ بازپخشش

رژیم خرموش ها فرمایشات بنگاه های امپریالیستی را در ایران موبمو به انجام رسانده و می رسانند؛ آماج کار:
نابودی صنایع بزرگ و زیرساخت های اقتصاد ملی و در برابر، گسترش آنچه «صنعت ایرانگردی» خوانده شده که زمینه ساز گسترش باز هم بیش ترِ روسپیگری، جاکشی و زن بمزدی است که در بخش سترگی از آن، بی هیچ گمان و گفتگو، زیر چادری اسلامی انجام پذیرفته و می پذیرد. آقایان «نشانه های جان ننه شان خدا» («آیت الله» ها!) و «نمودارهای ننه مرده ی اسلام» («حجّت الاسلام» ها) کَکِ شان می گزد؟ بیگمان نه! بحمدلله، خمس و زکات که بدهند، همه چیز، انشاء الله، پاک و پاکیزه خواهد شد! و زنان دست اندر کار در چنین "صنعت"ی، همین بس که روی و موی خود را خوب بپوشانند تا الله را خشنود نمایند:
«بدو گفتم تو صورت را نكو گیر   كه او صورت دهد كار خود از زیر»*

سرنگون باد رژیم ورشکسته و ایران برباددهِ خرموش های اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر   دهم اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/04/blog-post_114.html

* برگرفته از سروده ی «چادر» از زنده یاد ایرج میرزا با اندک دستکاری درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر 

***

تعطیلیِ یکی از بزرگ‌ترین تولیدی‌های مازندران/ کارگران را بیکار می‌کنند تا برج‌سازی و ویلاسازی کنند

نکاچوب تعطیل شده است. البته کارگران به‌طور کامل دستمزدهایشان را دریافت کرده و معوقه‌ای ندارند. اما آنچه که مورد اعتراضشان است دغدغه‌های معیشتی ناشی از تعطیلی محل کارشان است. آنها اضطراب آینده شغلی‌شان را دارند.

رسول خلیلی (نماینده ی شهرستان میان‌دورود در شورای اسلامی استان مازندران) می‌گوید:
تعطیلی نکاچوب موجب بلاتکلیفی و سرگردانی کارگران و بسیاری از جوانان و خانواده‌ها در این منطقه شده است. قرارداد اخیری هم که از سوی یک شرکت خصوصی با نکاچوب برای به‌کارگیری ۵۰  ـ ۶۰ نفر از نیروها برای صیانت از جنگل منعقد شده، تنها برای جلوگیری از بروز تنش‌ها کارکرد دارد ... بخش تولید این شرکت تعطیل است. همچنین، با توجه به بخشنامه‌ای که اخیرا صادر شده، بخش نیروهای حفاظتی جنگل‌ها تعدیل شده و تنها با حدود ۵۰-۶۰ نفر از نیروهای این شرکت (از میان حدود ۵۰۰ نیروی بخش حفاظت) قراردادی یک‌ماهه از سوی یک شرکت خصوصی بسته شده است. این مساله اخیر هم به خاطر تجمعاتی است که از سوی کارگران این شرکت طی روزهای گذشته در اعتراض به تعطیلی شرکت برگزار شده بود. این شرکت خصوصی، قرارداد را با شرکت نکاچوب برای صیانت از جنگل بسته است.

برگرفته از «تلگرام»؛ بختی برای ویرایش آن نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر 

بپا نگوزی را یادشان رفته بگنجانند

«جو بایدن» یا همانا «پرزیدنت بادبادی»، در جریان سخنرانی روز پنجشنبه ی گذشته، ندانسته (سهواً) برگه ی یادداشتِ آماده‌شده‌ای با دستورِ کارِ‌ِ «راهنمای گام به گام» برای کنش هایی پیش پا افتاده در یک نشست رسانه ای از آن میان، شیوه ی درآمدن به اتاق، جای نشستن و درازایِ زمان سخن گفتن را به نمایش نهاد (پرتورِ پیوست).

دستور کار در این باره، چنین است:
ـ شما به اتاق روزولت پا می نهید و به همپایان (شرکت‌کنندگان) درود می فرستید؛

ـ شما روی چَندَنینی (صندلی) خود می نشیند؛

ـ نمایندگان رسانه ها پا به اتاق می نهند؛

ـ شما دیدگاه خود را کوتاه بر زبان می آورید (۲ دقیقه)؛

ـ نمایندگان رسانه ها راهی می شوند؛

ـ شما از «لیز شولِر»، مِهتَرِ «آ اف ال ـ سی آی اُ» (AFL-CIO) پرسشی می کنید؛

به هُش (کوتاه شده ی به هوش!):  «لیز» بگونه ای «راست نما» (مجازی) [به نشست] می پیوندد!

ـ شما از همپا شدگان سپاسگزاری می کنید؛

ـ شما راهی می شوید.

برگردانِ گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی»  به یاری «گوگل» به تاریخ دوم تیر ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و اندک بازنویسی درخور از اینجانب؛ برنام و افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

پی افزوده:

این هم بگمانم از حکمت های متعالی ذات مقدس باریتعالی باشد که چنین گوزمشنگِ بی چهره ی پابگوری در فرجامِ زد و بندها و همچشمی های بیش تر پشت پرده ی «از ما بهترانِ» سیاست اهریمنان «یانکی» به مِهتَری جمهوریِ درنده خوترین کشور امپریالیستی برکشیده شود و نخشِ یکی از بیکاره ترین فرشتگان تختِ عَرش آسمانِ هفتم را در زمین بر دوشش نهند:
تو کارَت نباشد! برخیز و با شیپورت «جنگ جهانی سوم» را بیاغاز! دنباله ی کار از آن ما!

ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۴۰۱

۱۴۰۱ تیر ۲, پنجشنبه

ما که نباید همیشه به ساز تو پای بکوبیم ... ـ بازپخشش

باز هم که سیاست را با هنرپیشگی جابجا گرفته ای. برای که فیلم بازی می کنی؟! خودت هم خوب می دانی که این بهترین توافق برای همه ی ما بوده و همه مان از آن، بهره وری سرشار اقتصادی و بویژه مالی نموده ایم. همینکه این همه پول و سرمایه شان را به بانک های ما آورده و تلنبار کرده و هر روز بازهم می آورند، برایت بس نیست؟! مگر تو از کسی چون «ارنست مونیز» بیش تر درمی یابی که از گوشه چشمی بسیار جداگانه، در سنجش با من و تو و دیگر سیاست بازان، پیمان بسته شده را «سفت و سخت‌ترین نظام راستی‌آزمایی اتمی» خوانده بود که تاکنون پایه‌ریزی شده است؟!* کمی با خود اندیشیده ای که چنین رویه ای، ریسک به باد دادن همه چیز را در پی خواهد داشت؟! مگر نمی بینی که هستی موش های اسلامی به «برجام» پیوند خورده است؟! اگر حساب جنبش مردم ایران و پیگیری آنچه چندین ماه پیش در آن کشور رخ داد را نموده و برای آن خود را آماده می کنی، ما نیز همان نگرانی ها را برای دگرگونی بهنگام سیاست های مان با این رژیم پلیدِ بی آبرو داریم؛ ولی، آیا هم اکنون، هنگام چنان چرخشی در سیاست مان است؟! چکارشان داریم؟ بگذار تا مدتی هنوز مردم شان را بچاپند و ما نیز همچنان از  قراردادهای نان و آبداری که با هیچ کشوری و هیچ رژیمی در تاریخ خود تاکنون نداشته ایم، بهره مند شویم. چکارشان داری که خود را بزرگ تر از آنچه براستی هستند، نمایش می دهند؟ اکنون، زمان توی سرشان زدن نیست. همان شرط ها که برای بیش تر بزانو درآوردن شان در میان نهاده ای، خوب است؛ ولی برجسته تر، شیوه ی بکارگیری آن با شکیبایی هرچه بیش تر است. می دانی که حساب روسیه و تا اندازه ای چین را نیز باید داشت. درمی یابی چه می گویم؟! نمی خواهی که بازار به این سودمندی را به این زودی از دست بدهیم؟ افزون بر آنکه چنین سیاست شتابزده ای، یگانگی شکننده ی «اتحادیه اروپا» را نیز به چالش می کشد. ما که نباید همیشه به ساز تو پای بکوبیم؛ یکبار هم تو به ساز ما دست بیفشان!

ب. الف. بزرگمهر    ششم اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷   

https://www.behzadbozorgmehr.com/2018/04/blog-post_78.html

* بگفته آقای مونیز در نوشتاری که در روزنامه ی «بوستون‌گلوب» به چاپ رساند ... ایران «متعهد شده است که هرگز» دست به ساخت تسلیحات اتمی نخواهد زد. او بر این نکته نیز پافشرد که نیازی به اعتماد صددرصد به «تعهد» تهران نیست؛ همواره باید دست به راستی آزمایی زد و درونمایه ی «برجام»، امکان این امر را فراهم می‌کند. ارنست مونیز در نوشتار خود، «برجام» را «سفت و سخت‌ترین نظام راستی‌آزمایی اتمی» خوانده که تاکنون پایه‌ریزی شده است.

برگرفته از گزارشِ «هشدار کری و مونیز در مورد خروج ایالات متحده از برجام»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»  هشتم فروردین ماه ۱۳۹۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

۱۴۰۱ تیر ۱, چهارشنبه

باید هر چه زودتر کار را با رژیم پوشالی اوکراین به فرجام رساند ـ بازپخشش

به سرانجام نرساندن کارزار در همان نخستین هفته ی آغاز جنگ و از آن بدتر و ریشخندآمیزتر به گفتگو نشستن با رژیمی پوشالی و اَروسک های ابزار دست «یانکی» ها و انگلیسی ها در اوکراین، یک ندانمکاری بزرگ تاریخی بود

باید هر چه زودتر کار را با رژیم پوشالی اوکراین به فرجام رساند؛ وگرنه امپریالیست های «یانکی» در همدستی با برادران «انگلوساکسون» خود، آن باریکه سرزمینِ برجای مانده را به پایگاهی درخور برای همه گونه جنگ افروزیِ پایدار در رویارویی با روسیه و چیرگی بیش تر بر بخش های دیگر اروپا و بویژه اروپای باختری دگردیسه خواهند نمود. به سرانجام نرساندن کارزار در همان نخستین هفته ی آغاز جنگ و از آن بدتر و ریشخندآمیزتر به گفتگو نشستن با رژیمی پوشالی و اَروسک های ابزار دست «یانکی» ها و انگلیسی ها در اوکراین، یک ندانمکاری بزرگ تاریخی بود که بگمانم با چشمداشتی بیجا از واداشتن بزرگ ترین دشمنان آدمیت به گفتگو و پذیرفتن خواست های روسیه که خواه ناخواه نمی توانست بی هیچ زد و بندهایی جداگانه همراه باشد به آن دست یازیده شد و نه تنها بجایی نرسید که گرهِ پدید آمده را کورتر نمود.

در هماوندی با چنان پایگاهی، بدیده گرفتن این سخن باریک و پاکیزه (نکته) نیز بگمانم شایسته باشد که اوکراین کشوری ساخته و پرداخته بی هیچ تاریخی درخور درنگ با چنین نامی است (بنگرید به نخشه ی پیوست) و این، کار را برای امپریالیست ها آسوده تر می کند.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/05/blog-post_7.html 

***

دور جدید کمک های مرگبار به دنبال ارسال بیش از ۳.۴ میلیارد دلار تسلیحات آمریکایی به منطقه جنگی اوکراین از اواخر فوریه است.

واشنگتن باز هم قسط دیگری از تسلیحات را برای نیروهای مسلح اوکراین صادر کرده است و با ارسال ده‌ها میلیون دلار مهمات و سخت‌افزار نظامی پس از انبوهی از انتقال‌های مشابه در هفته‌های اخیر موافقت کرده است.

کاخ سفید این اقدام را در یک بیانیه مطبوعاتی جمعه اعلام کرد و از "مقدار تاریخی کمک های امنیتی" ارائه شده به کی یف از زمان حمله روسیه در ۲۴ فوریه خبر داد.

جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا، با این استدلال که محموله‌های تسلیحاتی آمریکایی برای تلاش‌های جنگی این کشور «بسیار حیاتی» بوده است، گفت:
«من بسته دیگری از کمک‌های امنیتی را اعلام می‌کنم که مهمات توپخانه‌ای، رادارها و سایر تجهیزات اضافی را در اختیار اوکراین قرار می‌دهد.»

یک مقام آمریکایی به نقل از رویترز، جزئیات بیشتری از بسته کمکی ارائه کرد و گفت که این بسته با قیمت ۱۵۰ میلیون دلاری همراه است و شامل «۲۵۰۰۰ گلوله توپ ۱۵۵ میلی‌متری، رادار ضد توپخانه، تجهیزات پارازیت، تجهیزات میدانی و قطعات یدکی» است.

کمک‌های جدید با بودجه آزاد شده تحت «مرجع کاهش بودجه ریاست‌جمهوری» تأمین می‌شود که به کاخ سفید اجازه می‌دهد تا تسلیحات را از سهام آمریکا به کشورهای خارجی بدون تأیید کنگره منتقل کند. این صندوق در حال حاضر حدود ۲۵۰ میلیون دلار باقی مانده است که بیش از نیمی از آن صرف آخرین بسته کمکی می شود.

اگرچه پرزیدنت بایدن استدلال کرد که این سلاح‌ها «مستقیماً به خط مقدم آزادی در اوکراین» می‌رود، اما مقصد نهایی آنها ممکن است هرگز مشخص نشود. مقامات آمریکایی اذعان کرده‌اند که ردیابی این سلاح‌ها به محض ورود به منطقه درگیری فعال در اوکراین، عملا غیرممکن می‌شود و یکی از منابع اطلاعاتی به سی‌ان‌ان گفت که بلافاصله پس از رسیدن به یک «سیاهچاله بزرگ» سقوط می‌کنند.

محموله‌های تسلیحات قبلی شامل تسلیحات سنگین فزاینده‌ای می‌شد که از سلاح‌های کوچک، مهمات، نظارت و پهپادهای حمله‌ای شروع می‌شد و بعداً به توپخانه‌ها و گلوله‌های بزرگ منتقل می‌شد.

بعید است که بسته ۱۵۰ میلیون دلاری روز جمعه آخرین مورد برای کی‌یف باشد، زیرا بایدن در ماه گذشته کمک ۳۳ میلیارد دلاری به این کشور را پیشنهاد کرد که شامل بیش از ۲۰ میلیارد دلار کمک نظامی می‌شد. قانون‌گذاران هنوز این اقدام را تأیید نکرده‌اند، هرچند رئیس‌جمهور از آنها خواست که برای تصویب آن «سریع» حرکت کنند، و به دلیل ذخایر سلاح «تقریباً تمام شده» است.

وی در بیانیه روز جمعه گفت: برای موفقیت اوکراین در مرحله بعدی جنگ، شرکای بین المللی آن از جمله ایالات متحده باید به نشان دادن اتحاد و عزم ما برای حفظ جریان تسلیحات و مهمات به اوکراین، بدون وقفه ادامه دهند.

بایدن همچنین قرار است روز دوشنبه قانون وام ـ اجاره سال ۲۰۲۲ را امضا کند، که ارسال تسلیحات بیشتر به اوکراین را تسهیل می کند و امکان تحویل سیستم های تسلیحاتی جدید را فراهم می کند.

برگرفته از «آرتی»   ۱۷ اردی بهشت ماه ۱۴۰۱

بختی چندان برای ویرایش این گزارش نداشتم.  ب. الف. بزرگمهر

روبهکان و شغال های ریز و درشتِ گردآمده زیر چتر «ناتو»، کار را به بن بستی می کشانند که خود نخستین قربانیان آن خواهند بود

روبهکان و شغال های ریز و درشتِ گردآمده زیر چتر «ناتو» با انگولک کردن و برانگیختن کشوری به واکنش که شیره ی جانش را مکیده و همچنان می مکند، همان سیاست تبهکارانه ی امپریالیست های «یانکی» و انگلیسی در جان بسر نمودن روسیه را پی می گیرند و با زیر پا نهادنِ همه ی قانون ها و هنجارهای هوده ی آدمی و جهانی، کار را به بن بست کشانده و دستینه های سیاه روی سپیدِ خود را به فراموشی می سپارند؛ و آنگاه که شکیبایی آن کشور از چنان تبهکاری هایی سر رفت و دست شان را در حنا نهاد، زوزه های گوش آزارِ هوده ی روباهی و شغالیِ شان (بجای «هوده ی آدمی»!) به آسمان بلند می شود و پشت کونِ شیر بی یال و دُمِ آنسوی اُقیانوس پناه می گیرند که خود از این ها درمانده تر است. گزارش دنباله دارِ زیر که گزیده ای از آن را برگرفته ام، نمونه ای از آن میان است:
«لیتوانی در تنگنا نهادن (محاصره) «کالینینگراد» را گسترش می دهد. «ویلنیوس» با بکارگیری بخشنامه (دستورالعمل) های کارگروهی از «باهماد اروپا» انجام این راهبست (محدودیت) ها را روز شنبه ی گذشته، زمانی که کاروَرِ (اُپراتور) ملی راه آهن لیتوانی جریان کالاهای راهبست (تحریم) شده میان آن سامان (منطقه) و روسیه را با گواه گرفتن آن بخشنامه، ناشایا (ممنوع) کرد، آغازید. هم «ویلنیوس» و هم «باهماد اروپا» پامی فشارند که راهبست‌هایی که چشم به آن دارند، کم و بیش ۵۰⸓ از جریان بسته های بار (محموله‌ها) میان آن سامان و روسیه را دربرمی گیرد، نشانه ی راهبست به آرشِ در تنگنا نهادن («محاصره») نیست که تنها چون انجامِ راهبست های رویارویی با روسیه بکار گرفته می شود!»۱ 

نمونه ای واژگون، ولی با سرشتی همسان با نمونه ی یادشده در بالا و شیوه ی برخورد گستاخانه و روباه سرشتانه ی آن باهماد دوزخی که شاخه، چهره و نمادی دیگر از سازمان تبهکار «ناتو» بیش نیست را در زیر یادآور می شوم:
«جوزپ بورل، دست اندر کار (مسوول) «سیاست برونمرزی باهماد اروپا» روز دوشنبه ی گذشته، پیش از دیدار با وزیرانِ برونمرزیِ آن باهماد تبهکار که بنا بود بر راهکارهای آزادنمودن آزوکِ (غلّات) اوکراینیِ گیر افتاده در بندرهای «دریای سیاه» در هنگامه ی درگیری های رزمی، کانونمند شوند به رسانه ها گفت:
راهبست های ما خوراکی ها را آماج نمی گیرد؛ کودها را آماج نمی گیرد. هر کسی که می خواهد خوراکی ها و کودهای شیمیایی روسیه را بخرد، می‌تواند این کار را انجام دهد؛ بدون هیچ راهبندی ... بنابراین می‌توانند دست بکار شوند؛ می‌توانند بخرند؛ می‌توانند جابجا کنند؛ می‌توانند بیمه کنند.»۲ 

«با این همه، راهبست های «باهماد اروپا» کشتیرانی روسیه را آماج گرفته و از واگذاری (تحویل) آزوک و کودهای شیمیایی این کشور به بازار جهانی جلو می‌ گیرد. کاری که آشوب کمبود فزاینده ی خوراکی ها را در پی داشته و بهای گندم در دو ماه گذشته را به بالاترین اندازه آن رسانده است.

به گفته «بورل»، پیامدهای آشوب در اوکراین «نه تنها برای اوکراین که برای همه ی جهان بسیار بیم برانگیز است. من باید یکبار دیگر درباره ی بیم کمیابی و نایابی (قحطی بزرگ) در جهان بویژه در آفریقا هشدار دهم؛ و این جنگ است که افزایش بها و کمبود انرژی و خوراکی ها را در پی داشته است ...»۳

دوپهلوگویی و پیچاندن جُستار به ناکجاآبادِ این شغال بیشرم و آبرو را می بینید؟ از سویی، هر جا که دست شان برسد و تیغ شان بِبُرّد از هیچگونه تبهکاری خودداری نمی کنند و از سوی دیگر با گستاخی هر چه بیش تر از نیروی کار ارزان (چین و بسیاری جاهای دیگر جهان)، کالاهای بسیار ارزان روسی از نفت و گاز و اورانیوم و «فلزات کمیاب» گرفته تا آزوک و گندم آن بهره مند شده، شکم آزمندِ سرمایه داری امپریالیستی را می انبایند و با این همه، زبان شان بروی هر دوی این کشورها دراز است و هر از گاهی دندان های ریز خود را نشان می دهند. بماند که در بسیاری دیگر از کشورهای جهان، کارشان رُک و پوست کنده و بی رودربایستی، چاپیدن و لخت کردن ملت ها و خلق هایی است که بویژه در دوره ی پنجاه ساله ی کنونی، هر روز بی رَمَک (رمق) تر از پیش شده و نایی برای چاپیده شدن بیش تر ندارند. با این همه، آنچه در چارچوب هماوندی های کشورهای امپریالیستی با روسیه، چشم آزارتر است، کمبودها و نارسایی های همچنان پابرجا در سیاست های برونمرزی این کشور است؛ کشوری که در روز و روزگاری اینچنین بویژه نیازمند سیاستی یکپارچه، دربرگیرنده (اختسادی ـ هازمانی درونی و برونمرزی) و هماهنگ است، نباید وختی که از هر سویه در تنگنایش نهاده و آزار می رسانند، همچنان با دست و دل بازی رفتار نموده، همه ی نیازمندی های آن آزمندان را به ارزانی پیشکش شان نماید. چنین دست و دل بازی، آن هم بر بنیاد سیاست خام فروشی جز خریّت بیش نیست. با آن ها باید بسان خودشان، بر بنیاد نرخ روز بازار و قانونِ جان ننه شان: زرّینِ «داد و خواست» («عرضه و تقاضا») داد و ستد کرد.۴ باید افزون بر این، سرِ خرِ اختساد را بسوی فرآوری کالاهای فن آورانه چرخاند و همزمان، در پهنه ی هازمانی، دادگری پیشه نمود؛ کاریایی که جز با سمتگیری بنیادین بسوی سوسیالیسم شدنی نیست؛ کاریایی که روسیه از همه ی زمینه های فنی ـ دانشورانه و هازمانی آن برخوردار است و برای زنده ماندن و نیز زنده نگه داشتنِ جهان چپاول شده ناگزیر است تا دیر نشده، در این راه گام بردارد؛ هر چه زودتر، هم برای کشور پیشتازی که بسیار به «حزب سرفراز بُلشویک» و رهبر فرزانه و گرانمایه اش: «و. ای. لنین» و انبوه توده های کارگر و کشاورزی که در راه والاترین آرمان های آدمی بدرازای تاریخ جان باختند، وامدار است، بهتر و سودمندتر خواهد بود و هم برای میلیاردها توده ی مردم جهان که زیر یوغِ سامانه ی بی سر و سامان، زمینگیر شده و انگل سرشت سرمایه داری امپریالیستی رنج می برند و جان می دهند. این نخشِ پیشاهنگِ تاریخی، هم اکنون و باری دیگر بر دوش مردم نیک نهاد و ارژمندِ روسیه نهاده شده است؛ مردمی پایدار در دوران های سخت که سخت نیازمند دستگاهِ رهبری توانمند، آگاه و کارآ برای برداشتن گام هایی غول آسا بسوی سوسیالیسمی پیشرفته و پویا هستند.

ب. الف. بزرگمهر   یکم تیر ماه ۱۴۰۱

پی نوشت:

۱ ـ برگردانِ گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» به یاری «گوگل» به تاریخ ۳۱ خرداد ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ برگردانِ گزیده گزارشی برگرفته از «آرتی» به یاری «گوگل» به تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۴۰۱ (با ویرایش، پارسی و فشرده نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ همانجا

۴ ـ پرداختن همه سویه به این جستار در چارچوب این یادداشت نیست؛ افزون بر آنکه پرداختی خوب و سودمند در این زمینه، بیرون از توان من است. پرداختن به آن که نیازمندِ کاوشِ داده های بس بیش تری است را به پژوهشگران جوان سپارش می کنم. من تنها نوک تک و توک کوه های یخی بیرون زده از زیرِ آب را دیده ام.

ساختارها و ساز و کارهای سیاسی و اجتماعی درخور انقلابی ملی ـ دمکراتیک ـ بازپخشش

بخش نخست ـ چگونگی برخورد کمونیستی به گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس

به بهانه ی پیشگفتار

گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس از همان نخستین برآمدهای آن در نخستین سال های پس از انقلاب بهمن ۵۷ در کشورمان، همواره چالش برانگیز بوده است؛ این چالش ها که هر بار دامنه ی گسترده ای از نیروهای چپ و پیشرفت خواه، "اصلاح طلبان" و راستگرایان کشورمان را درگیر می کند، هم از دیدگاه تئوریک ـ سیاسی و هم از سویه ی «پراتیک» آن که تنها گزینشی میان از صافی رد شدگان نظرکرده بوده است، تاکنون ستیزه های بسیاری را بویژه در میان نیروهای با گرایش چپ برانگیخته و همچنان برمی انگیزد. ستیزه هایی که نمودار عمده ی آن ها، سردرگمی، پراکنده گویی و نداشتن سنگپایه ای علمی برای بررسی جُستار بوده و هست.

سستی ها و نارسایی های آشکار نیروهایی که کاربرد «سوسیالیسم علمی» را به عنوان رهنمون و ابزار پیکار تئوریک ـ سیاسی به سود طبقه کارگر و سایر زحمتکشان در پیشینه ی خود داشته و از همین رو، خواه ناخواه می بایستی نقش نیروی جنبشی (محرکه) دیگر نیروهای پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی را بر دوش داشته باشند، بویژه در دو دهه ی کنونی بر ستیزه های بی فرجام و سردرگمی هرچه بیش تر درباره ی جُستار یادشده، بسی افزوده است. در این زمینه، بویژه ندانمکاری ها و ناکارآمدی های چشمگیر حزب توده ایران که بنا به دلیل های تاریخی می بایستی نقش «اسب جلوی کالسکه» را بر دوش داشته و راه را به جلو بگشاید، نمونه وار است. برخلاف زبانزدی که می گوید: «حتا الاغ پایش را دو بار در یک چاله نمی گذارد»، این حزب به دلیل های پیشگفته که از دگرگونی ترکیب طبقاتی نیروهایش در روندی تاریخی و انباشتگی گام بگام و هر بار بیش از پیش شمار روشنفکران در ساختار آن برمی خیزد، بارها  و بارها، پایش در همان چاله ای لغزیده که پیش تر در آن پا نهاده بود. ناگفته روشن است، هنگامی که «اسب جلوی کالسکه» پی در پی از این چاله به چاله ای دیگر می لغزد، برآشفتگی «اسب» های ردیف های پشت سری را هرچند که بر شمارشان افزوده نیز شود، در پی داشته و حرکت «کالسکه» را با دشواری های بازهم بیش تری روبرو می کند. این تصویری نمادین از بیش از دو دهه ی کنونی است که افزون بر شتاب روند واگرایانه در هسته ی مرکزی نیروهای چپ ایران، بر شمار شاخه های "کمونیستی" و پراکندگی ایدئولوژیک ـ ساختاری این نیروها هرچه بیش تر افزوده و آن ها را رویهمرفته بیجان و بی کُنش نموده است. افزون بر این ها، پیشرفت چنین روندی، بیم از میان رفتن هسته ی مرکزی نیروهای چپ را که در دوره ی بیست و چند ساله ی کنونی بسیار آب رفته و کوچک شده، نیرومندتر نموده و در هر پله از فرآیند واگرایی خود، نفوذ بازهم بیش تر سیاست ها و ایدئولوژی های امپریالیستی و نیز جاسازی کارچاق کن ها، وابستگان و فرستادگان آن ها در این همجوش نااستوار، ناهماهنگ و چندپارچه را تا بلندپایه ترین ساختارهای حزب ها و سازمان های چپ در پی داشته است.

درباره ی گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس، پیش تر نکته هایی را لابلای برخی دیگر نوشتارهایم در میان نهاده و یکبار نیز نوشتار مستقلی به بهانه ی یکی از گزینش های گذشته ی ریاست جمهوری نوشته بودم۱؛ از آنجا که تاکنون در بسیاری موردها آگاهانه از برخوردی همه سویه به این یا آن جُستار خودداری نموده و از در میان نهادن شان که با سیاست روز حزب توده ایران ناهماهنگ و زاویه دار بوده اند تا آنجا که ممکن است، پرهیز نموده ام؛ زیرا به ساختار حزب و یگانگی اراده و عمل آن، آنگونه که لنین آن را جمعبندی نموده، باور ژرف دارم. این نکته، بیگمان شیوه ی برخوردم با بسیاری از موردهایی را که با آن ها همداستان نبوده ام با دشواری روبرو می کرد؛ زیرا بنا به سرشت خود به رُک و پوست کنده در میان نهادن جُستار گرایش داشته و از پیچاندن گفتگو یا انتقاد بیزارم. 

گذشت زمان و بویژه در دوره ی نزدیک تر به اکنون، بدرازا کشیدن نزدیک به دو سال زمینه چینی برای برپایی «کنگره ششم حزب توده ایران» و در فرجامِ کار، پیگیری همان سیاست های کهنه با جامه ای وصله پینه شده به «عدالت اجتماعی» در «برنامه  نوین» این حزب نشان داد که «انتظار معجزه از امامزاده» بیجا و بیهوده است. سخن آن یار، درست بود که می گفت:
«آنچه درست می پنداری را هم اکنون باید گفت و نوشت؛ فردای روزگار شاید دیر باشد!» و من همه ی آنچه باید گفت را گاه از بیم آنکه مبادا نیروی گریز از مرکز بیش تری پیرامون این حزب پدید آید، به هنگام در میان ننهاده و بیش تر با اشاره ای از کنارشان گذشته ام. شاید این را نیز باید از شگفتی های روزگار بشمار آورد که بیش تر موردهای در میان نهاده شده، پیش و بیش از آنکه از سوی «دارندگان پروانه رسمی کمونیسم» در ایران مورد باریک بینی و باریک اندیشی قرار گیرد، از سوی «نُخاله» ها گاه با اندک پیچشی دلخواه در سمت و سو و درونمایه ی آن به سود آماج های خویش، بکار گرفته شده اند. به این ترتیب، با گذشت زمان بر شمار مانش ها و جُستارهای سفسطه آمیزی که هسته ها و رگه هایی از اندیشه ی نو را به شکلی کژ و کوله دربر دارند، افزوده شده و پراتیک اجتماعی بر بنیاد دیدگاه و راه و روش علمی را با دشواری های بازهم بزرگ تری روبرو نموده اند. بی جهت نیست که بر شمار نوشتارهایی که بیش از آنکه تحلیلی از اوضاع ایران و جهان را دربر داشته باشند، انباشته از خبرهای رسانه های باخترزمین اند و هر روز بیش از پیش بر سطحی گری و پرداختن به پدیده های اجتماعی، بی دریافت درست از ماهیت آن ها در گاهنامه های آنان افزوده می شود؛ نوشتارها و یادداشت هایی با زبانی گُنگ و پیچیده که گاه به بغبغوی کبوتران می ماند و در آن ها جز به میخ و به نعل زدن هایی که تنها راه های گریز از آنچه قلمفرسایی شده، جستجو و جای سازی می شود، چیزی دندانگیر دربر ندارند!

اینک که «کوه» چیزی بیش از یک «موشِ نزار» نزاییده۲ و نوشتارهای تازه درج شده در گاهنامه های شان بروشنی گواه و نمودار آن است، جایی برای درنگ و بازاندیشی بیش تر برجای نمی ماند.

در نوشتار زیر کوشش نموده ام که جُستار مورد گفتگو را از دیدگاه «سوسیالیسم علمی» («مارکسیستی ـ لنینیستی») بشکافم و شیوه ی برخورد مشخص کمونیستی به گزینش های ریاست جمهوری و مجلس در دوره ی کنونی ایران را روشن نمایم. با آنکه از سویی به انگیزه ی شکافت هرچه بیش تر تئوریکِ جُستار بر حجم نوشتار به ناچار افزوده شده، دانسته و آگاهانه از شکافت و بررسی برخی موردها که هریک به نوبه ی خود از اهمیت نسبی برخوردارند و از همین رو می توانند جُستارِ نوشتار یا یادداشتی جداگانه قرار گیرند، خودداری نموده ام؛ زیرا آماج این نوشتار، کار پژوهشی دانشگاهی و رساله نویسی نبوده و بیم آن می رفت که چارچوب گفتگو و ستیزه درباره ی جُستار عمده ی آن شکسته شود؛ از سوی دیگر و باز هم به همان انگیزه که در بالا اشاره شد، ناچار بوده و بهتر دیده ام از کار گرانقدر بنیانگزاران «سوسیالیسم علمی» و بویژه «و. ای. لنین» و حزب سرفراز بُلشویک۳ که به شیوه ای درخشان، بسیاری از تئوری های «سوسیالیسم علمی» را به جامه ی عمل درآورده و درستی آن ها را در پراتیک اجتماعی نشان دادند، نمونه بیاورم. بی گفتگو، یادآوری گفته های فرزانگان انقلابی، چنانچه با کوچک ترین لغزشی از اوضاع روز و شرایط مشخص مورد گفتگو همراه باشد، بیم «قالب گرایی» و برخوردی خشک به آموزشی که در بنیاد خود تنها «رهنمون کردار اجتماعی» («رهنمون عمل») است و خود نیز بارها در نوشتارها و یادداشت های دیگری اهمیت بدبده گرفتن آن را یادآور شده ام، افزایش می دهد؛ با این همه، بازگویی سخنان برگرفته از آن اندیشمندان انقلابی را به گفته های خود برتر دانسته ام. نکته ی مهم در چگونگی برگرفتن سخنان آن اندیشمندان، نخست، دربرگیرندگی عمومی (جهانشمول بودن) آن ها بر دامنه ی گسترده تری از وضعیت های سیاسی ـ اجتماعی در دوره های زمانی ـ مکانی گوناگون بوده است؛ جُستاری که سویه های بسیار گوناگونی از انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ و شیوه های کاربست «سوسیالیستم علمی» از سوی حزب بُلشویک در آن انقلاب گواه آن است و لنین نیز بر دربرگیرندگی عمومی بسیاری از آن ها و «اهمیت بین المللی بنیادهای تئوری و تاکتیک بلشویکی»۴، چنین پای فشرده است:
«... اکنون ما تجربه ی بین المللی بسیار چشمگیری در دست داریم که با نهایت روشنی گویای آن است که برخی از ویژگی های انقلاب ما دارای اهمیت محلی نیستند؛ یعنی از ویژگی ملی و تنها روسی سرچشمه نمی گیرند که دارای اهمیت بین المللی هستند. من نیز در این زمینه از اهمیت بین المللی به مانش گسترده ی عبارت سخن نمی گویم؛ زیرا نه تنها برخی که نیز همه ی ویژگی های بنیادین و بسیاری از ویژگی های فرعی انقلاب ما از دیدگاه تاثیر آن در همه ی کشورها، اهمیت بین المللی دارند.»۵ 

این نوشتار به دلیل حجم آن، در دو بخش جداگانه درج می شود. در بخش نخست، جُستار گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس در ایران در چارچوب شیوه ی نگرش کمونیستی به آن بررسی شده و برخی نمونه های تاریخی از کردار اجتماعی (پراتیک) بازگو شده است؛ بخش دوم نوشتار که هنوز به فرجام نرسیده، به ساختارهای درخور و شایسته ی انقلاب بهمن ۵۷ پرداخته و برخی نکته های انتقادی در این باره را در میان می نهد.

***
      
انقلاب بهمن ۵۷ و آماج های آن

برای آنکه جُستار شرکت نمودن یا ننمودن در گزینش های دوره ای ریاست جمهوری و مجلس در جمهوری اسلامی بهتر روشن شود، پیش از هر چیز به چرایی انقلاب بهمن و آماج های آن می پردازم؛ زیرا بسان هر طرح و برنامه ای در هر زمینه ی کاری، آماج ها و آنچه که در چشم انداز و دامنه ی بُرد آن قرار می گیرد (scope)، تعیین کننده ی چارچوب ها، ساختارها، پله های پیشرفت کار، دوره های زمانی و نیز بیم و امیدهای هماوند با هریک از پله های پیشرفتِ کار (risk) است.

بر پایه ی دیدگاه «سوسیالیسم علمی» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی با درونمایه ی ملی ـ دمکراتیک بود. این، بدان آرش است که انقلاب، سمتگیری استقلال جویانه، ضد امپریالیستی و عدالتخواهانه داشت و نیازهای دامنه ی گسترده ای از نیروهای اجتماعی، دربرگیرنده ی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان شهر و روستا و نیز دیگر لایه های گسترده ی خرده بورژوازی و  بورژوازی ملی را برای دستیابی به آزادی ها و حقوق مدنی و اجتماعی بازمی تابید؛ نیازهایی که به دلیل زاویه ی نسبتا بازِ خواست های طبقاتی نیروهای شرکت کننده در آن و ناموزونی رشد اقتصادی ـ اجتماعی منطقه های گوناگون و نیز هستی همبودهای کهنه ی اجتماعی در سرزمین پهناور ایران، کم و بیش ناهمتا (متضاد) با یکدیگر بودند.

شعار «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» از همان نخست به دلیل سستی، ناکارآمدی و پراکندگی ساختاری نیروهای چپ از سوی نیروهای واپسگرا و سست پای کناره ی جنبش اجتماعی (بورژوازی لیبرال، بازرگانان عمده و خرده بورژوازی بازار) کژدیسه شد. با آنچه اکنون بیش از پیش روشن شده، اوجگیری و گسترش بازهم بیش تر انقلاب در میان توده های ستمدیده و بیم گرایش بیش تر به چپ، امپریالیست ها را واداشت تا با گشودن راه گفتگوهای آشکار و پنهان با نمایندگان این نیروهای نااستوار کناره ی جنبش و تبلیغ گسترده و پرحجم رسانه ای به سودشان در سطح جهان، زمینه های نیرو گرفتن بیش تر آنها را فراهم نموده و از گرایش بیش تر جنبش به چپ که از زمینه های تاریخی نیرومندی نیز برخوردار بود، جلوگیری نماید. به این ترتیب، همجوشی از واپسگراترین و سست پاترین نیروهای جنبش که از سیل توده های انقلابی به هراسی مرگبار دچار شده بودند از کرانه به متن آمده و پرچمدار آن شدند؛ پرچمی که در همان نخستین گام رنگ اسلامی به خود گرفت و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» جای «استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی» را گرفت. بر بنیاد همین دگردیسی که به نوبه ی خود کژدیسگی های پس از آن را در خود می پروراند، واژه ی تازی و بی آرش سیاسی و اجتماعی «مُستضعفین»، جایگزین مانش هایی چون «طبقه کارگر» و «زحمتکشان» شد؛ واژه ی از آن بی آرش تر «مُستکبرین»، جای واژه ها و مانش های جاافتاده و پرباری چون «سرمایه داری» و «امپریالیسم» را گرفت و  شعارهایی ناهماهنگ با ماهیت انقلابی خلقی، چون «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را به میدان آورد.

ساختارهای بورژوا ـ دمکراتیک، ترمز پیشرفت انقلابی بهمن ۵۷

با پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ، کوشش نیروهای بورژوازی لیبرال و دیگر نیروهای واپسگرای اجتماعی که از ژرفش بازهم بیش تر انقلاب و گسترش آن در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی به سود طبقه کارگر و دیگر لایه های زحمتکشان و فرودستان دیوانه وار می ترسیدند، همه جانبه تر از پیش پی گرفته شد. این نیروها که پیش تر همه ی کوشش خود را با همدستیِ های پنهان و آشکارِ نیروهای امپریالیستی بکار بسته بودند تا جلوی سیل انقلاب را گرفته و آن را به نم نم باران کاهش دهند۶ و در این راه کامیاب نشده بودند، این بار با بهره برداری از نارسایی های چشمگیر رهبری انقلاب در اداره ی امور کشور، هم بخش عمده ای از دستگاه دولتی برجای مانده از دوره ی پادشاهی را به چنگ آوردند و هم کوشش بسیاری بکار بردند که آن دم و دستگاه پوسیده را که با نیازهای انقلابی بزرگ از کم ترین هماهنگی و همخوانی برخوردار نبود تا اندازه ی ممکن دست نخورده و تنها با پوششی اسلامی در چارچوب خواست های بورژوازی لیبرال، عمده بازرگانان «سهم امام دهِ» بازار و حتا  زمینداران بزرگ بکار گیرند. خواست های نیرومند توده های انقلابی و نیروی آگاهی بخش چپ و بویژه حزب توده ایران، نیروهای بورژوا ـ لیبرال تازه به قدرت رسیده در حاکمیت جمهوری اسلامی را که هنوز نیامده برای پاگشایی امپریالیست ها و در پیشاپیش همه ی آن ها ایالات متحد به اقتصاد و سیاست کشوری تازه انقلاب کرده و نیز بویژه سرکوب نیروهای چپ زمینه چینی می کردند، وادار به برخی عقب نشینی ها نمود و با «شیطان بزرگ» خواندنِ «ایالات متحد» از سوی روح الله خمینی، آن ها را که برای بدست گرفتن دربست حاکمیت و سازش با امپریالیست ها خیز برداشته بودند به پیرامون حاکمیت راند.

در زمینه ی چگونگی ساختارهای حاکمیت تازه بنیاد، عقب نشینی های یادشده از برداشت کم و بیش یکسان قانون ها و ساختارهای حکومتی سازگار و درخور بورژوازی در دوران بالندگی آن در اروپای سده های شانزدهم تا هژدهم ترسایی و در بهترین و کامل ترین نمونه ی آن، انقلاب بورژوا ـ دمکراتیک فرانسه در سال ۱۷۸۹ ترسایی فراتر نرفت و کوشش نیروهای بورژوازی ملی و لیبرال ایران در محدود نمودن ساختارهای حاکمیت نوبنیاد در چارچوب بورژوا ـ دمکراتیک به بار نشست. بر پایه ی چنین برداشت هایی، جداسازی نیروهای سه گانه و گزینش های دوره ای مجلس و ریاست جمهوری در چارچوب دمکراسی بورژوایی پیش بینی شده بود؛ با این همه، نخستین طرح های پیشنهادی در این باره با گنجاندن افزوده هایی از «شرع انور» درباره ی حاکمیت ولایت فقیه و قانون های من درآوردی اسلامی که در ناهمتایی (تناقض) گاه چشمگیری با برخی دیگر از بندهای «قانون اساسی» بودند، آش شُله قلمکاری فراهم نمود که راه را برای تعبیر و تفسیر دلخواه از بسیاری بندهای آن از سوی راستگرایان گشود. همه ی این ها، رویهمرفته نارسایی و بی سامانی نیروی چپ ایران و نمایندگان سیاسی آن را نیز به نمایش نهاد؛ زیرا با آنکه انقلاب بر دوش توده های زحمتکش و پیشاپیش همه، طبقه کارگر و نفتگران به پیروزی رسید و مهر و نشان آن ها را بر پیشانی خود داشت (انقلاب خلقی)، این طبقه ی انقلابی در خرد کردن ماشین دولتی کهنه و پدیداری ساختارهایی درخور برای توده های کار و زحمت کامیاب نشد. تنها، ساختارهای نه چندان نیرومندی از شوراها و ساختارهای کارگری پدید آمدند که آن ها نیز یا با شتاب سرکوب و برچیده شدند یا چادر اسلامی بر سرشان نهاده، کارگران را به خودی و ناخودی بخش کردند. حاکمیت به دست نیروهای بورژوازی ملی ـ لیبرال و دامنه ی گسترده ای از نیروهای خرده بورژوازی با گرایشات هرج و مرج جویانه زیر پوشش اسلام افتاد و ساختارهای کهنه ی حاکمیت پادشاهی در روندی دردناک، دگردیسه و درخور حاکمیت اسلام پناه نوسازی شد.

به باور من، این جُستار که چنین ساختارهایی ـ حتا در چارچوب طرح های پیشنهادی نخستین آن که کم و بیش از درهم آمیختن قانون های اساسی چند کشور اروپایی با یکدیگر سرهمبندی شده بود ـ نمی توانست با خواست های انقلاب بهمن ۵۷ و پیشرفت و گسترش بیش تر آن به سوی آماج های توده ای و عدالتخواهانه، هماهنگ و سازگار باشد از سوی نیروهای چپ و در پیشاپیش آن ها حزب توده ایران تا اندازه ی بسیاری نادیده گرفته شد. گفتگوی بیش تر در این باره را به بخش دوم این نوشتار واگذار می کنم.

دیدگاه ها و شیوه های برخورد «کلاسیک» های «سوسیالیسم علمی» به جُستار

برای گواهمند (مستدل) تر شدن هرچه بیش تر جُستار، بخش هایی از کتاب «دولت و انقلاب»، نوشته ی فرزانه بزرگ انقلابی: «و. ای. لنین» را که در آن به نوبه ی خود از سخنان ارزنده ی بنیانگذاران مارکسیسم بهره فراوان برده، بازمی گویم:
«یگانه ”اصلاحی“ را که مارکس در ”مانیفست کمونیستی“ لازم شمرد با توجه به آزمون انقلابی کمونارهای پاریسی بود.
واپسین پیشگفتار مربوط به تجدید چاپ متن آلمانی ”مانیفست کمونیستی“ که هر دو مؤلف آن را امضاء کرده اند در تاریخ ۲۴ ژوئن ۱۸۷۲ نوشته شده است و مؤلفین آن، کارل مارکس و فریدریش انگلس در این پشگفتار می گویند برنامه ی مانیفست کمونیستی حالا در موردهایی کهنه شده است. سپس چنین ادامه می دهند:
... کمون به ویژه این مطلب را به ثبوت رساند که ’طبقه کارگر نمی تواند صرفا به تصرف ماشین دولتی حاضر و آماده بسنده کند و آن را برای دستیابی به آماج های خود به کار اندازد ‘ ...
...
نکته بسیار شایان توجه این است که اپورتونیست ها درست همین تصحیح مهم را تحریف کرده اند و ضمنا مانش این تصحیح بیگمان بر نُه دهم و چه بسا بر نود و نُه صدم خوانندگان مانیفست کمونیستی روشن نیست ... کافی است یادآور شویم که تعبیر رایج و عامیانه ی سخن پرآوازه ی مارکس که ما آن را نقل کردیم این است که گویا مارکس در اینجا اندیشه ی رشد و تکامل تدریجی را در نقطه ی روبروی تصرف قدرت حاکمه و غیره خاطرنشان می کند؛ ولی در واقع مطلب درست عکس این است. مارکس این اندیشه را بیان می دارد که طبقه کارگر باید ماشین دولتی حاضر و آماده را خرد کند و درهم شکند؛ نه اینکه به تصرف ساده ی آن بسنده کند ...
... سخن بسیار ژرف مارکس درباره ی آنکه درهم شکستن ماشین دولتی دیوانسالاری و نظامی شرط مقدماتی هر انقلاب واقعا خلقی“ است، شایان توجه ویژه ای است. اصطلاح انقلاب خلقی در سخن مارکس شگفت به نظر می رسد و ... هیچ بعید نبود که آن را "اشتباه لفظی" مارکس اعلام دارند. آن ها مارکسیسم را با چنان شیوه ی لیبرال مآبانه ی بی مایه ای تحریف کرده اند که در آن جز قرار دادن انقلاب بورژوایی در برابر انقلاب پرولتری چیز دیگری برایشان وجود ندارد. تازه پندار آن ها درباره ی این رودررویی، بی نهایت جامد و بی روح است.

اگر به عنوان نمونه، انقلاب های سده ی بیستم را درنظر بگیریم، آنگاه هم انقلاب پرتقال و هم انقلاب ترکیه را باید بورژوایی بشماریم. ولی هیچ یک از آن ها انقلاب خلقی نیست؛ زیرا توده ی خلق یعنی اکثریت سترگ آن بگونه ای فعال مستقل و با خواست های اقتصادی و سیاسی خود در هیچ یک از این دو انقلاب شرکت آشکار نداشت. برعکس، انقلاب بورژوایی سال های ۱۹۰۵ ـ ۱۹۰۷ روسیه با آنکه در آن کامیابی هایی مانند کامیابی های "درخشانی" که گهگاه نصیب انقلاب های ترکیه و پرتقال می شد وجود نداشت، بیگمان انقلاب واقعا خلقی بود؛ چون که توده ی خلق، اکثریت آن یعنی ژرف ترین لایه های پایین اجتماعی که زیر فشار ستم و بهره کشی له شده بودند بگونه ای خودانگیخته و مستقل به پاخاستند و مهر و نشان خواست های خود و کوشش های خود را در جهت آفرینش جامعه ی نوین به شیوه ی خود به جای جامعه ی کهنه که در حال فروریزی است، در سراسر جریان انقلاب گذاشتند.»۷

انقلاب ضد امپریالیستی بهمن ۱۳۵۷ ایران نه از گونه ی انقلاب های بورژوا دمکراتیک که انقلابی از ژرفا خلقی بود. در این انقلاب، طبقه کارگر و بویژه بخش صنعتی و بهتر سازمان یافته ی آن در صنایع نفت و پتروشیمی به همراه بخش هایی از دهگانان بی زمین و کم زمین یا کوچیده به پیرامون شهرهای بزرگ (نیمه پرولترها) نقشی بنیادین داشتند؛ انقلابی که  از دیدگاه تاریخی و خواست های طبقات و لایه های اجتماعی شرکت کننده در آن، بسی فراتر از خواست ها و آماج های جنبش ها و انقلاب های بورژوا ـ دمکراتیک دو سه سده پیش اروپا بود و در آن دیگر سخن نه بر سر بهبود یا تکمیل «ماشین دولتی» که بر سر درهم شکستن آن بود. توده های انقلابی برای پیشبرد انقلاب به سود منافع طبقاتی خود، ناچار به درهم شکستن «ماشین دولتی» بودند. به این ترتیب، ساختارهای حاکمیت بر پایه ی جدایی نیروهای سه گانه و گزینش های دوره ای مجلس و ریاست جمهوری در چارچوب های دمکراسی بورژوایی به هیچ رو نمی توانست نیازها و خواست های انقلابی ملی ـ دمکراتیک را برآورده کند.

در بخشی از کتاب ارزشمند «دولت و انقلاب»، لنین، گفته ی بسیار پرمغز انگلس درباره ی «حق انتخاب همگانی» که به باور من، بیانگر بنیادی ترین شیوه ی نگرش کمونیستی به گزینش های دوره ای مجلس و دیگر نهادهای مهار و فرمانروایی بورژوازی است، چنین بازگو می شود:
«... انگلس حق انتخاب همگانی را با روشنی هرچه بیش تر، ابزار فرمانروایی بورژوازی می نامد و در حالیکه آشکارا تجربه ی درازمدت سوسیال دمکراسی آلمان را در نظر دارد، می گوید حق انتخاب همگانی عبارت است از:
”نمودار رشد و بالندگی طبقه ی کارگر. بیش از آن بدست نمی آید و با وجود دولت امروزین، هرگز چیزی بیش از این نخواهد بود.“ (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر)
دمکرات های خرده بورژوایی از گونه ی ”اس. اِر“ ها و ”منشوریک“ ها و همچنین برادران تنی آن ها یعنی ”سوسیال شووینیست“ ها و ”اپورتونیست“ های اروپای باختری از حق انتخاب همگانی چیزی بیش از این انتظار دارند و خودشان به این اندیشه ی نادرست که گویا حق انتخاب همگانی ”در دولت امروزین“ می تواند نمودار راستین اراده ی اکثریت زحمتکشان باشد و تحقق آن را پایور (تضمین) کند، باور دارند و آن را به مردم نیز تلقین می کنند»۸ در همین کتاب ارزشمند (دولت و انقلاب)، لنین با بهره گیری از کار باریک اندیشانه نابغه ی بزرگ انقلابی: مارکس در واکاوی تجربه ی «کمون پاریس» از آن میان، چنین آورده است:
«مارکس می نویسد:
کمون می بایست نه مجمع پارلمانی که ارگان کار و کوشش یعنی در عین حال هم قانونگذار و هم مجری قوانین باشد ...
... حق انتخاب همگانی بجای آنکه ابزاری باشد که به کمک آن هر سه یا شش سال یک بار روشن کنند که کدامین عضو طبقه ی فرمانروا باید در پارلمان نماینده و سرکوبگر مردم باشد، می بایست ابزاری باشد تا مردم سازمان یافته در کمون ها به کمک آن کارگر و ناظر و حسابدار برای بنگاه های خود فراهم کنند؛ همانگونه که حق انتخاب فردی همین آماج را برای هر کارفرمای دیگری تامین می کند.
این انتقاد درخشان از پارلمانتاریسم نیز که در سال ۱۸۷۱ انجام گرفته است، اکنون در نتیجه ی چیرگی سوسیال شوینیسم و اپورتونیسم از سخنان فراموش شده مارکسیسم است. وزیران و پارلمان نشین های حرفه ای، خائنین به آرمان پرولتاریا و سوسیالیست های ”کارچاق کن“ امروزین کار انتقاد از پارلمانتاریسم را تماما به آنارشیست ها واگذار کرده و بر پایه ی این منطق شگفت، هرگونه انتقاد از پارلمانتاریسم را آنارشیسم اعلام داشته اند! ...»۹

این گفته ها بروشنی نشان می دهند که حزب های کمونیست و کارگری در شرایط مشخص اجتماعی و سیاسی که شرکت در گزینش های دوره ای را به سود پیشبرد آماج های طبقه ی کارگر و سایر زحمتکشان تشخیص دهند از نهادهایی چون مجلس که چیزی بیش از ابزار فرمانروایی بورژوازی نبوده و دستاوردی روشن و بنیادین برای طبقه کارگر و سایر زحمتکشان ندارند، تنها برای افشاگری و رسوا نمودن سیاست های طبقه ی فرمانروا، سود می برند. کارکرد نمایندگان راستین طبقه کارگر در چنین نهادهایی از آن میان، برای توده های مردم زحمتکش روشن می کند که خودِ این نهادها نیز جز برای فریب و خام کردن بیش تر توده های مردم به سود آماج های طبقات و لایه های اجتماعی فرمانروا ساخته و پرداخته نشده است. در این باره نیز چون بسیاری دیگر زمینه ها، بهترین و شایسته ترین نمونه ی تاریخی را نمایندگان حزب بُلشویک در مجلس دومای روسیه تزاری به نمایش گذاشته اند:
«پارلمانتاریسم قانونی در محیطی که ”پارلمان“ سرشت بی نهایت ارتجاعی دارد، خدمت بسیار سودمندی به حزب پرولتاریای انقلابی انجام می دهد. نمایندگان بلشویک راه سیبری در پیش می گیرند ... سخن بر سر اقدام دلیرانه ی نمایندگان بلشویک در چهارمین دوره ی مجلس دولتی (دوما) است. روز ۲۶ ژوییه (به تقویم تازه ۸ اوت) سال ۱۹۱۴ نمایندگان همه ی فراکسیون های بورژوازی و بزرگ مالکان در نشست ”دوما“ ورود روسیه ی تزاری در جنگ امپریالیستی را تایید کردند؛ ولی، فراکسیون بلشویک ها به این اقدام اعتراض کرد؛ از رای دادن به اعتبارات جنگی خودداری ورزید و به تبلیغات انقلابی در میان توده ها پرداخت. در نوامبر سال ۱۹۱۴ بلشویک های نماینده ی مجلس دومای چهارم بازداشت شدند و در فوریه سال ۱۹۱۵ به دادگاه تسلیم گردیدند و برای تبعید ابد به منطقه توروخان در سیبری خاوری اعزام شدند. دفاعیه های دلیرانه ی اعضای فراکسیون بلشویکی در دادگاه که ماهیت پلید سلطنت استبدادی را فاش می ساخت در تبلیغات ضد نظامیگری و ضد جنگ و در ایجاد روحیه انقلابی در میان توده ی زحمتکش؛ نقش موثر ایفا کرد.»۱۰ 

نکته ی چشمگیر دیگر درباره ی جُستار عمده ی درمیان نهاده شده در این نوشتار، شرکت خودِ نمایندگان حزب های کمونیستی در چنین گزینش های دوره ای بورژوازی، آن هم در شرایط مشخصی کم و بیش چون کشورهای اروپای باختری است که توده های مردم پیش تر و برای دوره ای کم و بیش دراز به «خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی آلوده»۱۱ شده و به آن خو گرفته اند. به این ترتیب، پشتیبانی و تبلیغ به سود نیروهای فرصت طلب و دور قاب چینِ حاکمیت جمهوری اسلامی که کم و بیش همه ی نیروهای به اصطلاح «اصلاح طلب» را دربرمی گیرد و از آن بدتر دستیاری چنین نیروهایی در گزینش های دوره ای مجلس و ریاست جمهوری، آن هم در سامانه ای تبهکار، نااستوار و پوسیده چون رژیم جمهوری اسلامی که از چنین "گزینش" ها یا بهتر است گفته شود: برگماری ها تنها برای پریدن از این ستون به آن ستون و نفس تازه کردن سود می جوید، تنها از حزب ها و سازمان های فرصت طلبی چون خودِ آن ها برمی آید. چنین کاری شایسته ی هیچ حزب کمونیستی و کارگری راستینی نیست. فرزانه ی انقلابی در این باره چنین می گوید:
«... درست به همان علت که توده های عقب مانده کارگران ـ و به طریق اولی ـ دهقانان خرده پا در اروپای غربی به مراتب بیش از روسیه به خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی آلوده هستند، درست به همین علت کمونیست ها از درون نهادهایی چون پارلمان های بورژوایی می توانند (و باید) برای فاش ساختن، فروپاشیدن و برانداختن این خرافات به پیکاری طولانی و سرسخت که در برابر هیچ گونه دشواری بازنایستد، برخیزند.»۱۲ (برجسته نمایی از ب. الف. بزرگمهر)

«بدینسان، روشن می شود که سخن بر سر شرایط مشخصی است:
ایجاد فراکسیون پارلمانی واقعا انقلابی در پارلمان های اروپایی در شرایطی که بخش عمده ای از توده های کارگر و دهقانان خرده پا، به خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی آلوده هستند. در آنجا کوچک ترین سخنی برسر دلگرم نمودن توده ها و همکاری در فریب آنها برای رای دادن به فلان بورژوای نوکیسه "اصلاح طلب" یا بهمان دست نشانده ارتجاع بازار و زمینداران بزرگ که همچنان سیاست های ”بانک جهانی“ و ”صندوق بین المللی پول“ را به زیان تولیدکنندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه پی گیرند، در میان نیست و نمی تواند باشد. در آنجا، کوچک ترین اشاره ای حتا به ایجاد فراکسیون پارلمانی واقعا انقلابی در پارلمان های بورژوایی، به عنوان ”حقیقتی عام“ و دربرگیرنده، درمیان نیست ...
آیا تکیه بیش از اندازه حزب ها و سازمان های چپی که باید نقش پیشرو در جامعه داشته و پیشاهنگ توده ها باشند، به گزینش های دوره ای پارلمانی و دمکراسی پارلمانی بورژوایی در کشوری که دیگر کمتر نیازمند چنین گونه ای از دمکراسی ـ حتا به بهانه گذار آن به سامانه ای برتر ـ می باشد، نشانه های روشن از گرایشات لیبرالیسم سرمایه داری در این حزب ها و سازمان ها نیست؟

آیا این نیروها، به دست خود، خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی را در میان توده های عقب مانده کارگران و دهقانان خرده پای ایرانی که هنوز به چنین خرافاتی آلوده نیستند، دامن نمی زنند و زمینه های پرورش آن را فراهم نمی سازند؟»۱۳ 

فرزانه ی انقلابی در نوشتار دیگری که از آن میان، پاسخ های وی در یک سخنرانی به رفیقی دیگر (آمادئو بوردیگا از حزب سوسیالیست ایتالیا) را دربردارد، شیوه ی برخورد کمونیستی به جُستار را بازهم روشن تر بر زبان رانده است:
«... در درستی این گفته شکی نیست که پیکار باید به حوزه دیگری یعنی به شوراها منتقل شود؛ هر چند بوردیگا خود پذیرفته است که شوراها نمی توانند بطور مصنوعی ایجاد گردند. نمونه ی روسیه نشان می دهد که شوراها می توانند در آستانه انقلاب یا در طول انقلاب تشکیل شوند ... پارلمان نتیجه ی تکامل تاریخی است و تا هنگامی که برای نابودی پارلمان بورژوایی نیروی کافی بدست نیاورده ایم، نمی توانیم آن را از میان برداریم.
...
عناصر عقب مانده هم در اتحادیه های کارگری وجود دارند: بخشی از خرده بورژوازی پرولتریزه شده، کارگران عقب مانده و دهقانان خرده پا. همه ی این عناصر حقیقتاً می پندارند که منافع شان در وجود پارلمان نهفته است. با این نظریه باید از راه فعالیت در پارلمان و افشاء حقایق پیکار کرد تا به توده ها واقعیت امر ثابت گردد. تئوری صرف بر توده های عقب مانده اثر ندارد؛ آنها به تجربه عملی نیاز دارند. این جُستار در مورد روسیه هم صادق است. ما حتا پس از پیروزی پرولتاریا، وادار شدیم که به تشکیل مجلس مؤسسان دست یازیم؛ آن هم برای آنکه به توده های پرولتری عقب مانده ثابت کنیم که از این مجلس چیزی بدست شان نخواهد آمد. برای تفهیم اختلاف این دو، ما وادار شدیم بگونه ای عینی، شوراها و مجلس مؤسسان را در برابر هم قرار دهیم و بعد شوراها را به عنوان تنها راه حل جلوه گر سازیم.
....
با در نظر گرفتن این عناصر عقب مانده، ما ناچار به اعلام انتخابات بودیم تا از راه نمونه و حقایق به توده ها ثابت کنیم که مجلس مؤسسانی که هنگام تنگدستی و نیاز عمومی برگزیده شده، نمی تواند بیان آرزوها و خواستهای طبقات ستمدیده باشد. بدین ترتیب، ناهمتایی (تضاد) میان شورا و حکومت بورژوایی نه تنها برای ما، پیشاهنگان طبقه کارگر که برای اکثریت گسترده ی توده های دهقانی، کارمندان جزء اداری و خرده بورژوازی کاملا روشن گردید. در همه ی کشورهای سرمایه داری، عناصر عقب مانده در میان طبقه کارگر وجود دارند؛ یعنی کسانی که به پارلمان به عنوان نماینده واقعی مردم باور دارند و شیوه های فاقد اصول اخلاقی بکار گرفته شده در پارلمان را نمی بینند. شما می گویید پارلمان وسیله ایست که بورژوازی با کمک آن به فریب توده ها می پردازد. اما همین استدلال باید علیه شما و علیه تزهای شما هم بکار رود. شما چگونه می خواهید ماهیت واقعی پارلمان را برای توده های براستی عقب مانده، کسانی که بورژوازی فریبشان داده است، آشکار سازید؟ و چنانچه در بیرون از پارلمان باقی بمانید، چطور می خواهید مانورهای گوناگون پارلمانی را برملا سازید یا چطور می خواهید مواضع احزاب گوناگون را نمایان کنید؟ اگر شما مارکسیست هستید، باید این جُستار را بپذیرید که در جامعه بورژوایی، گونه ای پیوستگی نزدیک میان مناسبات طبقاتی و مناسبات حزبی وجود دارد.»۱۴ (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر)

در نمونه های یادشده، دانسته و آگاهانه آن بخش هایی از سخنان لنین و برگرفته های وی از دیگر «کلاسیک های مارکسیسم»، از آن میان درباره ی بایستگی شرکت نمودن در گزینش های دوره ای در چارچوب ساختارهای بورژوازی را گواه گرفته ام که به چرایی و چگونگی شرکت کمونیست ها در نهادهایی چون پارلمان های بورژوازی پرداخته است. این نمونه ها به روشنی نشان می دهند که:
الف. همانگونه که انگلس درباره ی «حق انتخاب همگانی» یادآور می شود، چنین "حق"ی تنها نمودار رشد و بالندگی طبقه ی کارگر است و بیش از آن چیزی بدست نمی آید و نخواهد آمد؛
ب.  در هر انقلابی خلقی، طبقه کارگر باید ”ماشین دولتی حاضر و آماده“ را خرد کند و درهم شکند؛ نه اینکه به از آنِ خود نمودن آن بسنده کند؛ انقلابی که در آن «حق انتخاب همگانی» بجای آنکه هر سه یا شش سال یک بار روشن کند کدامین عضو طبقه ی فرمانروا باید در پارلمان نماینده و سرکوبگر مردم باشد، ابزاری باشد تا مردم سازمان یافته در شوراها و ساختارهای توده ای و کارگری، آن را به سود خلق بکار گیرند؛
پ. شرکت فراکسیون پارلمانی انقلابیِ حزب های کمونیست و کارگری در پارلمان های بورژوازی برای ایفای نقش در نمایش دمکراسی بورژوایی و آرایش چهره ی آن نیست؛  
ت. نمایندگانِ حزب های کمونیست و کارگری از نهادها و ساختارهای بورژوازی، تنها برای افشاگری و رسوا نمودن سیاست های طبقه ی فرمانروا سود برده، برای توده های مردم زحمتکشی که به خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی آلوده شده اند، روشن می کنند که خودِ این نهادها نیز جز برای فریب و خام کردن بیش تر توده های مردم ساخته و پرداخته نشده اند؛ و
ث. حزب های کمونیست و کارگری در شرایطی که خود از امکان شرکت در نهادهای بورژوایی برخوردار نیستند، هیچ حزب یا آدم اصلاح طلبی (رفرمیست) را در رسیدن به این یا آن جایگاه رسمی یا پر نمودن کرسی های مجلس، یاری نکرده و با نگاهی سامانمند (سیستماتیک)، بی بزرگنماییِ این یا آن آدم و پروراندن انتظار بیهوده از آن ها، محدودیت «نقش شخصیت در تاریخ» را بدیده می گیرند.

نمونه ای از برخورد طبقاتی به چگونگی اتحاد با حزب ها و سازمان های خرده بورژوایی و بورژوایی

لنین، درباره ی شیوه ی برخورد به حزب های لیبرال دمکرات و لیبرال کارگری، بازهم نمونه ای آموزنده به یادگار گذاشته که اندک باریک اندیشی به گوهر آن، چگونگی برخورد هر حزب چپ راستینی را به حزب ها و سازمان های سیاسی خرده بورژوا و بورژوازی کوچک که گاه در میان کارگران نیز از نفوذ نسبی برخوردارند، بدست داده و ماهیت کم و بیش یکسانِ برخی چالش های بنیادین که هر بار به شکلی دیگر رخ می نماید را روشن می کند. وی، نوشتار یکی از مُبلّغین پرآوازه ی «رویزیونیسم»۱۵ و سیاست لیبرال کارگری درباره ی چگونگی اتحاد میان نیروهای «اپوزیسیون» در «انتخابات دومای چهارم» دوره ی روسیه تزاری را به نقد می کشد و درباره ی چگونگی برخورد یک حزب پرولتری و سود بردن از اختلافات میان «لیبرالیسم بورژوا ـ سلطنت طلب» با «ارتجاع فئودالی»، چنین می نویسد:
«چگونه می بایستی از این اختلاف سود برد؟ بر چه بنیادی ”اتحاد میان چپی ها و اپوزیسیون“ ممکن خواهد بود؟ لیبرالها پاسخ خواهند داد: از آنجایی که چپی ها مبارزه خستگی ناپذیری را علیه اپوزیسیون به راه انداخته اند، سخن از اتحاد بیهوده است؛ و در ادامه سخن شان، نظرات خود را چنین توضیح خواهند داد: هر چه خواست عام تر باشد، دامنه موافقین گسترده تر، اتحاد کامل تر و نیرویی که قادر به تحقق این خواست باشد، بیشتر خواهد بود. یک قانون اساسی ”قابل تحمل“ ... پشتیبانی همه دمکراتها و لیبرالها را جلب خواهد کرد؛ چه چیز بهتر از این؟ اگر شما روی دمکراسی ”ناب“ پافشاری کنید، آنگاه ”پروگرسیست“ ها جدا گردیده و بسیاری از ”کادت“ ها را نیز خواهید ”رماند“ و در نتیجه «عناصر مشروطه طلب» پراکنده و تضعیف می گردند.

چنین است استدلال لیبرالها! ولی، ما بگونه ای دیگر استدلال می کنیم. بنیادی ترین چالش ما این است که هیچ دگرگونی یی در جهت بهبود اوضاع امکان ندارد، مگر اینکه توده ها از لحاظ سیاسی آگاه گشته باشند. لیبرال، چشم به راه بالایی هاست؛ در صورتی که ما به ”پایینی ها“ چشم داریم.»۱۶ (برجسته نمایی از ب. الف. بزرگمهر)

همانگونه که در نمونه ای از برخورد درست طبقاتی به جُستارِ اتحاد با نیروهای خرده بورژوایی و بورژوایی از سوی لنین بروشنی دیده می شود، آماج چنین اتحادهایی به هیچ رو، حصار کشیدن به دور خود به بهانه ی اینکه «ما در امور دیگران دخالت نمی کنیم!» و چشم نهادن بر روی سیاست های متحدین خود و زبان در کام کشیدن، آنگاه که چنین سیاست هایی سمت و سوی ضدخلقی و ضد توده ای به زیان طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و رنجبران دارد و یا از آن بدتر درچارچوب سیاست های امپریالیستی می گنجد، نیست. حزب کمونیست راستین، همان هنگام که با این یا آن حزب یا سازمان دیگر متحد است، سیاست های آن ها را رُک و پوست کنده به نقد می کشد و آنجا که پایشان را از چارچوب اتحاد فراتر نهاده اند، رسوایشان می کند. چنان حزبی به فرستادن بیانیه های گُل و بُلبلِ «فدایت شوم!» برای این و آن بسنده نمی کند و بنای سیاست خود را بر این نمی گذارد که مبادا سبب رنجش خاطر مبارک متحدین مان شده، آن ها را برمانیم!

برخوردهایی آلوده، سازشکارانه، دوپهلو و سردرگم به گزینش ریاست جمهوری

گرچه هم اکنون سخن بر سر گزینش ریاست جمهوری و نه انتخابات پارلمانی است، با این همه می توان بنیادِ منطق و شیوه ی برخوردِ لنینی به جُستار را که بی نیاز از هرگونه افزوده یی است، پی گرفت و آن را رهنمون کردار اجتماعی خود قرار داد.

در اینجا بد نیست، شیوه ی برخوردِ «نامه مردم»، ارگان مرکزی حزب توده ایران را به جُستار "گزینش" ریاست جمهوریِ پیش رو که زمینه های برگزاری و بازارگرمی آن در کم تر از دو ماه آینده با "هنرنمایی" «کفترِ پر قیجیِ نظام»۱۷ و کارگردانی «عالیجناب بوقلمون»۱۸ و نیز برخی دیگر از پادوهای رژیم جمهوری اسلامی از هرباره فراهم می شود، نگاهی انداخته، آن را با شیوه ی لنینی برخورد یک حزب کمونیستی در چارچوب مشخص اجتماعی بسنجیم؛ ولی پیش از آن، اشاره ای به شیوه ی برخورد گاهنامه ی آلوده ی «راه توده» در زمینه ای دربرگیرنده تر۱۹ می کنم.

یکی از نادرست ترین برخوردها به جُستار انقلاب و ضدانقلاب در اوضاع کنونی ایران از سوی گاهنامه ی «راه توده» انجام پذیرفته و می پذیرد. این گاهنامه ی مزدور که در سالیان کنونی، آگاهانه و دانسته، نقش مشخصی در گل آلود کردن آب به سود جناح هایی از سرمایه داری لیبرال ایران و آفرینش سردرگمی میان بخشی از نیروهای چپ ایران بازی نموده و همچنان همین نقش را پی می گیرد، در یکی از واپسین برخوردهای خود با پرش از روی روندی ضد انقلابی که بیش از سه دهه پیش با یورش به حزب توده ایران و دستگیری بخش عمده ی رهبری آن آغاز و با دستبرد رهبری ناکارآمد و نابکار جمهوری اسلامی در اصل ۴۴ «قانون اساسی» کم و بیش فرجام یافته۲۰، چنین می نویسد:    
«... تا زمانی که در جمهوری اسلامی گردان های مختلفی وجود دارد که با یکدیگر در نبردند و نبرد میان آنها بر سرنوشت کوتاه مدت و درازمدت جامعه اثر می گذارد، هیچ جانشینی برای سیاست اتحاد و انتقاد یا دقیق تر ”اتحاد و پیکار“ وجود ندارد.»۲۱

گاهنامه ی چپ نما که کم ترین دریافتی از تئوری و پراتیک «سوسیالیسم علمی» در زمینه ی جُستار «انقلاب و ضد انقلاب» و بسیاری دیگر از جُستارها و مانش های علمی ندارد با یکسان انگاشتن اوضاع سیاسی و اجتماعی کنونی که گروه های گوناگون ضدانقلابی، حاکمیت ایران را دربست از آنِ خود نموده اند با شرایط انقلابی دوران نخست انقلاب بهمن ۵۷ («اصل اینهمانی» در متافیزیک) که نبرد و درگیری میان نیروهای انقلابی با ضدانقلاب به پوستین اسلام در آمده و نیروهای تازه به آن پیوسته ی «بورژوازی لیبرال» تازه آغاز شده و هنوز به فرجام نرسیده بود با پیروی از آنچه در یکی دو سال نخست انقلاب به «نبرد که بر که» آوازه یافت، همچنان نبرد میان نیروهای انقلاب و ضدانقلاب جا می زند.۲۲ 

گاهنامه ی آلوده از کدام نبرد و میان کدام به اصطلاح گردان ها سخن می گوید؟ آیا منظور از «گردان های مختلفی ... که با یکدیگر در نبردند»، همان گروهبندی های ضد خلقی حاکمیت و پیرامون آن است؟! یا به گروهبندی های گوناگون "اصلاح طلبان" دودوزه باز که نمونه های آن ها در بیرون کشور، رویهمرفته روشن و آشکار پای در رکاب امپریالیست های امریکایی و اروپایی گذاشته و به کارچاق کنی برای ارباب تازه سرگرمند، اشاره دارد که گویا با حاکمیت جمهوری اسلامی در نبردند؟!

یکی از سخنگویان "اصلاح طلب" که به سودمندی های پخش و گسترش خرافات بورژوا دمکراتیک پارلمانی در میان توده های عقب مانده نیک پی برده، درباره ی شرکت در انتخابات ریاست جمهوری می گوید:
«نفس انتخابات، حق و مطالبه ی مردم از نظام حاکم است و آنها از این طریق سرنوشت خود را رقم می زنند. برای ما که اصلاح طلب هستیم، انتخابات اصلی ترین ابزار و امکان اعمال اصلاحات است و اصل برای ما در هر شرایطی استفاده از این ابزار و امکان و در حقیقت شرکت در آن است. هرگاه حداقلی از مفهوم انتخابات و رقابت انتخاباتی باقی باشد، ما باید در آن مشارکت کنیم ...»۲۳ 

آیا هنگامی که یکی از سرشناس ترین نمایندگان این گروه: «کفترِ پرِ قیچیِ نظام»، وفاداری دربست و بی چون و چرای خود را از هم اکنون به رژیم «ولایت فقیه» اعلام می کند و دلش تنها برای «اصل نظام و انقلاب می سوزد»۲۴ که «در کنار آن [حقوق ولایت فقیه]، حقوق ملت هم به رسمیت شناخته شده»۲۵ باشد، می توان گروه ها و حزب های بی ریشه ای چون «حزب اراده ملی» (تفاوتی نمی کند که آن را «حزب عَرّاده ملی» هم بنامیم!)، «حزب کرامت» و «حزب سلامت»۲۶ را که از وی و «عالیجناب بوقلمون» پشتیبانی می کنند، «گردان هایی انقلابی» یا حتا پیشرفتخواه بشمار آورد؟!

«کفترِ پرِ قیچیِ نظام» درباره ی چارچوب کاری که به عنوان رییس جمهور احتمالی آینده می تواند انجام دهد، چنین می گوید:
«... کسی که می آید رئیس جمهوری اسلامی ایران است؛ ما نمی توانیم توقع داشته باشیم کسی بیاید که با جمهوری اسلامی مخالف است و در جمهوری اسلامی قانون اساسی مبنا است. هیچ اشکالی ندارد که افراد به اصول قانون اساسی نقد داشته باشند، اما مبنای نظم قانون اساسی است قانون اساسی هم اصول مختلف دارد. ولایت فقیه یکی از اصول قانون اساسی ما و مورد قبول است و اگر در قانون اساسی نبود می شد یک نظریه فقهی در مقابل نظریات سایر فقهی.»۲۷ و از همه مهم تر، جدا از شیوه ی نگرش و سمتگیری های سیاسی و اجتماعی، آیا نباید برپایه ی «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»، عملکرد وی در گذشته را بسان سنگ ترازویی برای اندازه گیری توانایی ها یا ناتوانی های وی و کسانی چون او بکار برد؟

آیا جز آن است که «کفترِ پرِ قیچیِ نظام»، امید توده های سترگ مردمی را که برای دگرگونی های بنیادی به وی رای داده بودند با گوش به فرمانیِ در برابر رهبر نادان و نابکار بر باد داد و مانند همتای پیش از خود، سیاست های بنگاه های بزرگ اقتصادی امپریالیست ها چون «بانک جهانی» و «صندوق بین المللی پول» در اقتصاد ایران را موبمو بکار بست؟ آیا ناهمتایی (تناقض) گفتار وی که به رسمیت شناخته شدن «حقوق ملت» در کنار «حقوق ولایت فقیه» سخن می راند، روشن نیست؟! آیا این دو «حقوق» با یکدیگر همراستا، هماهنگ و سازگارند؟!

آیا، همانگونه که تاریخ سی و چندساله ی جمهوری اسلامی تاکنون بروشنی نشان می دهد، «حقوق ملت» چیزی بیش از هر چهار سال یکبار پای صندوق رای رفتن و از میانِ برکشیدگانی از صافیِ نظام رد شده، یک یا چندتایی را برگزیدن یا به گفته ی آن زبانزد توده ای: «میان سگ زرد یا شغال یکی را برگزیدن» بوده و هست؟!

آیا خواست برسمیت شناخته شدن «حقوق ملت» در کنار «حقوق ولایت فقیه»، چیزی بیش از واخواهی گدامنشانه ی حقوق کم و بیش از دست رفته ی لایه های نازکی از بورژوا لیبرال ها و بورژوا دمکرات های رانده شده به پیرامون حاکمیت و بخش هایی از پردرآمدترین لایه های میانگین به بالای اجتماعی است که سنگ خود را زیر پرچم «حقوق ملت» به سینه می زنند؟!   

با نادیده گرفتن این نکته که کدام یک از آن ها: «کفترِ پرِ قیچیِ نظام»، «عالیجناب بوقلمون»، «خر قبرسی»۲۸، «ائتلاف ۲ + ۵/۰»۲۹ یا از همه بدتر «تخم جنّ»ی۳۰ که رهبری گروه جن گیرانِ «بز عزازیل»۳۱ را بر دوش دارد، رییس جمهور «ولایت امام زمان» شوند، آیا همه ی کسانی که آگاهانه یا ناآگاهانه، چنین تبلیغات خررنگ کنی را پی می گیرند، به خود و دیگران دروغ نمی گویند؟! و آیا دامن زدن به امیدواری هایی بی پایه به این یا آن در رژیمی اینچنین تبهکار و فرومایه از سوی حزبی چپگرا با گرایشات «سوسیال دمکراتیک» که هنوز نان گدشته ی دورترش را می خورد و تنها صورتکی از «حزب طبقه کارگر» بر چهره دارد، جز خام نمودن توده ی مردم و زحمتکشان برای بازآزمایی آزموده ها چیزی دربر دارد؟! حزبی که منتظر دگرگونی اوضاع و باز شدن درهای باز دمکراسی بورژوایی است؛ اینکه چه نیرویی، درونی یا برونی، به این کار دست یازد، برایش در کردار چندان تفاوتی ندارد و کسی چه می داند؛ شاید دری به تخته بخورد و از میان آن ها نیز برای تهی نبودن عریضه، یکی دو نفر از برخی دانشگاه های کشورهای امپریالیستی، سرراست روانه ی کار وزارت و وکالت شوند: رویایی پنبه دانه ای!

با آنچه که در میان نهاده شد، آیا هیچکدام از گروهبندی های درون یا پیرامون حاکمیت تبهکار ایران را می توان «گردان انقلابی» یا حتا «گردان پیشرفت خواه» بشمار آورد؟! گاهنامه ی مزدور، آگاهانه و شاید برای نهادن گریزگاه از «گردان های مختلفی ... که با یکدیگر در نبردند» یاد کرده و از دادن نشانه ای که با چگونه گردان هایی سر و کار داریم، خودداری می کند. به این ترتیب، چه جایی برای به اصطلاح «سیاست اتحاد و انتقاد» که آن گاهنامه آن را به پندار خود، «دقیق تر» به «اتحاد و پیکار» دگردیسه نموده، با چنین «گردان» هایی برجای می ماند؟! از آن گذشته، آیا می توان همزمان با اتحاد با متحدین خود با آن ها پیکار نمود؟! و اگر می توان، آیا چنین پیکاری از گفتگو و ستیزه ی قلمی یا دیدارهایی برای هماهنگ تر نمودن کار، انتقاد و گسترش همکاری فراتر می رود؟! یا آنکه شاید با چوبدستی ها و ابزارهایی چون چاقو، قمه و ششلول بر سر میز می نشینند که چنانچه به «اتحاد» نرسیدند، فرجامِ «پیکار» را با آن ابزارها روشن نمایند؟! می بینید، چگونه آن گاهنامه در کاربرد جُستارها و مانش هایی نه چندان پیچیده نیز لنگ می ماند و ناچار به یاوه گویی می شود؟

در یکی از نوشتارهای پیشینم، درباره ی پایان دوره ای از روند انقلابی در میهن مان، چنین اشاره نموده بودم:
«برای آنها که سری برای اندیشیدن دارند، شاید تنها یادآوری همین نکته بس باشد که رویدادهای "گزینش" ریاست جمهوری سال ١٣٨٨، چه جنبه ی کودتایی و خزنده ی آن با زمینه سازی برای بیرون آوردن نامزدی دلخواه رهبری از صندوق رای و در پی آن دستکاری آرای مردم و چه آنچه با عنوان ”مهندسی اجتماعی“ با کوشش بورژوازی لیبرال ایران و همدستان امپریالیست آن در کشورمان شکل گرفت، به تنهایی و بی نیاز به یادآوری دیگر فاکت ها، نمودارِ پایانِ دوره ای از روند انقلابی در میهن مان است.»۳۲ 

این گاهنامه که بارها و بارها درباره ی کودتای انتخاباتی ولی فقیه و احمدی نژاد قلمفرسایی نموده، ناتوانی خود از دریافت این نکته ی ساده که کودتا، بخودی خود، نشانه ی نبود توده ی مردم در پهنه ی عمل اجتماعی و پیروزی ضد انقلاب، دستِکم  در مرحله ای از نبرد طبقاتی و اجتماعی است را به نمایش گذاشته و از خوانندگان خود می خواهد که در نبرد و درگیری میان گلّه های گرگان و شغالان و مردارخواران حاکمیت، به سود یکی از گله ها وارد نبرد شوند؛ گرچه، شیوه ی در میان نهادن و برخورد به جُستار، این گمان را که نوشتار برپایه ی خواست و دستور دیگری نوشته شده، نیرومندتر می کند و این نکته ای است که نباید نادیده گرفت و ناگفته از کنار آن گذشت!

«نامه مردم»، ارگان مرکزی «حزب توده ایران» در نوشتاری با عنوان «انتخابات ریاست جمهوری: رویکردهایِ آزموده‌شده، یا تکیه بر جنبشِ اجتماعی؟» دربسته و دوپهلوگویی پیشه کرده و از آن میان می نویسد:
«ما به ‌طور‌ اصولی با دعوت از محمد خاتمی برای نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری مخالف نیستیم؛ و معتقدیم که چنین رویکردی با توجه به وضعیت جاری در میهن می‌تواند این امیدواری را به‌وجود آورد که برای بسیج توده‌ها به‌منظور برون‌رفت از خطری که میهن‌مان را تهدید می کند، زمینه را فراهم می‌کند؛ اما بسترِ حضور و فعالیت در این زمینه به پشتیبانی از بدنه اجتماعی وابسته است.»۳۳ (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر)

نوشتار «نامه مردم» از سویی، وظیفه ی بسیج توده ها را بر دوش «کفتر پرِ قیچیِ نظام» می نهد (بیچاره کفترِ پرِ قیچی که هرگز به پندار نمی آورد که از هر سو به چنین گرفتاری هایی دچار آید!) و از سوی دیگر، پشتیبانی از نامزد شدن وی برای ریاست جمهوری را به «پشتیبانی ... بدنه اجتماعی» از وی واگذار نموده، سرگردانی و درماندگی «حزب توده ایران» در یافتن رویکردی اصولی به جُستار را به نمایش می گذارد. کمی باریک بینی بیش تر به آن «دربسته گویی»، سیاست فرصت طلبانه ی این حزب را که به هیچ رو در چارچوب سیاست، منش و کُنش هیچ حزب چپ راستینی نمی گنجد، بهتر به نمایش می گذارد؛ زیرا منتظر است ببیند، بدنه اجتماعی چه واکنشی از خود نشان می دهد تا این حزب نیز از پی آن روان شود! آیا چنین حزبی، نقش اسب نیرومند جلوی کالسکه یا حتا یکی از اسب های پشت سر آن را بر دوش دارد یا مانند اسبی سرگردان در پی کالسکه به این سو و آن سو می دود؟ از آن گذشته، با نادیده گرفتن درونمایه ی هرگونه سیاستی از سوی هر حزبی چه چپ چه راست، آیا چنین دنباله روی از رویدادها و منتظر بخت نشستن را می توان «به ‌طور‌ اصولی» سیاست نام نهاد؟! بسیاری نمودها که در این نوشتار نیز بازتاب یافته، نشان می دهد که این حزب، ماهیت پدیده ای که با آن روبروست را درنمی یابد و به همین دلیل از توان پیش بینی این یا آن وضعیت و سمتگیری سیاسی درست، بازمی ماند. فرزانه ی بزرگ انقلابی، در این باره می گوید:
«… ما نمی‌توانیم راضی باشیم از این که شعارهای تاکتیکی لنگ‌ لنگان دنبال حوادث بروند و پس از رویداد واقعه خود را با آن دمساز کنند. ما باید بکوشیم تا این شعارها ما را به ‌پیش برند، روشنی‌بخش راه بعدی ما باشند و ما را از سطح وظایف مستقیم لحظه، بالاتر برند. حزب پرولتاریا اگر بخواهد پیگیر و
پایدار پیکار کند، نمی‌تواند تاکتیک خود را از یک رویداد تا رویداد دیگر تعیین کند. حزب پرولتاریا باید در تصمیمات تاکتیکی خود، وفاداری به اصول مارکسیسم را با ارزیابی صحیح وظایف مترقی طبقه انقلابی درآمیزد.»۳۴ 

چنین به دیده می آید که حزب توده ایران، پس از بیش از دو دهه پیگیری سیاستی راست روانه و دوپهلو که آن حزب را در پهنه ی کردار اجتماعی (پراتیک) در کنار نیروهای راست و ایدئولوژی زدایان "چپ" نهاده بود، حتا پس از کنگره ی ششم خود، همچنان همان سیاست کهنه را این بار با جامه ای وصله پینه شده به «عدالت اجتماعی» پی می گیرد؛ سیاستی که از چارچوبِ برنامه ی حزبی «سوسیال دمکرات» فراتر نمی رود. گواه و نمونه ی آن، شیوه ی برخورد این حزب به جُستار «گزینش ریاست جمهوری» است که با زیرپا نهادنِ آشکار اصول «سوسیالیسم علمی» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، عملا در ردیف همان «سوسیالیست های ”کارچاق کنِ“»ی قرار می گیرد که پیش تر به آن ها اشاره شده بود.

نوشتار «نامه مردم» در جای دیگری به درستی می افزاید:
«... مسئله مهم و کلیدی برای نیروهای مترقی نمی تواند و نباید صِرفِ شرکت در انتخابات و به رای دادن منحصر باشد.»۳۵ ولی، بی درنگ پایش را در چاله ای که بارها پیش از این نهاده، فرو کرده، پرچانگی هایی اندرزگویانه به «نیروهای مترقی» و پیش بینی هایی خوشباورانه همراه با اگر و مگر پیشه می کند:
«... برای نیروهای مترقی، ملاک و اساس باید برنامه سیاسی آن کاندیدا باشد، یا به‌عبارتی دیگر، برنامه‌یی باید باشد که ـ به صورتی روشن و آشکار ـ خواست‌ها، نیازها و دغدغه‌های جنبش و مردم در آن گنجانده شده باشد تا بر پایه آن بتوان به ارزیابی پرداخت ... چنانچه رویکردهای مثبت مبتنی بر تکیه به توده ها نزد فعالان سیاسی‌ای که هنوز دغدغه حفظ نظام را در اولویت قرار می دهند به بینش غالب تبدیل شود، با اطمینان می توان اذعان داشت که صحنه سیاسی ایران شاهد تغییرها و تحول‌های کمی و کیفی خواهد شد. برخلاف تحلیل‌هایی که در صدد پذیراندن این تفکر گمراه کننده‌اند که جنبش مردمی توان مقابله با سرکوب‌های رژیم را ندارد، ما معتقدیم که جنبش مردمی ایران همچنان پویا، سرزنده، و پرتوان است ... با تکیه به نیروی مردم، به‌جای تمکین به ولی فقیه و کسب اجازه از او برای کاندیدا شدن می تواند مطالبات مردمی را به حاکمیت تحمیل کند. صرف‌نظر از وارد شدن یا نشدن محمد خاتمی به انتخابات، موضوع مهم دیگری که در اینجا باید مورد بررسی قرار بگیرد این است که رویکردها به انتخاب رئیس جمهوری، به نظر می‌رسد با دوره‌های پیشین فرق دارد.»۳۶ 

نوشتار یادشده در پایان با کلی گویی هایی ناروشن، ولی رویهمرفته با سمتگیری درست می افزاید:
«... با توجه به وضعیت خطیر میهن‌مان و ”مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی“‌ای که در برابر آن قد علم کرده‌اند، با تکیه بر جنبش اجتماعی می‌توان در جهت خروج از این بن‌بست گام‌هایی برداشت. چنانچه عزمی جدی وجود داشته باشد، می‌توان صحنه انتخابات پیشِ رویْ را به بسیج توده‌ها برای به‌وجود آوردن زمینه تحول‌های بنیادین به نفع مردم تبدیل کرد.»۳۷ 

در اینجا، گرچه درباره ی چگونگی برونرفت از بن بست و بسیج توده ها برای زمینه سازی پیشرفت های بنیادین به کلی گویی بسنده شده، ولی با آنچه از سمتگیری کلی نوشتار «نامه مردم» برمی آید، گرایش آن به همیاری و نقش آفرینی در نمایشی ریشخندآمیز است که چه «سگ زرد» از نمایش چشم بندی بیرون آید، چه «شغال»، سود آن بی برو برگرد تنها به جیب حاکمیت اسلام پناه خواهد رفت و شگفتا که آن همه به نعل و به میخ زدن ها با گفتار پایانی نوشتار، ناهمتا (متناقض) است! به این ترتیب با بُرّندگی (قطعیت) بیش تری می توان گفت که نوشتار «نامه مردم»، «سوراخ دعا را گم کرده است»:
«... مطالبات مردمی از طریق سازش و چانه زنی با حاکمیت در بالا و پشتِ پرده، همچنان که بارها اعلام کرده ایم، تحقق‌پذیر نخواهد شد. رژیم ولایت فقیه سد اساسی در برابر تغییرهای بنیادین در جامعه است. تغییرهای بنیادین، دموکراتیک و پایدار در چارچوب رژیم ولایت فقیه امکان پذیر نیست.»۳۸ (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر)

براستی نیز چنین است و باید بیفزایم که دگرگونی های بنیادین، نه تنها دیگر «در چارچوب رژیم ولایت فقیه امکان پذیر نیست» که تنها راه برجای مانده، سرنگونی رژیم تبهکاری است که چون میوه ای پوسیده افتاده از درخت، هر روز بیش تر می گندد و میهن مان را به تباهی بیش از پیش می کشاند!

... پی گرفته می شود!

ب. الف. بزرگمهر  ۱۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/05/blog-post_2699.html

پانوشت:

۱ ـ «یا اینور پل یا آنور پل!»، ب. الف. بزرگمهر، ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/04/blog-post.html

۲ ـ با الهام از زبانزد زیبای «کوه، موش زایید»

۳ ـ واژه ی روسی «بُلشویک» به آرش «اکثریت» در پارسی است؛ در دومین کنگره ی حزب «سوسیال دموکرات کارگری روسیه» به سال  ۱۹۰۳، خواست لنین در زمینه ی گزینش انقلابیون استوار و پایدار در کمیته ی ﻣﺮﮐﺰﯼ به تصویب اکثریت شرکت کنندگانِ کنگره رسید. گروهبندی و. ای. لنین و طرفداران وی، اکثریت را در ترکیب کمیته مرکزی آن حزب بدست آورده به «بُلشویک» آوازه یافتند؛ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﻟﻨﻴﻦ ﮐﻪ آرای کم تری بدست آورده بودند، «مِنشویک» (به پارسی: «اقلّیت») نامیده می شدند.

۴ ـ «بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم»، و. ای. لنین، برگردانِ قهرمانِ زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ ششم، سال ۱۳۸۷، «انتشارات حزب توده ایران» با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۵ ـ همانجا، ترزبان (مترجم) این اثر برجسته، زنده یاد محمد پورهرمزان در پانوشت همان صفحه، به درستی از آن میان، می افزاید:
«... در میان محموعه ی ویژگی هایی انقلاب اکتبر، ویژگی های بنیادین معینی وجود دارند که به حکم قوانین عینی تکامل اجتماعی، دارای ویژگی عام و همگانی هستند و تکرار آن ها در مقیاس بین المللی در جریان انقلاب های پرولتری و ساختمان سوسیالیسم در همه ی کشورها، ضمن انطباق بر ویژگی های هر کشور، ”ناگزیری تاریخی“ پیدا می کند.»

۶ ـ «ما نم نم باران می خواستیم؛ سیل آمد» ـ از گفته های مهدی بازرگان در واپسین دوران انقلاب بهمن ۵۷

۷ ـ «دولت و انقلاب»، و. ای. لنین، برگردان قهرمان زنده یاد محمد پورهرمزان و علی بیات، چاپ سوم، ۱۳۸۷، انتشارات حزب توده ایران با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۸ ـ همانجا

۹ ـ همانجا

۱۰ ـ «بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم»، و. ای. لنین، برگردانِ قهرمانِ زنده یاد محمد پورهرمزان، چاپ ششم، سال ۱۳۸۷، انتشارات حزب توده ایران با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۱۱ ـ همانجا

۱۲ ـ همانجا

۱۳ ـ «یا اینور پل یا آنور پل!» ، ب. الف. بزرگمهر،  ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/04/blog-post.html

۱۴ ـ «درباره پارلمانتاریسم»، سخنرانی درباره پارلمانتاریسم در کنگره ی دوم بین الملل کمونیست، ۲ اوت ۱۹۲۰ با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۱۵ ـ «رویزیونیسم» (revisionisme) را تجدیدنظرطلبی یا بازبین گرایی ترجمه کرده اند و مقصود از آن جریانی در جنبش کارگری است که در اصول بنیادین مارکسیسم، بدون هیچگونه زمینه ی عینی، تجدیدِ نظر می کند، این اصول را نفی می کند؛ آن ها را کژدیسه (تحریف) می کند و درونمایه ی انقلابی و بنیاد آموزش مارکسیستی را از میان می برد ... «رویزیونیسم» که نفی اصول جهان بینی پرولتاریاست، طبقه ی کارگر را از جنگ ابزار تئوریک خود بی بهره نموده در نتیجه به سرمایه داری خدمت می کند. (برگرفته از واژه نامه سیاسی و اجتماعی، زنده یاد دلاور توده ای: امیر نیک آیین)

۱۶ ـ «سرشت و اهمیت ستیز ما بر علیه لیبرالها»، و. ای. لنین، نخستین بار در روزنامه ی «نوزکایا زوستا»، شماره ۱۲، ۱۰ ژوئن ۱۹۱۲ (برگردان از مجموعه آثار انگلیسی، جلد ۱۸) با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۱۷ ـ محمد خاتمی

۱۸ ـ اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی)، یکی از پلیدترین نقش آفرینان تاریخ ایران!

۱۹ ـ در اینجا، استثنائا و تنها در هماوندی با بررسی آنچه نوشتار «نامه مردم» درباره ی گزینش ریاست جمهوری آورده به نکته ای در گاهنامه ی آلوده ی «راهِ توده» پرداخته ام. با آنکه این گاهنامه بویژه در دوره ی کنونی بیش از پیش در پوستینی تئوریک گام به میدان نهاده و می نهد، دُم بلند روباهیِ آن که در نوشته ی برگرفته نیز به دیده می آید، بگونه ای چشمگیر و ریشخندآمیز بیرون می زند و از بنیاد آن را نمی توان جدی گرفت؛ زیرا کارکرد آن نه بر پایه ی منش و روشی سیاسی که بربنیادِ پادویی برای ارباب خود است. به این ترتیب، هیچگونه زمینه ای برای ستیزه ی سیاسی با چنین گاهنامه ای حتا در چارچوبی که رسانه های سیاسی دشمن با یکدیگر دارند، نمی توان داشت. تنها کاری که می توان و باید نمود:
رسوا نمودن نقش پادویی آن و برداشتن پوستین دروغین چپی است که بر دوش نهاده است.

۲۰  ـ «... در شرایطی که گردش قطعی به راست، پس از دستبرد به اصل ۴۴ قانون اساسی به سود بزرگ سرمایه داران داخلی و خارجی، در حاکمیت جمهوری اسلامی به انجام رسیده و گفتگو های پنهان و پشت پرده ای ـ که اکنون دیگر از پرده بیرون افتاده اند ـ برای رسیدن به توافق هایی ایران بربادده با امپریالیست های ایالات متحده و اروپای باختری با شتاب بسیار در جریان است، تبلیغ و ترویج برای کشاندن مردم به سیاه بازی گزینش ریاست جمهوری که کمترین سودی برای آنها ندارد، آنهم از سوی کسانی که ادعای چپ بودن و حتا رهبری آن را دارند، معنا و مفهومی جز همراهی در فریب توده ها ندارد.
برخلاف پندار برخی نیروهای چپ که دلگرم نمودن و همکاری توده های مردم در گزینش ریاست جمهوری را بستری مناسب برای افزایش آگاهی و تجربه سیاسی آنها می دانند، چنین کُنشی نه تنها در شرایط کنونی کوچک ترین بستری برای افزایش آگاهی و تجربه سیاسی آنها فراهم نمی کند که کُنش اجتماعی براستی موجود و کم و بیش پردامنه توده های انبوه مردم را به کاریزی کوچک و بسته "راهنمایی" و کژ می نماید. اگر تا ١٠ ـ ۸ سال گذشته، هنوز امکان اصلاحاتی در روند گذار به اقتصاد و سیاستی خلقی، از راه گزینش های دوره ای پارلمانی یا ریاست جمهوری در چارچوب ساختارهای کنونی رژیم جمهوری اسلامی وجود داشت، این امکان، اکنون دیگر به نقطه صفر نزدیک شده است. بی انگیزه نیست که جناح های گوناگون رژیم از «اصول گرا» و «رایحه ناخوش» گرفته تا «اصلاح طلب» و اخیرا «اصلاح طلب اصول گرا»، چنین با شتاب برای حل دشواری های خود با امپریالیست ها، با همه خطراتی که در آینده آنها را تهدید می کند و حتا گاه به بهای خیانت آشکار به منافع ملی، کوشش دیوانه واری می کنندکارزار واقعی، اکنون و در آینده، در جاهای دیگر، در کارخانه، در کوشش برای بدست آوردن حقوق صنفی ـ سیاسی توده های کار و زحمت، در برپایی سندیکاهای مستقل کارگری، در کوشش برای نیرومندی بیشتر شوراهای شهر و روستا، در تظاهرات و اعتصاب ها برای دستیابی به حقوق خلق ها و بسیاری دیگر از حقوقی که انقلاب بهمن ۵۷ آنها را در دستور کار نهاده، بیرون از مجلس کم و بیش فرمایشی یا چارچوب تنگ گزینش ریاست جمهوری، در حال شکل گیری است. آنها که بر مسند قدرت سوارند، طلایه های آن را بهتر از دیگران می بینند و بیشتر از آن آگاهی و بیم دارند.»
«یا اینور پل یا آنور پل!»، ب. الف. بزرگمهر، ۵ ارديبهشت ۱۳۸۸
https://www.behzadbozorgmehr.com/2009/04/blog-post.html

۲۱ ـ «کنگره ۱۳ فدائی ها و کنگره ششم نامه مردم»، «راه توده»، شماره ۴۰۴، ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲

۲۲ ـ در اینجا، دانسته و آگاهانه از کاربرد «می انگارند» یا واژه ای چون آن، خودداری نموده ام؛ زیرا جُستار از آنچنان روشنی برخوردار است که شیوه ی برخورد آن گاهنامه را نمی توان تنها به پای کم مایگی تئوریک ـ سیاسی گردانندگان آن نهاد؛

۲۳ ـ «گفتگو با  علی شکوری راد عضو بلندپایه جبهه مشارکت»، «خبرگزاری نوروز» http://norooznews.org/news/2013/04/5/2936

۲۴ ـ «برای انتخابات نباید شرط گذاشت»، سخنان خاتمی در گردهمایی ایثارگران و جانبازان، دوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

۲۵ ـ همانجا

۲۶ ـ زنده یاد عزیز نسین، طنزنویس بزرگ ترکیه و جهان در یکی از داستان هایش به نام: «حزب کرامت و حزب سلامت»، پوشالی بودن گروهبندی ها و باندهایی که نام "حزب" و مانند آن بر خود می گذارند را در کالبد داستانی زیبا، نشان داده است. در بخشی از یکی از یادداشت هایم در این زمینه چنین آمده است:
«آیا گروهبندی های خلق الساعه ای که به یکباره از آدم های ابن الوقت پر می شود و با نخستین سرماخوردگی سیاسی "رهبر" آن از هم می پاشد را حزب می دانید و می نامید؟ در اینجا، جای گفتگوی گسترده در این باره نیست؛ ولی اگر داستان همچنان زیبای طنزنویس بزرگ دوران ما: عزیز نسین را به نام «حزب کرامت، حزب سلامت» خوانده باشی یا بخوانی، همانندی بسیاری میان آن دو "حزب" داستان وی با گروهبندی های ریشخندآمیزی چون «حزب اراده ملی» (یا «حزب عرّاده ملی»!) که یکی از آن به گفته ی شما «۲۱ حزب بزرگ ایران» است، خواهی دید و به پوشالی بودن همه ی آن ها پی خواهی برد. برای آگاهی بیش تر شما و دیگران این را هم بگویم که در کشورمان، به جز حزب توده ایران، حزب یا سازمانی راستین که دارای ساختار، برنامه و اساسنامه، استراتژی و تاکتیک های مرحله ای باشد و بر پایه ی یگانگی اراده و عمل کار خود را پی گیرد، نداشته و هنوز هم نداریم. این ها را با نادیده گرفتن چپ یا راست بودن این یا آن حزب می گویم ...»
«گفتگویی که به یکبار خواندن می ارزد!»، ب. الف. بزرگمهر، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۲
https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/04/blog-post_20.html

۲۷ ـ «برای انتخابات نباید شرط گذاشت»، سخنان خاتمی در گردهمایی ایثارگران و جانبازان، دوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۲

۲۸ ـ محسن رضایی

۲۹ ـ گروه «کیف بر شهبانو عُلیامخدّره، خلبان خالیباف و گُل خشخاش رهبری»

۳۰ ـ اسفندیار رحیم مشایی

۳۱ ـ محمود احمدی نژاد

۳۲ ـ «اگر ریگی به کفش نداشت ...»، ب. الف. بزرگمهر، ١٤ مهر ماه ١٣٩١
https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/10/blog-post_5.html

۳۳ ـ «انتخابات ریاست جمهوری: رویکردهایِ آزموده‌شده، یا تکیه بر جنبشِ اجتماعی؟»، «نامه مردم»، شماره ۹۱۸

۳۴ ـ «انقلاب می‌آموزد»، و. ای. لنین، مجموعه کامل آثار، جلد ۱۱ با اندک ویرایش پارسی از سوی اینجانب ب. الف. بزرگمهر

۳۵ ـ «انتخابات ریاست جمهوری: رویکردهایِ آزموده‌شده، یا تکیه بر جنبشِ اجتماعی؟»، «نامه مردم»، شماره ۹۱۸

۳۶ ـ همانجا

۳۷ ـ همانجا

۳۸ ـ همانجا

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!